شمارهٔ ۲۱ - در مرگ شرف الدین موفق گرد بازو
دلی که بسته این پیرزال جادو نیست
همیشه خسته زخم جهان بدخو نیست
سرای داد ندانم کدام سوست و لیک
ز هفت پاره ی شهر حدوث زین سو نیست
نه موضع سر پنجه است دست کوته دار
که آسمان ز حریفان زور بازو نیست
بطره و رخ شام و سحر مباش گرو
که هست ماشطه جادو، عروس نیکو نیست
دم اجل چه روی، بردم امل هیهات
شکار گاه اسد جای صید آهو نیست
در این نشیمن از آن هم نشین نیابی تو
که پر باز بساط گذار تیهو نیست
مخواه لوزنه زین دود خورده مطبخ پیر
که گوشتش همه گرده است و هیچ پهلو نیست
مجوی نفست سلامت، که راست خواهی، من
جز این نمی طلبم در همه جهان کاو نیست
دراز دستی شیر بلا بسی دیدم
چو شعله سر شمشیر گرد بازو نیست
ز حسرت شرف الدین زمانه بر شرف است
که صد هزارش درداست و هیچ دارو نیست
سواد دیده بسوز و سیاه کن جامه
در این عزا، اگرت وجه زاک مازو نیست
ز چشم ساز زمان در میان بیش و کمی
عیار صدق تو آخر کم از ترازو نیست
زهی هنر، بکدام آبروی می بینی
در این ممالک، چون خاک درگه، او نیست
نماند دیگر چشم مساعدت بکسی
کنون که ساعد اقبال او به نیرو نیست
عروس ملک ز رویش گرفته گیسوی قهر
کنون به تعزیتش جز بریده گیسو نیست
هزار ترکی در طبع فتنه میگردد
چو دست آن حبشی در حسام هندو نیست
جهان به حادثه، ابرو همی زند که بیا
که سهم آن گره ی روی و چین و ابرو نیست
به قید عقلش بدعت عقال داشت ز شرع
کنون به جنبد ترسم که بسته زانو نیست
الهی، این نفس او را در آنمقام مخوف
برون ز رحمت و فضل تو هیچ مرجو نیست
چو درگذشت به جان زین جهان مینا رنک
قرارگاهش جز گلستان مینو نیست
اگر دو عالمش از لطف در کنار نهی
عجب نباشد. بی مستحق هر دو نیست
شمارهٔ ۲۰ - مدح: بخدائی که نفس قدرت اوشمارهٔ ۲۲ - مدح سلطان طغرل بن ارسلان: خسروا، ملک تو را، عرض جهان نتوان گرفت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلی که بسته این پیرزال جادو نیست
همیشه خسته زخم جهان بدخو نیست
هوش مصنوعی: دلهایی که تحت تأثیر جادوگری این زن سالخورده قرار میگیرد، همیشه از زخمهای دنیای سخت و بدیها خسته و ناتوان نیستند.
سرای داد ندانم کدام سوست و لیک
ز هفت پاره ی شهر حدوث زین سو نیست
هوش مصنوعی: من نمیدانم خانهی داد و انصاف کجاست، اما میدانم که از این طرف شهر، که هفت قسمت دارد، خبری از آن نمیبینم.
نه موضع سر پنجه است دست کوته دار
که آسمان ز حریفان زور بازو نیست
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که نباید در کارهای بزرگ و چالشهای دشوار به تواناییهای محدود خود تکیه کرد، زیرا در میدان رقابت و نبرد برتری به افرادی تعلق دارد که قدرت و توان بیشتری دارند. به عبارتی، در مقابل چالشهای بزرگ باید از ظرفیتها و امکانات بیشتری بهره برد.
بطره و رخ شام و سحر مباش گرو
که هست ماشطه جادو، عروس نیکو نیست
هوش مصنوعی: اینجا اشاره شده که زیبایی ظاهری و جلوههای فریبنده نمیتواند جایگزین عشق و صفای واقعی شود. ممکن است در اوایل زندگی احساس کنیم که زیبایی و جذابیت مهمترین چیزها هستند، اما در واقعیت، عشق و رابطههای عمیق و صادقانه ارزش واقعی را دارند. به عبارت دیگر، زیبایی ظاهری موقتی است و نمیتواند شادی و آرامش واقعی را به دست آورد.
دم اجل چه روی، بردم امل هیهات
شکار گاه اسد جای صید آهو نیست
هوش مصنوعی: زمان مرگ نزدیک است، و من امید دارم، اما مکان شکار شیر جایی برای صید آهو نیست.
در این نشیمن از آن هم نشین نیابی تو
که پر باز بساط گذار تیهو نیست
هوش مصنوعی: در این مکان، همنشینی پیدا نخواهی کرد که مانند آن، با آزادگی و راحتی زندگی کند و پرواز کند؛ زیرا اینجا پرندهای نیست که بتواند با آزادی پرواز کند.
مخواه لوزنه زین دود خورده مطبخ پیر
که گوشتش همه گرده است و هیچ پهلو نیست
هوش مصنوعی: نخواه که از این آشپزخانه قدیمی که بوی دود میدهد، چیزی بگیری، چون گوشتش تمام چربی و بدون لحظههای خوشمزه است.
مجوی نفست سلامت، که راست خواهی، من
جز این نمی طلبم در همه جهان کاو نیست
هوش مصنوعی: به دنبال سلامت نفس خود نباش، زیرا در واقع نمیخواهی. من در کل جهان چیزی جز این نمیخواهم که هیچکس وجود ندارد.
دراز دستی شیر بلا بسی دیدم
چو شعله سر شمشیر گرد بازو نیست
هوش مصنوعی: من بارها مشاهده کردهام که قدرت و شجاعت مبارزان مانند شعلهای سوزان است، اما وقتی به میدان جنگ میآیند، هیچ نشانهای از ضعف و بیپناهی در آنها وجود ندارد.
ز حسرت شرف الدین زمانه بر شرف است
که صد هزارش درداست و هیچ دارو نیست
هوش مصنوعی: حسرت بر مقام شرفالدین باعث شده است که زمانه به شدت دردمند باشد، به طوری که این درد به اندازه صد هزار نفر است و هیچ درمانی برای آن وجود ندارد.
سواد دیده بسوز و سیاه کن جامه
در این عزا، اگرت وجه زاک مازو نیست
هوش مصنوعی: اگر چشمانت به شدت به گریه درآید و سیاهی در لباستان بخاطر این سوگواری بوجود آید، این کار را انجام بده، مگر اینکه زیبایی و جاذبهای از معشوق ما در تو نیست.
ز چشم ساز زمان در میان بیش و کمی
عیار صدق تو آخر کم از ترازو نیست
هوش مصنوعی: زمان مانند یک ساز میماند که در میان جنبههای متفاوت زندگی، صداقت تو را با دقت سنجیده و میسنجد. هر چند ممکن است در موقعیتهای مختلف تغییراتی به وجود بیاید، اما ارزش واقعی صداقت تو هیچگاه از میزان خودش کم نمیشود.
زهی هنر، بکدام آبروی می بینی
در این ممالک، چون خاک درگه، او نیست
هوش مصنوعی: عجب هنری! در این کشورها، چه آبرویی را میتونی ببینی؟ مثل خاک درگاه کسی، این آبرو وجود ندارد.
نماند دیگر چشم مساعدت بکسی
کنون که ساعد اقبال او به نیرو نیست
هوش مصنوعی: دیگر امیدی به کمک و یاری از کسی نیست، زیرا که شانس و اقبال او دیگر به او یاری نمیرساند.
عروس ملک ز رویش گرفته گیسوی قهر
کنون به تعزیتش جز بریده گیسو نیست
هوش مصنوعی: عروس ملک با زیبایی و چهرهاش، موهایش را در موقعیت ناراحتی به حالت قهر درآورده است و به جز موهای بریده شده و افسوس، چیزی نیست که برای تسلیت او آورده شود.
هزار ترکی در طبع فتنه میگردد
چو دست آن حبشی در حسام هندو نیست
هوش مصنوعی: هزاران نیرنگ و فتنه در طبیعت پرآشوب وجود دارد، مانند این که دست یک سیاهپوست به شمشیر هندی نمیرسد.
جهان به حادثه، ابرو همی زند که بیا
که سهم آن گره ی روی و چین و ابرو نیست
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر اتفاقاتش، به ما نگاه میکند و میگوید که بیا، سهم ما تنها در زیبایی و جذابیت ظاهری نیست.
به قید عقلش بدعت عقال داشت ز شرع
کنون به جنبد ترسم که بسته زانو نیست
هوش مصنوعی: شخصی که عقلش او را محدود کرده، از دین و شرع فاصله گرفته و میترسم که نتواند خود را از این قید آزاد کند.
الهی، این نفس او را در آنمقام مخوف
برون ز رحمت و فضل تو هیچ مرجو نیست
هوش مصنوعی: خدایا، تنها به امید رحمت و لطف تو، هیچ گونه ترسی از این مقام هولناک برای او وجود ندارد.
چو درگذشت به جان زین جهان مینا رنک
قرارگاهش جز گلستان مینو نیست
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از این دنیا میرود، آرامش و محل استقرار او جز در بهشت نیست و این دنیا بهتنهایی نمیتواند آن آسایش را برایش فراهم کند.
اگر دو عالمش از لطف در کنار نهی
عجب نباشد. بی مستحق هر دو نیست
هوش مصنوعی: اگر دو دنیا را با مهربانی در کنار هم قرار دهی، باید تعجب نکنی. زیرا هیچ یک از آنها بدون لیاقت به ما داده نشده است.