گنجور

شمارهٔ ۲۵ - رثای سلطان ارسلان بن طغرل

یک ره به نشمری که جهانی مشمر است
ملک از برادرت به مصیبت برادر است
چتر سیاه غمزده در هجر و ماتم است
تیغ کبود نم زده در شرم افسر است
هم خطبه زار مانده ز هجران کرسی است
هم سکه روی کنده ز نادیدن زر است
خورشید واعظی است در این تعزیت خموش
گر هفت پایه طارم گردونش منبر است
وز بهر سعی خسته دلان عزای شاه
مه را هزارچشمه جزاین چشمه در خوراست
وز دم بدم گریستن ابر خشک بار
خاک سیاه در دم خونابه اصفر است
تا مملکت ز بحر کف او یتیم ماند
در اضطراب مانده چو دست شناور است
درد فراق او که محاق است، برمه است
داغ وفات او که کسوف است، در خوراست
بی طالع مبارک او، تاج و تخت را
گر خود هزار مشتری افتد، بد اختر است
عودی شد از مزاحمت دود سینه ها
خلقان روز و شب که بخلقت مشهر است
وز آه چون دوات در آب سیه نشست
هر چشم ناظری که بر این سبز منظر است
ملکی چنانکه در بدن او ز هفت عضو
بر هر طرف که دست نهی درد دیگر است
وین نکته جای ساخته برناب اژدهاست
دل جایگاه کرده ز کام غضنفر است
ترکش شکسته بیلک و مرکب بریده دم
مسند دریده بالش و رایت نگون سر است
از رخ نهفتگان محارم کسی نماند
کاورا، و رای عصمت دارنده چادر است
هر مشتری عذار ز چشم اختر افکن است
هر آفتاب چهره بکف آسمان تر است
از بس که عقد زلف غلامان بریده گشت
شمع افق لکن، به حقیقت معنبر است
دی همچو عود خام قدم بر شرر نهاد
با دولت از شکسته دلی همچو مجمر است
از بس غریو نوحه گران و غبار خاک
چشم زمانه کور و صماخ فلک کر است
هر جان ز آه سینه فروزنده همچو شمع
هر تن ز آب دیده، گدازان چو شکر است
با یک حریف واقعه آورده رخ به رخ
هر پیگر از مماثله گوئی دو پیگر است
از شعله غم این همه رخ های زرد چیست
چون نور احمر است چرا عکس اصفر است
درجی است هفت دُر در دامن فلک
تا لاجرم ز گوهر آسایش ابتر است
این قطعه چرخ در رحم گل همی نهد
آسایش ابتر است چو دامان اب. تر است
بر مرگ کارگر نشود آتش بشر
کان آتش از درونه عصمت زره در است
ما و جهان سزا بسزا هم از آنکه ما
بیمار غفلتیم و زمانه مزوّر است
لیکن مزوری است جگر سوز و زهر دار
کز شکّر تو هر نفسی جان شکر است
مأثوره ریاست، ترازوی عمر وزید
زان اقچه های کم، همه این جا معیر است
میزان عدل بس بود و ناقد بصیرّ
آن نقد را که روی ببازار محشر است
اکنون که کار، کار سپهر مزور است
و اکنون که دست دست جهان ستمگر است
دهر، ار چه عقل را سوی ایمان وسیلت است
لیکن بحکم فتوی انصاف کافر است
با این همه نشیمن کون و فساد را
بر شارع صلاح امم مدخل و در است
مجلس فروزی مدد دین و ملک را
صد نکته در زبان و لب تیع مضمر است
آنگه بساط عدل در ایران ممهد است
آنگه نظام کار بر، ارّان مقرر است
فرخنده مهر طاعت جمشید باختر
امروز طوق گردن خورشید خاور است
بعد از وفات شاه کرامات ظاهر است
آن را که در مسالک شش خط رهبر است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک ره به نشمری که جهانی مشمر است
ملک از برادرت به مصیبت برادر است
هوش مصنوعی: اگر به این دنیا به‌عنوان یک ملک و دارایی نگاه کنی، در واقع ارزش آن بسیار کم است و تنها در برابر مشکلات و مصیبت‌های برادران دیگران قرار دارد. پس بهتر است فراتر از ظاهر و دنیای مادی، به روابط انسانی و همدلی توجه کنیم.
چتر سیاه غمزده در هجر و ماتم است
تیغ کبود نم زده در شرم افسر است
هوش مصنوعی: چتر سیاه به حالتی غمگین و اندوهناک در روزهای جدایی و سوگواری مشاهده می‌شود، در حالی که تیغی به رنگ آبی کمرنگ در شرم و خجالت به سر می‌نشیند.
هم خطبه زار مانده ز هجران کرسی است
هم سکه روی کنده ز نادیدن زر است
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوعاتی چون فاصله و دوری از محبوب و همچنین بی‌ارزشی و فرسودگی اشاره شده است. وجود یک نهاد یا جایگاه خالی به دلیل غیبت محبوب نشاندهنده بی‌حالی و فقدان است. همچنین، مانند سکه‌ای که روی چوبی کنده‌کاری شده، به نمایش گذاشتن نادیده گرفتن ارزش‌ها و زیبایی‌ها را تداعی می‌کند. در واقع، این جملات نمادی از غم و ناتوانی در برقراری ارتباط و توجه به زیبایی‌ها است.
خورشید واعظی است در این تعزیت خموش
گر هفت پایه طارم گردونش منبر است
هوش مصنوعی: خورشید به مانند یک وعاظ در این محفل سوگواری خاموش است، اگرچه هفت پایه آسمان منبر او به حساب می‌آید.
وز بهر سعی خسته دلان عزای شاه
مه را هزارچشمه جزاین چشمه در خوراست
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش‌های دل‌های خسته، برای شاه ماهی، هزار چشمه دیگر از این چشمه مناسب‌تر نیست.
وز دم بدم گریستن ابر خشک بار
خاک سیاه در دم خونابه اصفر است
هوش مصنوعی: از هر لحظه‌ای که می‌گذرد، چون ابر خشک بخواهد ببارد، خاک سیاه به حالتی اندوهگین در می‌آید و رنگ زردی شبیه به خون می‌گیرد.
تا مملکت ز بحر کف او یتیم ماند
در اضطراب مانده چو دست شناور است
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرزمین از نعمت‌های او بی‌بهره باشد، در حالتی پر از اضطراب و نگرانی خواهد بود، مانند دمی که در دریا شناور می‌ماند.
درد فراق او که محاق است، برمه است
داغ وفات او که کسوف است، در خوراست
هوش مصنوعی: درد جدایی او مانند ماهی است که در سیاهی پنهان شده، و جای خالی وجود او بسان خورشید گرفتگی است که بر دل سنگینی می‌کند.
بی طالع مبارک او، تاج و تخت را
گر خود هزار مشتری افتد، بد اختر است
هوش مصنوعی: اگر کسی که شایستگی و سرنوشت خوبی ندارد، حتی اگر هزاران مشتری برای تاج و تختش پیدا شود، باز هم خوش‌شانس نیست.
عودی شد از مزاحمت دود سینه ها
خلقان روز و شب که بخلقت مشهر است
هوش مصنوعی: دود سینه‌ها به خاطر مزاحمت‌ها، مانند عودی است که در طول روز و شب، همه‌جا را پر کرده و به خلق و آفرینش نشان می‌دهد.
وز آه چون دوات در آب سیه نشست
هر چشم ناظری که بر این سبز منظر است
هوش مصنوعی: با افسوس عمیق و اشک‌های جاری که مانند جوهری در آب تیره غوطه‌ور مانده، هر چشمی که به این منظر سبز نگاه می‌کند، حس غم و ناراحتی را احساس می‌کند.
ملکی چنانکه در بدن او ز هفت عضو
بر هر طرف که دست نهی درد دیگر است
هوش مصنوعی: بدن انسان مانند یک ملک است که هر کدام از اعضای آن مشخصه‌های خاصی دارند و اگر به هر یک از آن‌ها دست بزنیم، درد و ناراحتی مربوط به آن عضو را حس می‌کنیم. به عبارت دیگر، هر عضو در جای خود اهمیت دارد و مشکلات یکی بر کل بدن تاثیر می‌گذارد.
وین نکته جای ساخته برناب اژدهاست
دل جایگاه کرده ز کام غضنفر است
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن جایی است که دل آدمی در آن قرار دارد. دل مانند مکانی است که در آن احساسات و خواسته‌ها جای گرفته‌اند. اینجا اشاره شده که دل در برابر خطرات و چالش‌ها قرار دارد و به نوعی با قدرت و خشم هم مرتبط است. به عبارتی، دل در مواجهه با سختی‌ها و قدرت‌های بزرگ احساساتی را تجربه می‌کند.
ترکش شکسته بیلک و مرکب بریده دم
مسند دریده بالش و رایت نگون سر است
هوش مصنوعی: ترکش شکسته به معنای از دست رفتن یا ناکام شدن در استفاده از ابزارهای جنگی است و مرکب بریده نشان‌دهنده حالت ناتوانی یا بی‌حرکتی است. دم مسند دریده به وضعیتی اشاره دارد که نشیمنگاه فرساوده و تجربه‌ای تلخ را به تصویر می‌کشد. بالش و رایت نگون سر نیز به عدم راحتی و آرامش اشاره دارد، به گونه‌ای که شخصیت با مشکلات و چالش‌های فراوانی روبروست. در کل، این عبارت تصویری از ضعف و پریشانی در مواجهه با سختی‌ها و چالش‌های زندگی را به وجود می‌آورد.
از رخ نهفتگان محارم کسی نماند
کاورا، و رای عصمت دارنده چادر است
هوش مصنوعی: هیچ کس از بین پنهان‌کاران محرم باقی نمانده است، زیرا که فقط آن کسی که دارای عصمت و پاکدامنی است، می‌تواند در پس چادر خود بماند.
هر مشتری عذار ز چشم اختر افکن است
هر آفتاب چهره بکف آسمان تر است
هوش مصنوعی: هر کسی زیبایی‌اش را از چشمان محبوبش می‌گیرد و هر خورشید به زیبایی چهره‌اش که در آسمان می‌درخشد، معروف است.
از بس که عقد زلف غلامان بریده گشت
شمع افق لکن، به حقیقت معنبر است
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه موهای معشوق به شدت شل و بی‌نظم شده است، روی افق هنوز نور شمعی باقی مانده، اما در واقع این نور به معنای خاصی اشاره دارد.
دی همچو عود خام قدم بر شرر نهاد
با دولت از شکسته دلی همچو مجمر است
هوش مصنوعی: دیروز مانند چوب عودی که بر شعله برمی‌خیزد، قدم بر آتش گذاشت و با حالتی شکست‌خورده و دل‌نازک، همچون مشعلی داغ و سوزان است.
از بس غریو نوحه گران و غبار خاک
چشم زمانه کور و صماخ فلک کر است
هوش مصنوعی: به خاطر فریادهای مداوم عزاداران و غبار ناشی از آن، چشمان زمانه کور و گوش آسمان کر شده است.
هر جان ز آه سینه فروزنده همچو شمع
هر تن ز آب دیده، گدازان چو شکر است
هوش مصنوعی: هر انسانی که از دلش آهی برآید، مانند شمعی می‌سوزد. هر بدنی که از اشک چشم خیس شده، مثل شکر آب می‌شود.
با یک حریف واقعه آورده رخ به رخ
هر پیگر از مماثله گوئی دو پیگر است
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نگاهی به رویارویی با رقیب اشاره می‌کند. به گونه‌ای که هر یک از آنها چنان شبیه به هم هستند که گویا دو نفر یکسان‌اند. این مقایسه به شدت از نزدیکی و شباهت میان دو طرف خبر می‌دهد.
از شعله غم این همه رخ های زرد چیست
چون نور احمر است چرا عکس اصفر است
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیت روحی و احساسی شخص اشاره دارد که به خاطر غم و اندوه، چهره‌اش زرد و رنگ پریده شده است. رنگ زرد، نشان‌دهنده درد و ناراحتی است، در حالی که نور قرمز می‌تواند نماد زندگی و انرژی باشد. تردید در اینجا این است که چگونه این دو وضعیت متضاد در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند و نشان‌دهنده تعارضی است که در درون فرد وجود دارد.
درجی است هفت دُر در دامن فلک
تا لاجرم ز گوهر آسایش ابتر است
هوش مصنوعی: در آسمان هفت گوهر درخشان وجود دارد که به همین دلیل زندگی و آرامش به طور کامل به دست نمی‌آید.
این قطعه چرخ در رحم گل همی نهد
آسایش ابتر است چو دامان اب. تر است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که این چرخ طبیعت در دل گل آرامش می‌آفریند، اما این آرامش ناپایدار و ناتمام است، مانند دامانی که خالی از آب است.
بر مرگ کارگر نشود آتش بشر
کان آتش از درونه عصمت زره در است
هوش مصنوعی: آتش و خطرات زندگی به کارگری که در تلاش و زحمت است، ضرری نمی‌زند، زیرا این آتش درون او از پاکی و عصمت ناشی می‌شود.
ما و جهان سزا بسزا هم از آنکه ما
بیمار غفلتیم و زمانه مزوّر است
هوش مصنوعی: ما و دنیای اطرافمان، هر دو درگیر چیزهایی هستیم. این به خاطر این است که ما در خواب غفلت به سر می‌بریم و دنیای ما فریبنده و گمراه کننده است.
لیکن مزوری است جگر سوز و زهر دار
کز شکّر تو هر نفسی جان شکر است
هوش مصنوعی: اما درد و رنجی وجود دارد که سوزاننده و تلخ است، زیرا هر بار که از شیرینی تو نفس می‌کشم، جانم پر از لذت و شادی است.
مأثوره ریاست، ترازوی عمر وزید
زان اقچه های کم، همه این جا معیر است
هوش مصنوعی: معنا این است که مقام و جایگاه اجتماعی، به اندازه‌ی عمر اهمیت دارد و از معیارهای کم ارزش در زندگی نمی‌توان به راحتی گذشت. در واقع، ارزش واقعی زندگی به دست آوردن چیزهای مهم و معنادار است.
میزان عدل بس بود و ناقد بصیرّ
آن نقد را که روی ببازار محشر است
هوش مصنوعی: میزان انصاف کافی است و داور دانا، ارزشیابی را انجام می‌دهد که در روز قیامت مشخص خواهد شد.
اکنون که کار، کار سپهر مزور است
و اکنون که دست دست جهان ستمگر است
هوش مصنوعی: در حال حاضر، وقتی که اوضاع به دست فلک نیرنگ باز است و وقتی که قدرت در دستان جهان ستمگر قرار دارد، باید چطور عمل کرد؟
دهر، ار چه عقل را سوی ایمان وسیلت است
لیکن بحکم فتوی انصاف کافر است
هوش مصنوعی: زمانه، هرچند که عقل را به سوی ایمان راهنمایی می‌کند، اما به موجب حکم و نظر انصاف، کافر است.
با این همه نشیمن کون و فساد را
بر شارع صلاح امم مدخل و در است
هوش مصنوعی: با وجود تمام این مشکلات و ناپاکی‌ها، این مکان به عنوان ورودی و راهی برای بهبود و صلاح اجتماع‌ها محسوب می‌شود.
مجلس فروزی مدد دین و ملک را
صد نکته در زبان و لب تیع مضمر است
هوش مصنوعی: مجلس به عنوان جایی که به پیشرفت دین و قدرت کشور کمک می‌کند، دارای نکاتی مهم است که در کلمات و زبان پنهان شده‌اند.
آنگه بساط عدل در ایران ممهد است
آنگه نظام کار بر، ارّان مقرر است
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت در ایران برقرار شود، آن وقت نظام و کارها به درستی و بر پایه اصول مشخصی پدیدار خواهد گردید.
فرخنده مهر طاعت جمشید باختر
امروز طوق گردن خورشید خاور است
هوش مصنوعی: امروز، خیر و برکت زمانه که از اطاعت جمشید سرچشمه می‌گیرد، مانند طوقی بر گردن خورشید شرق قرار دارد.
بعد از وفات شاه کرامات ظاهر است
آن را که در مسالک شش خط رهبر است
هوش مصنوعی: بعد از مرگ شاه، نشانه‌های شگفت و کرامات نمایان می‌شود. این موضوع به آن کسی اشاره دارد که راه را در شش مسیر می‌شناسد و هدایتگری می‌کند.