گنجور

شمارهٔ ۲۳ - فخریه

گره‌گشایِ سخن، خامهٔ توانِ من است
خزانه‌دارِ روان، خاطرِ روانِ من است
کشید زینِ من، این دیزهٔ هلال‌رکاب
از آنک شهپرِ روح‌القدس، عِنانِ من است
کنار و آستیِ کان چو بحر، پُر دُر شد
که در ولایتِ معنی، گدایِ کانِ من است
من ارسلان‌شهِ مُلْکِ قناعتم زین روی
جهانِ قیصر و خان، صد یک جهانِ من است
غرورِ سیم نیالایدم چو ماهیِ شیم
که چشمه‌سارِ ازل، غُسْل‌کاهِ جانِ من است
کمانِ من نَکِشَد دست و بازویِ شروان
که تیرِ چرخِ یک‌اندازی از کمانِ من است
نه من قَرینِ وجودم سِفَه بُوَد گفتن
هنوز در عَدَم است آن‌که هم‌قِرانِ من است
زمان، زمانِ زمین‌گسترِ خردبخش است
محال باشد گفتنِ زمان، زمانِ من است
اگر زبانِ هنر می‌سُراید این معنی
به حکمِ عقل، سِجِل می‌کنم که آنِ من است
ز آخورِ فلکی، توسنی برون ناید
که طوقِ نَعْلَش، بی‌حلقهٔ دهانِ من است
سِزَد که مَنْبَرِ دعوی، هزار پایه کُنَم
که ترجمانِ رموزِ ازل، بیانِ من است
شکارِ نکته ز شاهینِ وحی بِرْبایم
چو آستانِ شهِ عُزْلَت، آشیانِ من است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گره‌گشایِ سخن، خامهٔ توانِ من است
خزانه‌دارِ روان، خاطرِ روانِ من است
هوش مصنوعی: دست‌نوشته‌ام، ابزار بیان مشکلات و پیچیدگی‌های زندگی‌ام است و ذهن من، مانند خزانه‌ای پر از اندیشه‌ها و احساسات، شفاف و روشن است.
کشید زینِ من، این دیزهٔ هلال‌رکاب
از آنک شهپرِ روح‌القدس، عِنانِ من است
هوش مصنوعی: از این زینِ من که شبیه دیزی با نوار هلالی است، زیرا که شهپر روح‌القدس کنترل من را در دست دارد.
کنار و آستیِ کان چو بحر، پُر دُر شد
که در ولایتِ معنی، گدایِ کانِ من است
هوش مصنوعی: کنار و لبه دریا مانند دریا پر از جواهر شد، زیرا در سرزمین معنوی، من تنها گدای آن جواهراتم.
من ارسلان‌شهِ مُلْکِ قناعتم زین روی
جهانِ قیصر و خان، صد یک جهانِ من است
هوش مصنوعی: من ارسلان شاه، پادشاه قدرت و رضایتم هستم. به همین خاطر، تمام دنیاهایی که در اختیار قیصر و خان است، برای من به اندازه صد برابر ارزش ندارد.
غرورِ سیم نیالایدم چو ماهیِ شیم
که چشمه‌سارِ ازل، غُسْل‌کاهِ جانِ من است
هوش مصنوعی: من نخواسته‌ام به بزرگی و غرور مانند یک ماهی از آب بگذرم، زیرا سرچشمه‌ی ازلی، جایی است که روح من در آن شسته و تمیز می‌شود.
کمانِ من نَکِشَد دست و بازویِ شروان
که تیرِ چرخِ یک‌اندازی از کمانِ من است
هوش مصنوعی: کمان من، دیگر نیازی به قدرت و توانایی شروان ندارد، زیرا تیرهایی که از کمان من نشأت می‌گیرند، خود به تنهایی می‌توانند به هدف برسند.
نه من قَرینِ وجودم سِفَه بُوَد گفتن
هنوز در عَدَم است آن‌که هم‌قِرانِ من است
هوش مصنوعی: من تنها نیستم و وجودم همواره با من است، اما هنوز برای گفتن حرفی از حقیقت وجودم نیاز به زمان دارم. آنچه با من هم‌نوع است، هنوز در حالت عدم و ناپیدایی قرار دارد.
زمان، زمانِ زمین‌گسترِ خردبخش است
محال باشد گفتنِ زمان، زمانِ من است
هوش مصنوعی: زمان، زمانی است که در آن عقل و خرد انسان‌ها را وسعت می‌بخشد و نمی‌توان ادعا کرد که این زمان تنها متعلق به من است.
اگر زبانِ هنر می‌سُراید این معنی
به حکمِ عقل، سِجِل می‌کنم که آنِ من است
هوش مصنوعی: اگر هنر به زیبایی سخن بگوید، من به عقل و منطق این را به ثبت می‌رسانم که این اثر از آنِ من است.
ز آخورِ فلکی، توسنی برون ناید
که طوقِ نَعْلَش، بی‌حلقهٔ دهانِ من است
هوش مصنوعی: از آخور آسمانی، اسبی نمی‌تواند برای من بیاید که یال و دمش بدون دهن‌دان من باشد.
سِزَد که مَنْبَرِ دعوی، هزار پایه کُنَم
که ترجمانِ رموزِ ازل، بیانِ من است
هوش مصنوعی: باید به گونه‌ای باشم که در منبرِ سخنرانی، هزاران پایه بگذارم، زیرا آنچه که می‌گویم، ترجمه و توضیح رازهای اولیه وجود است.
شکارِ نکته ز شاهینِ وحی بِرْبایم
چو آستانِ شهِ عُزْلَت، آشیانِ من است
هوش مصنوعی: من از اندیشه‌های الهام‌بخش همچون پرنده‌ای تیزپرواز، نکته‌ها و حقیقت‌ها را جمع‌آوری می‌کنم، زیرا درگاه و مقرّ نزدیک به معشوق و حقیقت الهی، آشیانه و مکانی است برای من.