شمارهٔ ۲۶ - مدح اقضی القضات خواجه رکن الدین حافظ همدانی
ای خرد را خاک درگاه تو اکسیر نجات
خوانده حق برخطه عالم تو را اقضی القضات
در دبیرستان عزم و حزم تو تشبیه طبع
باد را تعلیم سیر و کوه را درس ثبات
نیست بی طغرای تو، نافذ قضا را یک مثال
از میانه دست پیش آورد جودت گفت، هات
تا تو را کلک قضا بر کف نهاده ست آسمان
از سر فتنه نه بس راهی است تا تیغ وفات
پرده بیداد فرعونان درّد انصاف تو
گر بود روز قضا حشر تو در صف و لات
بس رداو کفش کز احسان و عدلت دوخته است
از یقوم الناس من و حد جفاء بل غزات
گر نه فرزین بند انصافت بدی لعب فنا
آسمان را شاه رخ دادی زمین را شاه مات
در جهان هم نادری. هم نادر و حاکم تر آنک
حکم خود وارد نباشد عقل را برنا درات
مشکل است از دیده ی رای تو متواری شدن
ور مثل چهره فرو شویند اجسام از شیات
حکم دانش قاطع آمد بر بزرگی تو زانک
داری از عادات شایسته گواهانی ثقات
تافته است افسان عزمت گر نه رخ برتافتی
سر شکسته دشنه برق از جگر گاه صفات
جام مدحت را دهن خوش میشود ورنه کجا
راوق معنی گرفتی دردی لغو از لغات
گر به بیند سحر کلکت جان این مقله را
از حسد آب سیه در دیده آرد چون دوات
ز آستین حزم تو کز خاک دست آرد برون
گرد زد بر دامن جمعیتش باد صبات
میطرازد چرخ، غژغای دورنگ از صبح و شام
نیزه قهرت مگر پرچم ندارد بر قنات
ای قضایی دست تو چون پادشاه بی سپاه
وای سخا بی دست تو چون پیشه کار بی ادات
زاده از ارحام یکدیگر باثبات و دوام
عدل و عمرت چون نبات از تخم و چون تخم از نبات
از فرایض خدمتت برتر چو ارکان نماز
وز موافق حضرتت بهتر چو از شبها برات
چون پلنگی کرد قهرت، ظلم وحشی شد چو غرم
پاسبانی کرد عدلت، گرگ اهلی شد چو شات
بکر معنی گر نه با مدح تو پیوندد ز رحم
مذهب همت بر او واجب کند حد زنات
شیر اگر ز آبشخور کین تو نم بر لب زند
راست هم چون شیر ز آتش زو حذر جوید حیات
زحمت رنجوری تو، گرچه روزی چند داد
گوش ملت را گرانی، چشم دولت را عضات
ای بسا کز جرعه مطبوخت اکنون می چشند
دوستان نوش بقا و دشمنان زهر ممات
خود پذیرای تغیر کی شود از هر عرض
آنکه چون جوهر نهندش هم بخود پاینده ذات
ای ز طوفان جلالت وضع گردون یک حباب
وی ز دریای ضمیرت موج اخضر یک قلات
خاک زنکان از پی آن شد محیط رحل من
تا کنم کلک از مدیحت حامل آب حیات
من کلیم طور این طورم چرا همچون یهود
برسما، نی مرغ بریان جویم و نی در فلات
کان فربه کیسه از ابداع من دارد نصاب
زشت باشد زانکه از هر سفله ی خواهم زکات
بر سر دیوان من چون افسر مدحت بدید
عقل گفت احسنت. یا خیرالعلی بالکل فات
چون توئی در پیش هر دیوانه مشغول النصف
چون توئی در پیش هر گوساله مقبول البکات
دختر خاطر به صدری ده که مثلش تا ابد
یک خلف ناید زنه آبا و از چهار امهات
کعبه آمال رکن الدین که سوی عدل اوست
روی افلاک و نجوم و اسطقسات و جهات
آستین کام پر گوهر شود از نام او
دستبوس اولین حرفش چو دریابد لهات
ذگر باقی را بزرگان عمر ثانی خوانده اند
این ذخیره بس تو را الباقیات الصالحات
تا پس از هر شام صبح آرد فلک بادا تو را
شام محمود الرواح و صبح میمون الغدات
دمعه ی چشم حسودت را کهین شاگرد نیل
جرعه ی جام نوالت را کمین چاکر فرات
شمارهٔ ۲۵ - رثای سلطان ارسلان بن طغرل: یک ره به نشمری که جهانی مشمر استشمارهٔ ۲۷ - مدح: اقتدارش رایت خورشید بر گردون زده است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خرد را خاک درگاه تو اکسیر نجات
خوانده حق برخطه عالم تو را اقضی القضات
هوش مصنوعی: ای خرد، خاک درگاه تو را اکسیر نجات میدانم و حق، تو را در جهانی که هستی، بهترین قاضی قرار داده است.
در دبیرستان عزم و حزم تو تشبیه طبع
باد را تعلیم سیر و کوه را درس ثبات
هوش مصنوعی: در دبیرستان، اراده و استقامت تو مانند باد توصیف میشود و درسهای طبیعت مانند سیر و کوه، پایداری و ثبات را به تو یاد میدهند.
نیست بی طغرای تو، نافذ قضا را یک مثال
از میانه دست پیش آورد جودت گفت، هات
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بدون نشانه و مهر تو نیست. سرنوشت هم به یک نمونۀ بارز از دستهای مهربانت اشاره میکند و میگوید بیا!
تا تو را کلک قضا بر کف نهاده ست آسمان
از سر فتنه نه بس راهی است تا تیغ وفات
هوش مصنوعی: تا زمانی که تقدیر تو را در دست گرفته، از بلایای آسمانی که بر سر تو میآید، راهی برای فرار از مرگ وجود ندارد.
پرده بیداد فرعونان درّد انصاف تو
گر بود روز قضا حشر تو در صف و لات
هوش مصنوعی: اگر روز قیامت عدالت تو را در نظر بگیریم، پرده ظلم و ستم فرعونها معنایی نخواهد داشت و تو در آن روز در صفی خواهید بود که نشاندهنده حق و انصاف است.
بس رداو کفش کز احسان و عدلت دوخته است
از یقوم الناس من و حد جفاء بل غزات
هوش مصنوعی: بسیاری از لباسها و کفشها که از روی احسان و عدل دوخته شدهاند،ای انسانها را از جفای خویشتن دور میکند و به سوی خوبیها هدایت مینماید.
گر نه فرزین بند انصافت بدی لعب فنا
آسمان را شاه رخ دادی زمین را شاه مات
هوش مصنوعی: اگر فرزین نمیبود و تو انصاف را رعایت نمیکردی، بازی دنیا برای تو بیارزش میشود. آسمان را به عنوان پادشاهی زیبا و زمین را به مقام مات ما تحویل دادهای.
در جهان هم نادری. هم نادر و حاکم تر آنک
حکم خود وارد نباشد عقل را برنا درات
هوش مصنوعی: در این جهان موجوداتی نادر وجود دارند که تأثیر بیشتری دارند و بر تصمیمگیریهای عقل جوان تاثیر نمیگذارند.
مشکل است از دیده ی رای تو متواری شدن
ور مثل چهره فرو شویند اجسام از شیات
هوش مصنوعی: سخت است که بخواهی از نگاه خرد تو فرار کنی، حتی اگر اجسام با چهرهای کاملاً پنهان شوند.
حکم دانش قاطع آمد بر بزرگی تو زانک
داری از عادات شایسته گواهانی ثقات
هوش مصنوعی: دانش و دانشمندی به طور قاطع نشان میدهد که تو انسان بزرگ و والا هستی زیرا دارای عادتهای نیکویی هستی که گواهانی مطمئن بر این موضوع وجود دارند.
تافته است افسان عزمت گر نه رخ برتافتی
سر شکسته دشنه برق از جگر گاه صفات
هوش مصنوعی: در این بیت به عظمت و زیبایی شخصی اشاره شده است که باوجود شکسته شدن قلب او به خاطر یک دشنه، همچنان میدرخشد و افسانههای بزرگی از او در خاطرهها باقی مانده است. اگر او را نمیدیدیم، شاید به عظمت و شکوه او پی نمیبردیم.
جام مدحت را دهن خوش میشود ورنه کجا
راوق معنی گرفتی دردی لغو از لغات
هوش مصنوعی: اگر صحبت از ستایش و تمجید به میان آید، کام دل در این زمینه خوش میشود؛ وگرنه از کجا میتوانی معنای عمیق درد را از واژههای بیمحتوا بفهمی؟
گر به بیند سحر کلکت جان این مقله را
از حسد آب سیه در دیده آرد چون دوات
هوش مصنوعی: اگر کسی در سپیدهدم زیبایی چشمانت را ببیند، به خاطر حسادت، اشکهای قاتل و سیاه خود را مانند دواتی در چشم خواهد آورد.
ز آستین حزم تو کز خاک دست آرد برون
گرد زد بر دامن جمعیتش باد صبات
هوش مصنوعی: از وجود تو که با اراده و تصمیمی راسخ از زمین گرد و غبار برمیداری، بادی از طرف نصرت و حمایت بر دامن جمعیت میوزد.
میطرازد چرخ، غژغای دورنگ از صبح و شام
نیزه قهرت مگر پرچم ندارد بر قنات
هوش مصنوعی: چرخ زمان به دور خود میچرخد و صدای غژغژ آن از صبح تا شب ادامه دارد. این صدا نشانهای از قهر و غضب است، اما بر روی قنات، نشانی از پرچم وجود ندارد.
ای قضایی دست تو چون پادشاه بی سپاه
وای سخا بی دست تو چون پیشه کار بی ادات
هوش مصنوعی: ای تقدیر، فرمان تو مانند یک پادشاه است که بدون لشکر و نیروی نظامی حکومت میکند. و ای بخشش، دست تو همانند یک حرفهمند است که بدون ابزار و امکانات کار میکند.
زاده از ارحام یکدیگر باثبات و دوام
عدل و عمرت چون نبات از تخم و چون تخم از نبات
هوش مصنوعی: افراد از یکدیگر متولد میشوند و مانند گیاهان که از دانه رشد میکنند، عدالت و عمرتان نیز باید پایدار و مستحکم باشد.
از فرایض خدمتت برتر چو ارکان نماز
وز موافق حضرتت بهتر چو از شبها برات
هوش مصنوعی: خدمت به تو از واجبات نماز مهمتر است و از شبهای قدر هم بهتر و ارزشمندتر به حساب میآید.
چون پلنگی کرد قهرت، ظلم وحشی شد چو غرم
پاسبانی کرد عدلت، گرگ اهلی شد چو شات
هوش مصنوعی: وقتی خشم تو مانند یک پلنگ باشد، ظلم و ستم به شدت افزایش مییابد و به شکل وحشیتری در میآید. اما زمانی که عدالت تو مانند یک نگهبان عمل کند، همه چیز به نظم برمیگردد و افراد شرور مانند گرگهای اهلی میشوند.
بکر معنی گر نه با مدح تو پیوندد ز رحم
مذهب همت بر او واجب کند حد زنات
هوش مصنوعی: اگر معنی بکر و تازه (خالص) به ستایش تو ارتباط نداشته باشد، از رحم مذهب بر تو لازم است که او را (یعنی آن معنی) به حد خودش برسانی.
شیر اگر ز آبشخور کین تو نم بر لب زند
راست هم چون شیر ز آتش زو حذر جوید حیات
هوش مصنوعی: اگر شیر از آبشخور انتقام حذر کند، همانگونه که از آتش دوری میجوید، زندگیاش را حفظ کرده است.
زحمت رنجوری تو، گرچه روزی چند داد
گوش ملت را گرانی، چشم دولت را عضات
هوش مصنوعی: زحمت و درد تو، هرچند که برای مدتی مردم را به سختی واداشته و سنگینی را بر دوش آنها گذاشته، اما توجه دولت را به مشکلهایت جلب کرده است.
ای بسا کز جرعه مطبوخت اکنون می چشند
دوستان نوش بقا و دشمنان زهر ممات
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که در گذشته از شراب عشق بهرهمند شدند، اکنون دوستدارانشان طعم زندگی جاوید را میچشند، در حالی که دشمنانشان طعم زهر مرگ را احساس میکنند.
خود پذیرای تغیر کی شود از هر عرض
آنکه چون جوهر نهندش هم بخود پاینده ذات
هوش مصنوعی: آیا ممکن است چیزی که ذاتش ثابت است، در برابر تغییرات و نوسانات اطرافش تسلیم شود؟ به عبارت دیگر، آیا چیزی که ماهیت خود را دارد میتواند تحت تأثیر عوامل خارجی قرار گیرد و دستخوش تغییر شود؟
ای ز طوفان جلالت وضع گردون یک حباب
وی ز دریای ضمیرت موج اخضر یک قلات
هوش مصنوعی: ای تو که جلال و عظمتت مانند طوفانی بر آسمان حاکم است، دنیا فقط همچون حبابی در برابر توست. و دریاهای عمیق وجودت، موجهایی سبز و سرشار از زندگی دارند.
خاک زنکان از پی آن شد محیط رحل من
تا کنم کلک از مدیحت حامل آب حیات
هوش مصنوعی: خاک زمین برای من مکانی شده است تا بتوانم قلمی برای نوشتن ستایشهای تو بزنم که مانند آب زندگیبخش است.
من کلیم طور این طورم چرا همچون یهود
برسما، نی مرغ بریان جویم و نی در فلات
هوش مصنوعی: من مثل کلیم(موسى) در کوه طور هستم، اما چرا مانند یهودیان به رسم و آئینهایشان گرفتار شوم؟ نه مرغ بریان را جستجو میکنم و نه در بیابانها به دنبال چیزهای مادی میگردم.
کان فربه کیسه از ابداع من دارد نصاب
زشت باشد زانکه از هر سفله ی خواهم زکات
هوش مصنوعی: کیسه پر از نعمت و ثروت من از خلاقیت و ابتکار خودم پر شده است، اما چون میدانم که از هر آدم پایینی و پست باید زکات بگیرم، نمیتوانم بیشتر از این همتش را داشته باشم.
بر سر دیوان من چون افسر مدحت بدید
عقل گفت احسنت. یا خیرالعلی بالکل فات
هوش مصنوعی: وقتی عقل من نگاهی به نوشتههای من انداخت و دید که مانند تاجی زینتبخش است، گفت: عالی است! یا این بهترین کار ممکن است.
چون توئی در پیش هر دیوانه مشغول النصف
چون توئی در پیش هر گوساله مقبول البکات
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنار هر دیوانهای هستی، بهگونهای مشغول هستی که نیمی از توجهت را به خود جلب میکند. و وقتی در کنار هر گوسالهای هستی، بهقدری مقبول و دوستداشتنی هستی که مورد پسند ما قرار میگیری.
دختر خاطر به صدری ده که مثلش تا ابد
یک خلف ناید زنه آبا و از چهار امهات
هوش مصنوعی: دختری را به دل بسپار که مانند او دیگر هرگز به دنیا نیاید، نه از نسل پدرانش و نه از چهار مادر بزرگش.
کعبه آمال رکن الدین که سوی عدل اوست
روی افلاک و نجوم و اسطقسات و جهات
هوش مصنوعی: کعبه آرزوها و پایۀ دیانت، رو به عدالت او دارد که بر فراز آسمانها و ستارهها و نقاط و جهات قرار گرفته است.
آستین کام پر گوهر شود از نام او
دستبوس اولین حرفش چو دریابد لهات
هوش مصنوعی: آستین پر از گوهر و زرق و برق میشود وقتی که نام او بر زبان بیاید. هر کسی که اولین حرف او را بشنود، مانند کسی است که به او احترام میگذارد و خاضع میشود.
ذگر باقی را بزرگان عمر ثانی خوانده اند
این ذخیره بس تو را الباقیات الصالحات
هوش مصنوعی: بزرگان گفتهاند که یاد کردن از باقیات، به معنای عمر دوباره است. این ذخیره برای تو همان کارهای نیکو و ماندنی است که باقی میمانند.
تا پس از هر شام صبح آرد فلک بادا تو را
شام محمود الرواح و صبح میمون الغدات
هوش مصنوعی: امیدوارم که آسمان پس از هر شب، صبحی برای تو رقم بزند که تازگی و خوشی را به ارمغان آورد و شبی پرخوشی و شادی داشته باشی.
دمعه ی چشم حسودت را کهین شاگرد نیل
جرعه ی جام نوالت را کمین چاکر فرات
هوش مصنوعی: اشک حسادت چشمت را محو کن، زیرا این شاگرد نیل (که نماد زندگی و سعادت است) یک جرعه از جام بخشش تو را به انتظار نشسته است.