گنجور

شمارهٔ ۲۸ - مدح ابوالبرکات هبة الدین علی طبیب

مرا دلی است زصد گه نهاده بر ره حاج
بباجشان شده لکن طمع نداشته باج
شکر شکسته ز مقلان غنچه بویا
سپر فکنده ز پیکان غنچه غناج
به پرده دار صبا داده جان که باز افکن
جلال هودج آن ناقه ضعیف مزاج
مگر بیک نظر این گشته، باز یابد روح
مگر بیک نفس این ناتوان رسد بعلاج
ز اشک خونین او بر نشان پای حبیب
بآفتاب مجرد نهفته روی فجاج
دهانه رنگی کز چشم های چرغ کند
کنار من به عقیق آب قلزم مواج
برای عرق سلامت محیط دامن من
کشان بزورق زنگار کون سر امواج
طمع بشمع فلک باز بسته تا گشته
بحال سوخته پروانه در فروغ سراج
زو صف عاج بناگوش شاهدان همه سال
شده صحیفه دیوان او سطیحه ساج
بخوانده آیت لن تفلحوا اذن ابدا
ز خط دل گسلان بر کنار تخته عاج
نصیحتش نکنم زان کجا برسته او
کس از متاع نصیحت نبرد بوی رواج
ز عشق سنبل مفتول نیکوان همه روز
چو گل شکفته از آن بر بنفشه شب داج
وگر کزیر نباشد ز ناصحی آیم
بصدر دفتر القاب افتخار الحاج
جهان خدیو کریمان خجسته بو البرکات
کجا ز برکت و یمنش نطاق بندد پاج
اجل ز درگه او طاق طارم گردان
خجل ز طلعت او، روی کوکب و هاج
صفای خاطر او منهی مسالک غیب
چنانکه منهی دیوان من صفای ز جاج
چو چاکری است فلک در رکاب او تازان
چو سائلی است جهان در جناب او محتاج
کمینه کینه او در دل حسود چنان
که زقه سر شمشیر با خم او داج
اگر ز صحن تواضع ببام قدر رود
نه نُه فلک که نودهم نیایدش معراج
سرای عالم یک سده از معالی اوست
مسطح است فلک در میانه ابراج
هنر به حضرت او تحفه کی توان بردن
که علم بیدق و فرزین برد بر لجلاج
گه، فراست او منهی قضا ملحم
گه، کیاست او ابلق زمان هم، لاج
زهی، سپار ده دوران به نهمت تو عنان
خهی، گذارده کیوان بهمت تو خراج
زرشک نقش تو در هفت شقه پرده سبز
بکار و مایه فزونند صد هزار ازواج
سرای ملک چنان شد بکدخدائی تو
که شام و چاشت بدربان همی رود سکباج
بگاهد از عدد دشمنت جهان ارچه
زیادتی دهد انعام را بوجه نتاج
مزین است بنامت صحایف و اقلام
موشح است بذکرت دفاتر و اوراج
بهم نشانی تو یافت عز سمع و بصر
مزاج نطفه ز دل در بدایت امشاج
عراق صدرا، امسال سم مرکب تو
از این سواد به بطحا و مکه راند افواج
بموسمی که عروق زمین ز جوشش خور
همی به پوست برافکند و نژدهای مزاج
هوای مطبخه میکرد در مسام سحاب
هر آن عرق که همی زاد قطره ی لجاج
زمین سوخته دل در سراب مار شکنج
چو مهر خرده زر حقه برسیه دیباج
خدای عز و جل در رکاب فرخ تو
لطیفه های کرامات کرده بود ادراج
که با قبول تو فردوس شد زمین سراب
که با نزول تو سلسال گشت آب اجاج
هزار باغ خورنق شگفت در منزل
هزار چشمه حیوان گشوده بر منهاج
بساط رُفت چو فراش باد مجمره سوز
بسیط ماند چو بستر جبال ابر دواج
ز عکس بوقلمون زمین خلعت پوش
هوای فاخته کون شد چو شهپر دراج
برفتی و بسزا فرض و نفل حج بگذارد
چنانکه پاک و مبرا بد، از فسون و لجاج
مساعی تو امان برگرفت از زوار
مآثر تو مناسک فزود بر حجاج
کنون اوان جدا بودن آمد از تادیب
کنون زمان بر آسودن آمد از ادلاج
به بختیاری در مرکز شرف به نشین
دل و دو دیده بپای فتن چو عود بساج
خلاص بارکشان نه ز غصه ایغاف
نجات راهنوردان نه از کف مهراج
بناز در کنف عز سرمدی چندان
که دورچرخ رساند سماک را به دجاج

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا دلی است زصد گه نهاده بر ره حاج
بباجشان شده لکن طمع نداشته باج
هوش مصنوعی: من دلی دارم که در بسیاری از مشکلات بر سر راه خواسته‌هایم ایستاده است. اگرچه در برابر سختی‌ها و طلب‌ها قرار گرفته‌ام، ولی هیچ امیدی به چیزی ندارم و انتظار دریافت را ندارم.
شکر شکسته ز مقلان غنچه بویا
سپر فکنده ز پیکان غنچه غناج
هوش مصنوعی: شکر شکسته از غنچه‌های خوشبو، سپر خود را از تیرهای غنچه زیبایی به زمین گذاشته است.
به پرده دار صبا داده جان که باز افکن
جلال هودج آن ناقه ضعیف مزاج
هوش مصنوعی: به بادیه‌رو خوب‌رویی جان داده‌ام تا پرده‌اش را کنار بزند و زیبایی و شکوه رکاب آن شتر ناتوان را نمایان کند.
مگر بیک نظر این گشته، باز یابد روح
مگر بیک نفس این ناتوان رسد بعلاج
هوش مصنوعی: آیا ممکن است با یک نگاه، روحی که گم شده دوباره پیدا شود؟ آیا با یک نفس، این ناتوان می‌تواند به درمان برسد؟
ز اشک خونین او بر نشان پای حبیب
بآفتاب مجرد نهفته روی فجاج
هوش مصنوعی: از اشک‌های خونین او که بر رد پای محبوب ریخته شده، همچون آفتابی که پشت پرده‌ای پنهان است، جلوه‌گری می‌کند.
دهانه رنگی کز چشم های چرغ کند
کنار من به عقیق آب قلزم مواج
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و رنگارنگی که مانند جواهری در آب دریا می‌درخشند، در کنار من قرار دارند.
برای عرق سلامت محیط دامن من
کشان بزورق زنگار کون سر امواج
هوش مصنوعی: به منظور حفظ سلامت خود، به سختی از لبه‌ی آب دور می‌شوم و تلاش می‌کنم تا از خطرات و مشکلات دور بمانم.
طمع بشمع فلک باز بسته تا گشته
بحال سوخته پروانه در فروغ سراج
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی وضعیت پروانه‌ای اشاره شده که به نور شمع یا چراغ نزدیک می‌شود. پروانه به خاطر جاذبه نور، خود را در معرض آتش قرار می‌دهد و می‌سوزد. این تصویر نشان‌دهنده عطش و امید به نور و روشنایی است که می‌تواند انسان را به خطر بیاندازد. در واقع، پروانه به دلیل عشق به نور، سرنوشت خودش را رقم می‌زند.
زو صف عاج بناگوش شاهدان همه سال
شده صحیفه دیوان او سطیحه ساج
هوش مصنوعی: از پوست عاج، گوش‌های زیبا، همه ساله نشانه‌هایی از دیوان او به وجود می‌آورند، انگار که هر سال صفحات جدیدی از آثار او نوشته می‌شود.
بخوانده آیت لن تفلحوا اذن ابدا
ز خط دل گسلان بر کنار تخته عاج
هوش مصنوعی: آیتِ عدم موفقیت را شنیده‌ام، به راستی هرگز از دل شکسته و آسیب‌دیده نمی‌توان به کنار تخته عاج رسید.
نصیحتش نکنم زان کجا برسته او
کس از متاع نصیحت نبرد بوی رواج
هوش مصنوعی: من به او نصیحت نمی‌کنم، زیرا او از جایی به کمال رسیده است که هیچ‌کس از نصیحت بهره‌ای نمی‌برد و بوی موفقیت را نمی‌شنود.
ز عشق سنبل مفتول نیکوان همه روز
چو گل شکفته از آن بر بنفشه شب داج
هوش مصنوعی: در نتیجه عشق، همه روز مانند گلی شکفته، سنبل خوشبویی در میان نیکان جلوه می‌کند و از آن، بنفشه‌ای با رنگ شب برمی‌خیزد.
وگر کزیر نباشد ز ناصحی آیم
بصدر دفتر القاب افتخار الحاج
هوش مصنوعی: اگر از نصیحت کننده‌ای نباشد، به سینهٔ دفتر القابی چون «حاج» می‌آیم.
جهان خدیو کریمان خجسته بو البرکات
کجا ز برکت و یمنش نطاق بندد پاج
هوش مصنوعی: جهان به عنوان یک سرزمین بزرگ و پر از نعمت و برکت است، جایی که نعمت‌ها و خوبی‌ها به وفور وجود دارند و هر کس با تلاش و کوشش می‌تواند به این برکت‌ها دست یابد.
اجل ز درگه او طاق طارم گردان
خجل ز طلعت او، روی کوکب و هاج
هوش مصنوعی: مرگ از درگاه او به شدت شرمنده و خجالت‌زده است، زیرا زیبایی و چهره او مانند ستاره‌ای درخشان است.
صفای خاطر او منهی مسالک غیب
چنانکه منهی دیوان من صفای ز جاج
هوش مصنوعی: خوشحالی و آرامش او باعث می‌شود که مسیرهای ناشناخته و پنهان را بی‌معنا کند، مانند اینکه دیوان من نیز به خاطر آرامش، از قضاوت‌های نادرست آزاد شده است.
چو چاکری است فلک در رکاب او تازان
چو سائلی است جهان در جناب او محتاج
هوش مصنوعی: آسمان همچون خدمتگذاری است که در کنار او می‌تازد و جهان مانند کسی است که به او نیازمند است.
کمینه کینه او در دل حسود چنان
که زقه سر شمشیر با خم او داج
هوش مصنوعی: عده‌ای از حسودان، کینه و حسدشان نسبت به دیگران به حدی است که مثل لبه تیز شمشیر، خطرناک و آسیب‌زننده است.
اگر ز صحن تواضع ببام قدر رود
نه نُه فلک که نودهم نیایدش معراج
هوش مصنوعی: اگر کسی از جایگاه تواضع به عرش و مقام بلند برسد، نه فقط نه فلک، بلکه هیچ چیز نمی‌تواند به او برسد و او به مقام رفیع خواهد رسید.
سرای عالم یک سده از معالی اوست
مسطح است فلک در میانه ابراج
هوش مصنوعی: جهان، خانه ای است که فضیلت های او در آن نمایان است و آسمان در وسط برج های آن به شکل مسطحی قرار دارد.
هنر به حضرت او تحفه کی توان بردن
که علم بیدق و فرزین برد بر لجلاج
هوش مصنوعی: نمی‌توان هنری را به بزرگی او تقدیم کرد، چرا که دانش و تبحر هم نمی‌توانند بر افرادی که در علم جسته و گریخته هستند، برتری یابند.
گه، فراست او منهی قضا ملحم
گه، کیاست او ابلق زمان هم، لاج
هوش مصنوعی: گاهی خرد و دانایی او از سرنوشت جلوگیری می‌کند، و گاهی هم تدبیر او به نوعی خنثی کننده زمان می‌شود.
زهی، سپار ده دوران به نهمت تو عنان
خهی، گذارده کیوان بهمت تو خراج
هوش مصنوعی: ای کاش، روزگار را به تو بسپارم و تحت فرمان تو قرار گیرد، همچنین آسمان را به خاطر همت تو به بهای سنگینی تسلیم کنم.
زرشک نقش تو در هفت شقه پرده سبز
بکار و مایه فزونند صد هزار ازواج
هوش مصنوعی: تصور کن که زرشک، زیبایی و جلوه تو را در تکه‌های مختلف پرده سبز به نمایش می‌گذارد و این زیبایی موجب افزوده شدن تعداد بسیار زیادی از همراهان و عشق‌ها می‌شود.
سرای ملک چنان شد بکدخدائی تو
که شام و چاشت بدربان همی رود سکباج
هوش مصنوعی: خانه‌ی پادشاهی به خاطر حضور تو به شکلی تغییر کرده که حتی صبح و شام هم همچون ضیافتی براساس مهمانی و پذیرایی در آنجا می‌گذرد.
بگاهد از عدد دشمنت جهان ارچه
زیادتی دهد انعام را بوجه نتاج
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو در زمینه عدد و شمار بسیار قوی باشد، ولی در عوض در دنیا چیزهای خوب و ارزنده‌ای به تو عطا کند، این نعمت‌ها و ثمرات باعث می‌شود که بر مشکلات فائق بیایی.
مزین است بنامت صحایف و اقلام
موشح است بذکرت دفاتر و اوراج
هوش مصنوعی: کتاب‌ها و نوشته‌ها با نام تو آراسته شده‌اند و دفاتر و اسناد به یاد تو زینت یافته‌اند.
بهم نشانی تو یافت عز سمع و بصر
مزاج نطفه ز دل در بدایت امشاج
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که فهم و درک عمیق چیزی به واسطه‌ی احساسات و قلب انسان شکل می‌گیرد. در آغاز ترکیب‌ها و ارتباط‌ها، به نظر می‌رسد که زندگی و وجود هر موجودی، به نوعی تحت تأثیر احساسات و ارتباطات عاطفی است. در واقع، به نوعی نشان می‌دهد که شناخت و ارتباط با دیگران، ریشه در عواطف و احساسات انسانی دارد.
عراق صدرا، امسال سم مرکب تو
از این سواد به بطحا و مکه راند افواج
هوش مصنوعی: عراق صدرا، امسال، نیروهای تو از این منطقه به طرف بطحا و مکه حرکت کردند.
بموسمی که عروق زمین ز جوشش خور
همی به پوست برافکند و نژدهای مزاج
هوش مصنوعی: در زمانی که زمین به خاطر گرمای خورشید به شدت فعال و زنده شده و علائم زندگی را به نمایش می‌گذارد، حالتی خاص و سرشار از نشاط به وجود می‌آید.
هوای مطبخه میکرد در مسام سحاب
هر آن عرق که همی زاد قطره ی لجاج
هوش مصنوعی: هوای آشپزخانه مانند ابرها بود و هر بار که بخار یا عرقی جمع می‌شد، به طور مداوم و غیرقابل کنترل بیرون میریخت.
زمین سوخته دل در سراب مار شکنج
چو مهر خرده زر حقه برسیه دیباج
هوش مصنوعی: دل مهربان و شاداب مانند زمینی سوخته و تلخ در جلوه‌ای فریبنده و ناپایدار قرار دارد. زیبایی‌های ظاهری، مانند تکه‌های طلا روی پارچه‌ای سیاه و زشت، در حالی که در باطن چیزی جز رنج و دشواری وجود ندارد.
خدای عز و جل در رکاب فرخ تو
لطیفه های کرامات کرده بود ادراج
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و با عظمت، در کنار تو ای فرخ، لطف‌ها و کرامات خاصی را به نمایش گذاشته بود.
که با قبول تو فردوس شد زمین سراب
که با نزول تو سلسال گشت آب اجاج
هوش مصنوعی: با پذیرش تو، زمین به بهشت تبدیل شد، همچنان که با ظهور تو، آب تلخ به شیرینی تغییر یافت.
هزار باغ خورنق شگفت در منزل
هزار چشمه حیوان گشوده بر منهاج
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و شکوه یک باغ بزرگ و پرجنب و جوش اشاره می‌کند که پر از چشمه‌های زنده و فراوان است. این باغ مانند بهشتی است که جلوه‌ای از طبیعت را به نمایش می‌گذارد و عطر و طراوتش زندگی را به یاد می‌آورد. همچنان که هر چشمه نمایانگر حیات و شکوفایی است، این مکان به انسان احساس آرامش و شادابی می‌دهد.
بساط رُفت چو فراش باد مجمره سوز
بسیط ماند چو بستر جبال ابر دواج
هوش مصنوعی: چیدمان و وسیله‌ها به سرعت جمع می‌شوند، مانند پرچین نامرئی، و آتش هم چنان برقرار می‌ماند، همچون یال کوه‌های بلند که ابرها بر روی آنها نشسته‌اند.
ز عکس بوقلمون زمین خلعت پوش
هوای فاخته کون شد چو شهپر دراج
هوش مصنوعی: از تصویر بوقلمون، زمین لباسی زیبا به خود می‌گیرد و هوای خوشبوی فاخته مانند بال‌های دراج می‌شود.
برفتی و بسزا فرض و نفل حج بگذارد
چنانکه پاک و مبرا بد، از فسون و لجاج
هوش مصنوعی: تو رفتی و به درستی تمام واجبات و مستحبات حج را به جا آوردی، به طوریکه کاملاً پاک و دور از هر گونه فریب و لجاجت هستی.
مساعی تو امان برگرفت از زوار
مآثر تو مناسک فزود بر حجاج
هوش مصنوعی: تلاش‌های تو باعث شده که زائران از خدمات و ویژگی‌های تو بهره‌مند شوند و بر ارزش‌ها و آداب زیارت افزوده‌ای.
کنون اوان جدا بودن آمد از تادیب
کنون زمان بر آسودن آمد از ادلاج
هوش مصنوعی: اکنون زمان جدایی فرارسیده است و دیگر نیازی به آموزش نیست؛ اکنون فصل آرامش و آسودگی است.
به بختیاری در مرکز شرف به نشین
دل و دو دیده بپای فتن چو عود بساج
هوش مصنوعی: به بختیاری در بهترین جایگاه، دل و چشمانم را به تماشای زیبایی‌ها می‌گذارم، مانند چوب عود که برای خوشبو شدن آماده می‌شود.
خلاص بارکشان نه ز غصه ایغاف
نجات راهنوردان نه از کف مهراج
هوش مصنوعی: این بیت درباره نجات و رهایی از مشکلات و دردها صحبت می‌کند. بیان می‌کند که نجات‌دهنده یا راهنمایی که می‌تواند از غم و اندوه رها کند، در واقع همان کشتی‌بان یا راهنمای سفر است که مسافران را به ایمنی می‌رساند. به عبارتی، وقتی که افراد در مسیر خود دچار مشکلاتی می‌شوند، آن نجات‌دهنده می‌تواند به آنها کمک کند تا از این مشکلات عبور کنند و به مقصد برسند.
بناز در کنف عز سرمدی چندان
که دورچرخ رساند سماک را به دجاج
هوش مصنوعی: به خود ببال و افتخار کن که در عظمت و بزرگی قرار داری، تا جایی که ستاره‌ای به نام سماک را به جایگاه پرندگان می‌رساند.

حاشیه ها

1401/01/24 18:03
صادق

عالی