گنجور

شمارهٔ ۳۰ - مدح خواجه امام شیخ الاسلام ظهیرالدین بلخی

هر آن کسوت که بر بالای نعمان الزمان زیبد
بر دامن، ز دل باید ره جیب از روان زیبد
قبای روزگارش پروزی در آستین شاید
ردای آفتابش ریشه ی در طیلسان زیبد
هر آن کوی کله زرین که چرخ ازاختران سازد
لباس عمر او را چون، طراز جاودان زیبد
هر آن مرکب که، رام آید، رکاب دولت او را
جوش را کمترین آخور طریق کهکشان زیبد
درست مشرقی باید سر افسار براقش را
درست مغربی بر سر، فسار این و آن زیبد
قضا، طوق هلال از پیش این ایوان فرود آور
که بر رخشش نه از شبدیز ترسد آسمان زیبد
نزیبد مهر و ماه و دور و مرکز کسوت قدرش
و لکن خلعت میمون سلطان جهان زیبد
همای خلعت شاه زمین، چتری گشاد از پر
که شاه دین بزیر ظل اقبالش روان زیبد
ظهیرالدین و محی الشرع مفتی الشرق رکن الحق
که بر گوش خطابش، زلف نعمان الزمان زیبد
محمد نام عیسی دم که در مهدش قضا اورا
فلک تخت شرف شاید، قمر دست بنان زیبد
خداوندی که برق عزمش، آن رخش سبک بال است
که کام کمترینش زان سوی کون و مکان زیبد
چو شهپر کاغذی بسته است کلکش نامه فتوی
کهین پرواز او، از قیروان تا قیروان زیبد
ضمیر او عروس نکته را بی پیرهن بیند
سلیمان را، براق باد پی، بر گستوان زیبد
چو عدلش ناوک اندازی کند، بر ظلم و شیطان وش
شهاب آسمان، پر کرده در چرخ کمان زیبد
ز بیم موج خیز شام غم، بر ساحل مشرق
برای زورق خورشید رایش، بادبان زیبد
خیال او را اگر نقشی نگارد، مثل آنصورت
نه در کلک یقین آید، نه بر لوح گمان زیبد
کسی کز سوز قهرش، چون کمان کردن به پیچاند
نشسته سال و مه، در خاک ماتم چون فسان زیبد
زهی نادر قرینی، کش قضا بنشاند در مسند
که یعنی ملک و شرع اندر کف صاحب قران زیبد
چون پاس ملک و ملت هم، بذات خویش میداری
بر این برهان یقینم شد، که پیغمبر شبان زیبد
از آن دلال شد کلکت، میان خنجر و افسر
که رأی پیر تو، مشاطه کلک جوان زیبد
چو جاهت، در میان استاد ملک و دین برونق شد
بلی، از سهم نظم دور، مرکز در میان زیبد
تو را، سلطان نشان خواندن، زخاقانی سفه باشد
که شاگردان درست را، لقب سلطان نشان زیبد
چو عبهر جمله چشم آمد دل باریک بین تو
از آن، بر مسند این هفت گلشن، دیده بان زیبد
چو بر بام جهان خواهد شدن، فکرم بنظاره
ز اول پایه این آستانش، نردبان زیبد
و شاقان ضمیرم چون، قبای حرف در پوشند
طراز آستی شان، مدحت این آستان زیبد
توئی لُب ارسلان خطه شرع و جهان داند
که این لب ارسلان را خلعت لب ارسلان زیبد
چگویم از قوام الدین، که از خورشید خلعت ده
قبای نورهم، بر ماه و، هم بر اختران زیبد
ز اعقاب تو خوب آمد بطفلی کسب این منصب
که در خردی شکار از پنجه شیر ژیان زیبد
گه صید آمده است این جرّه بازان مکارم را
اگر سازند پروازی، برون از آشیان زیبد
همیشه تا، چو مهدی آستین عزم در مالد
گریبان ظهورش دامن آخر زمان زیبد
تو ای عیسی، بجان بخشی مکارم جاودان بادی
که امثال تو را، چون خضر عمر جاودان زیبد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر آن کسوت که بر بالای نعمان الزمان زیبد
بر دامن، ز دل باید ره جیب از روان زیبد
هوش مصنوعی: هر کسی که لایق باشد و به مقام بالایی برسد، باید از دل و جانش برای حفظ این موقعیت تلاش کند و به آن احترام بگذارد.
قبای روزگارش پروزی در آستین شاید
ردای آفتابش ریشه ی در طیلسان زیبد
هوش مصنوعی: شاید پیراهان روزگارش به تنش گشاده باشد، و شاید نور خورشیدش در زندگی‌اش ریشه دارد.
هر آن کوی کله زرین که چرخ ازاختران سازد
لباس عمر او را چون، طراز جاودان زیبد
هوش مصنوعی: هر انسانی که چهره‌اش مانند زر طلایی باشد و روزگار از سرنوشت او شکل بگیرد، لباس زندگی‌اش باید شایسته جاودانگی باشد.
هر آن مرکب که، رام آید، رکاب دولت او را
جوش را کمترین آخور طریق کهکشان زیبد
هوش مصنوعی: هر مرکبی که رام شود، دولتش به حرکت درمی‌آید و کمترین آخور در راه کهکشان به او شایسته است.
درست مشرقی باید سر افسار براقش را
درست مغربی بر سر، فسار این و آن زیبد
هوش مصنوعی: برای کنترل و هدایت براق، باید افسارش را به سمت شرق و فسار آن را به سمت غرب بگذاریم. هرکدام از این دو بخش به نوعی مناسب و درست است.
قضا، طوق هلال از پیش این ایوان فرود آور
که بر رخشش نه از شبدیز ترسد آسمان زیبد
هوش مصنوعی: سرنوشت، این طوق هلالی را از جلو این ایوان پایین بیاور، زیرا که آسمان بر زیبایی آن نمی‌تواند از شبدیز بترسد.
نزیبد مهر و ماه و دور و مرکز کسوت قدرش
و لکن خلعت میمون سلطان جهان زیبد
هوش مصنوعی: نور خورشید و ماه و مدار زمین، لیاقت پوشش این مقام را ندارند؛ اما لباس خوش‌یمن سلطان جهان به او می‌پوشد.
همای خلعت شاه زمین، چتری گشاد از پر
که شاه دین بزیر ظل اقبالش روان زیبد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای بزرگ و مجلل مانند همای، به عنوان نشان پادشاهی به زمین آمده است و زیر سایه‌ی چتر وسیع و زیبایش، که از پرهایش ساخته شده، پادشاه دین در حال حرکت و زندگی است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی عظمت و حمایت الهی است که بر سر پادشاهی در عرصه‌ای زمینی قرار دارد.
ظهیرالدین و محی الشرع مفتی الشرق رکن الحق
که بر گوش خطابش، زلف نعمان الزمان زیبد
هوش مصنوعی: ظهیرالدین و محی الشرع، مفتی شرق و یکی از ارکان حق هستند که زلف نعمان الزمان بر گوش خطابشان می‌آید.
محمد نام عیسی دم که در مهدش قضا اورا
فلک تخت شرف شاید، قمر دست بنان زیبد
هوش مصنوعی: محمد نام عیسی، وقتی که در گهواره نوزادی بود و تقدیر او را در آسمان تعیین کرد، احتمالاً شایسته مقام و عظمت بود. قمر (ماه) به زیبایی و جلال او می‌افزاید.
خداوندی که برق عزمش، آن رخش سبک بال است
که کام کمترینش زان سوی کون و مکان زیبد
هوش مصنوعی: خداوندی که اراده‌اش مانند جرقه‌ای سریع و قوی است، آنچنان قدرتمند است که حتی کمترین خواسته‌اش هم فراتر از دنیا و مکان قرار دارد.
چو شهپر کاغذی بسته است کلکش نامه فتوی
کهین پرواز او، از قیروان تا قیروان زیبد
هوش مصنوعی: جوانه‌ی امید و آرزوهای نویسنده، همچون پرنده‌ای کاغذی در آسمان، محدود شده و وابسته به تحولی است که از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر در مسیر زندگی‌اش سیر می‌کند. این تحولات از دنیای گذشته تا آینده‌اش، فرایند ترقی و تلاش او را شکل می‌دهند.
ضمیر او عروس نکته را بی پیرهن بیند
سلیمان را، براق باد پی، بر گستوان زیبد
هوش مصنوعی: او با چشم دل، زیبایی‌های پنهان را می‌بیند و حتی در دنیای بدون ظاهر و لباس می‌تواند حقیقت را درک کند. سلیمان هم با شتاب و قدرت بر خویش مسلط است و بر رنج‌ها و زیبایی‌ها تکیه می‌کند.
چو عدلش ناوک اندازی کند، بر ظلم و شیطان وش
شهاب آسمان، پر کرده در چرخ کمان زیبد
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت مانند تیر از کمان رها می‌شود، ظلم و شیطان همچون شهاب‌های آسمانی در برابر آن متوقف می‌شوند و در آسمان پرتاب می‌شوند.
ز بیم موج خیز شام غم، بر ساحل مشرق
برای زورق خورشید رایش، بادبان زیبد
هوش مصنوعی: از ترس امواج خروشان شب غم، در ساحل مشرق برای قایق خورشید، بادبان مناسبی نیاز است.
خیال او را اگر نقشی نگارد، مثل آنصورت
نه در کلک یقین آید، نه بر لوح گمان زیبد
هوش مصنوعی: اگر خیال او تصویری را بوجود آورد، هیچگاه هیچ نقاشی نمی‌تواند آن تصویر را به درستی به ثبت برساند و به هیچ دلیلی بر صفحه ذهن هم سازگار نخواهد بود.
کسی کز سوز قهرش، چون کمان کردن به پیچاند
نشسته سال و مه، در خاک ماتم چون فسان زیبد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر درد و غم ناشی از قهر و دلخوری‌اش، مانند کمان که به سمت درون خم شده، در مدت طولانی به انتظار نشسته و در اندوه و عزای خود به سر می‌برد، سزاوار است که مانند افسانه‌ها و داستان‌ها به یادش بیفتیم.
زهی نادر قرینی، کش قضا بنشاند در مسند
که یعنی ملک و شرع اندر کف صاحب قران زیبد
هوش مصنوعی: شگفتا از فرد نادری که سرنوشت او را در مقام و جایگاه بالایی قرار می‌دهد. یعنی حکومت و قوانین صحیح باید در دستان صاحب قرآن باشد.
چون پاس ملک و ملت هم، بذات خویش میداری
بر این برهان یقینم شد، که پیغمبر شبان زیبد
هوش مصنوعی: هرگاه که تو از جان و دل از ملت و کشور خود دفاع کنی، برای من این حقیقت روشن می‌شود که پیامبر به خوبی نقش رهبری و هدایت را ایفا کرده است.
از آن دلال شد کلکت، میان خنجر و افسر
که رأی پیر تو، مشاطه کلک جوان زیبد
هوش مصنوعی: از آنجا که تو به واسطه دلالی وارد میدان شده‌ای، در حالی که بین خنجر و تاج (افسر) هستی، نظر و حکمت پیر تو نشان‌دهنده زیبایی و جذابیت جوانی‌ات است.
چو جاهت، در میان استاد ملک و دین برونق شد
بلی، از سهم نظم دور، مرکز در میان زیبد
هوش مصنوعی: وقتی مقام و جایگاه تو در میان استادان و افراد با نفوذ به رونق و شکوفایی می‌رسد، بله، از نظر نظم و ترتیب، باید در وسط و مرکز این کانون قرار بگیری.
تو را، سلطان نشان خواندن، زخاقانی سفه باشد
که شاگردان درست را، لقب سلطان نشان زیبد
هوش مصنوعی: تو را که به مقام سلطنت می‌خوانند، باید بدانند که این عنوان برای کسانی مناسب است که از نظر علم و اخلاق در سطح بالایی قرار دارند و باید به درستی و شایستگی این مقام را به دست آورده باشند.
چو عبهر جمله چشم آمد دل باریک بین تو
از آن، بر مسند این هفت گلشن، دیده بان زیبد
هوش مصنوعی: وقتی که تمام چشم‌ها به تو معطوف شده، دل با درکی دقیق به این دلیل، بر جایگاه این هفت گلشن، مناسب است که نگهبان باشی.
چو بر بام جهان خواهد شدن، فکرم بنظاره
ز اول پایه این آستانش، نردبان زیبد
هوش مصنوعی: وقتی که می‌خواهم به بالاترین نقطه و اوج جهان برسم، فکرم به یاد آغاز و پایه‌های این مسیر می‌افتد و برای رسیدن به آنجا، باید نردبانی مناسب برگزینم.
و شاقان ضمیرم چون، قبای حرف در پوشند
طراز آستی شان، مدحت این آستان زیبد
هوش مصنوعی: دل من به شادی و زیبایی این مکان پر از عشق و ارادت، لباس زیبایی از کلمات می‌پوشد تا بتواند شایسته‌گی این محفل را توصیف کند.
توئی لُب ارسلان خطه شرع و جهان داند
که این لب ارسلان را خلعت لب ارسلان زیبد
هوش مصنوعی: تو نشان‌دهنده‌ی زیبایی و شرافت در دین و دنیا هستی و همه می‌دانند که این زیبایی و شرافت به تو اختصاص دارد.
چگویم از قوام الدین، که از خورشید خلعت ده
قبای نورهم، بر ماه و، هم بر اختران زیبد
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از قوام‌الدین بگویم؟ که او مانند خورشید، لباسی از نور بر تن دارد و این نور هم بر ماه و هم بر ستاره‌ها می‌افتابد و زیبنده آنهاست.
ز اعقاب تو خوب آمد بطفلی کسب این منصب
که در خردی شکار از پنجه شیر ژیان زیبد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از نسل تو، فردی خوش‌شانس و توانمند به دنیا آمده است که در سنین کم، به مقام و موقعیتی دست یافته و در مقابل چالش‌های بزرگ، مانند شکار شیر، موفق بوده است.
گه صید آمده است این جرّه بازان مکارم را
اگر سازند پروازی، برون از آشیان زیبد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، شکارچیان با تدبیر و فریب، پرندگان را به دام می‌اندازند. اگر آنها بتوانند پرنده‌ها را به پرواز درآورند، بهتر است از لانه‌هایشان خارج شوند.
همیشه تا، چو مهدی آستین عزم در مالد
گریبان ظهورش دامن آخر زمان زیبد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همیشه لازم است، وقتی که مهدی (عج) در حال آماده‌سازی ظهور خود است، ما نیز باید در تلاش و کوشش باشیم و خود را برای زمان‌های آخر آماده کنیم. ما باید از لحظات و فرصت‌ها استفاده کنیم و در دامن او که نشانه ظهور است، قرار بگیریم.
تو ای عیسی، بجان بخشی مکارم جاودان بادی
که امثال تو را، چون خضر عمر جاودان زیبد
هوش مصنوعی: ای عیسی، تو روزی‌دهنده خوبی‌ها و فضايل جاودانه‌ای. لایق است که افرادی چون تو، مانند خضر، عمر طولانی و بی‌پایان داشته باشند.