گنجور

شمارهٔ ۱۸ - وصف بزم و مدح اتابک مظفرالدین قزل ارسلان و سلطان ارسلان بن طغرل

الحق این جشن، نه جشن است که باغ ارم است
ارم از لطف مزاجش به وبا متهم است
نقش بند چمنش باد، ز چین لطف است
رنگریز ثمرش ماه ز چرخ کرم است
دامنش پر زر و سیم است که کان امل است
دهنش پر می و میوه است که خلد نعم است
خانه روبی است در این بزم به جاروب نسیم
پشت گردون چو نکو درنگری زو بخم است
طعمه مدخنه اوست، شب مشگین جعد
مشک شب را چه خطر، مجمره ماه کم است
باد او قابله روح، چو باد عیسی است
صحن او حامله امن، چو صحن حرم است
دور اقداح ورا، عکس نباشد زیراک
عکس او جور بود جور به معنی ستم است
بی نسب نامه او، می زتبار حزن است
در طرب خانه او، غم ز جهان عدم است
هم چو، فواره مه دامن او نور فشان
همچو جواله صبح آتش او مشک دم است
نور او جمله فشاندند بر او معدن و بحر
چرخ مانده است، که با آستی پر درم است
حرم حرمت او را، در فردوس و طاست
فلک ساحت او را، مه و انجم حشم است
خاک او افسر خورشید، شده این شرفش
همه از نور حضور دوشه محتشم است
دو جوان و دو جهان بخش، که بر در گهشان
هرچه در حیطه هستی است زخیل خدم است
بر ره پیلک این، سینه شیران هدف است
با سر خنجر آن، نیزه گردان. قلم است
حکم این، بر دهن دیده گردون حکم است
داغ آن، بر کفل ابلق دوران رقم است
خاک بی سایه این، بسته گرد و عطش است
ماه در پرتو آن، خسته دق و درم است
زین قزل، شاه چگل پای بگل مبتذل است
زان نگین، خان تکین، درحدچین، درالم است
طارمی دان شرف این، که سپهرش شرف است
جامه ی دان، علم آن، که فتوحش علم است
نطق، در مدحت این، ملتزم نای کلو است
آز، با نعمت آن، خادم طبل شکم است
الحق این سوره، که در شان دو شه مُنزل شد
زان رقم هاست که بر لوح ازل مرتسم است
خون دل سوخته ام، در طلب این دم خوش
آری آری پدر مشک هم، از اصل دم است
عقل، با ذوق سخن های من انصاف بداد
که فصاحت ز عرب بود، کنون از عجم است
در گلستان دل آید، نفس من چو صبا
که نسیمش کرم شاه معطر شیم است
مالک الملک سخن، کرد مرا پادشهی
که سلاطین جهان را بسر او قسم است
قبضه تیغ بدو داد و سر کلک بمن
قاسم رزق، که مستوفی خیر القسم است
خسروی مکتسب اوست، به شمشیر و سخا
گرچه در خسروی از چار طرف محتشم است
یک طرف بارگه، سام تهمتن نسب است
یک طرف تخت فریدون سکندر علم است
یک طرف هودج قدس است، که بر سایه او
رهنمای نظر بسته چو جذر اصم است
یک طرف نوبر فتح است، که از شاخ سنانش
روضه ملک تر و تازه، چو باغ ارم است
ای بر استاد خرد خواند، هم از طفلی او
صحف بخشایش و بخشش، که بدو محتشم است
چون کمال تو همی بینم و نقصان سخن
حاصل کار من از فرط حیا و ندم است
در بهار صور، این نقش که من ساخته ام
شیر پرده است، که در معرض شیر اجم است
آنکه در پیش دو خورشید، چنین شمع نهد
چون چراغ جدی، الحق خردش کم ز کم است
خجلم سخت از این تحفه، چو در وی نگرم
راست چون تحفه ران ملخ و خوان جم است
شعر من، مدح شه حضرت عالی فلکی است
که بر او، از سپه روح خیم در خیم است
من سخن را بفلک میدهم و تر بیتم
ز آفتاب کرم خسرو کیوان همم است
تا رخ و زلف صنم قبله روح شمن است
تا دل و چشم شمن بسته نقش صنم است
باد خرم دل شاهان برخ یکدیگر
که بدین خرمی امروز مخالف دژم است
هرگز این دولت افزون به تمامی مرساد
زانکه هرجا که تمامی است اذا قیل تم است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الحق این جشن، نه جشن است که باغ ارم است
ارم از لطف مزاجش به وبا متهم است
هوش مصنوعی: در حقیقت، این جشن اصلاً جشن نیست؛ بلکه شبیه به باغ ارم است. باغی که به خاطر خوشی و لذت‌هایش، به بیماری وبا متهم شده است.
نقش بند چمنش باد، ز چین لطف است
رنگریز ثمرش ماه ز چرخ کرم است
هوش مصنوعی: نسیم در چمن، زیبایی‌ها را می‌سازد و رنگ می‌زند و میوه‌هایش نتیجه‌ی مهربانی‌های آسمان است. همچنین، روشنایی و زیبایی‌هایش از گردش ماه ناشی می‌شود.
دامنش پر زر و سیم است که کان امل است
دهنش پر می و میوه است که خلد نعم است
هوش مصنوعی: او لباسش پر از طلا و نقره است و سخنانش از خوشی و لذت پر شده است، گویا او اهل بهشت و نعمت‌های فراوان است.
خانه روبی است در این بزم به جاروب نسیم
پشت گردون چو نکو درنگری زو بخم است
هوش مصنوعی: در این جشن و سرور، منزلتی زیبا و درخشان وجود دارد، که مانند نسیم ملایم بر فراز آسمان می‌وزد. اگر با دقت به این موضوع نگاه کنی، متوجه خواهی شد که همه چیز در حالتی آرام و دلنشین قرار دارد.
طعمه مدخنه اوست، شب مشگین جعد
مشک شب را چه خطر، مجمره ماه کم است
هوش مصنوعی: طعمه‌ی دل‌ربای اوست، در شب تیره و خوشبو. موهای سیاهش خطری ندارد، چرا که نور ماه کم است.
باد او قابله روح، چو باد عیسی است
صحن او حامله امن، چو صحن حرم است
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی اشاره می‌کند که باد می‌تواند مانند قابله‌ای باشد که روح را به دنیا می‌آورد. باد به نرمی و لطافت به وجود آوردن حیات کمک می‌کند، همچنان که عیسی با معجزه‌اش، روح را به زندگی می‌آورد. همچنین، اشاره به امن بودن صحن حرم دارد که نمادی از آرامش و حفاظت در برابر فراز و نشیب‌های زندگی است. به طور کلی، این متن به مفهوم ناب و پاک بودن وجود و الهام بخشی زندگی اشاره دارد.
دور اقداح ورا، عکس نباشد زیراک
عکس او جور بود جور به معنی ستم است
هوش مصنوعی: در دور و اطراف می نوش های گوارا، هیچ تصویری وجود ندارد زیرا آن تصویر به گونه ای است که همانند ستمگری است.
بی نسب نامه او، می زتبار حزن است
در طرب خانه او، غم ز جهان عدم است
هوش مصنوعی: او نسب و نسبت مشخصی ندارد و از خاندانی می‌نوشد که بیشتر در غم و اندوه هستند؛ در حالی که در فضای شادی و طرب او، غم و ناراحتی از نبود و عدم در جهان حاکم است.
هم چو، فواره مه دامن او نور فشان
همچو جواله صبح آتش او مشک دم است
هوش مصنوعی: او مانند فواره‌ای است که دامن‌اش نور می‌پراکند و همچون صبح، آتش او دلکش و جذاب است.
نور او جمله فشاندند بر او معدن و بحر
چرخ مانده است، که با آستی پر درم است
هوش مصنوعی: نور او بر تمام موجودات تابیده است، به گونه‌ای که معدن و دریا در برابر او ایستاده‌اند و او را به ثروت و عظمت می‌شناسند.
حرم حرمت او را، در فردوس و طاست
فلک ساحت او را، مه و انجم حشم است
هوش مصنوعی: حرم و مکان مقدس او در بهشت و آسمان قرار دارد و ستاره‌ها و ماه، خدمت‌گزاران او هستند.
خاک او افسر خورشید، شده این شرفش
همه از نور حضور دوشه محتشم است
هوش مصنوعی: خاک او به مثل تاج خورشید می‌درخشد و این مقام والای او به خاطر نور وجود شخصیتی بزرگ و محترم است.
دو جوان و دو جهان بخش، که بر در گهشان
هرچه در حیطه هستی است زخیل خدم است
هوش مصنوعی: دو جوان و دو بخش از جهان وجود دارند که همه چیزهایی که در این جهان هست، در خدمت و تحت نظارت آنهاست.
بر ره پیلک این، سینه شیران هدف است
با سر خنجر آن، نیزه گردان. قلم است
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در راه پیروزی و شجاعت، قهرمانان و دلیران باید آماده‌ی مبارزه با مشکلات و چالش‌ها باشند. آن‌ها با توانایی و مهارت‌های خود، در برابر دشمنان قرار می‌گیرند و به سوی هدف‌های بزرگ پیش می‌روند. این مبارزه، مشابه نبردی است که در آن افراد با سلاح‌های خود، از نقاط ضعف دشمن بهره‌برداری می‌کنند و در نهایت با تصمیمات قاطع و اراده محکم، به پیروزی دست می‌یابند.
حکم این، بر دهن دیده گردون حکم است
داغ آن، بر کفل ابلق دوران رقم است
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره به سرنوشت و تقدیر دارد. می‌گوید که آنچه برای ما مقرر شده، تحت تأثیر اراده‌ای بزرگ‌تر است و نشانه‌های زندگی و لحظه‌های مختلف در آن ثبت شده‌اند. به عبارتی دیگر، رویدادها و تغییرات زندگی دست‌نوشته‌هایی هستند که بر تاریخ و تجربه‌مان تأثیر می‌گذارند.
خاک بی سایه این، بسته گرد و عطش است
ماه در پرتو آن، خسته دق و درم است
هوش مصنوعی: این خاک بدون سایه، پر از گرد و غبار و تشنگی است و نور این ماه به آن تابیده، اما باعث خستگی و ناراحتی این زمین شده است.
زین قزل، شاه چگل پای بگل مبتذل است
زان نگین، خان تکین، درحدچین، درالم است
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به زیبایی و ظرافت چیزها دارد. در واقع، از زیبایی و لطافت رنگی خاص سخن می‌گوید که باعث جلب توجه بیشتری می‌شود. به نوعی، فضایی را ترسیم می‌کند که در آن هر جزئی با دقت و زیبایی خاص خود نمایان می‌شود و در عین حال می‌توان به ارزش و جایگاه خاص آن اشاره کرد. زیبایی و شکوه آن در تضاد با چیزهای عادی و پیش پا افتاده قرار دارد و به نوعی خاص و ممتاز به نظر می‌رسد.
طارمی دان شرف این، که سپهرش شرف است
جامه ی دان، علم آن، که فتوحش علم است
هوش مصنوعی: طارمی به منزله‌ی مرغی است که مقام و شرفش از آسمان‌های بلند ناشی می‌شود. لباسی که بر تن دارد، نشانه‌ای از دانش و علم اوست و موفقیت‌هایش نیز به دلیل درک عمیق او از علم و دانش است.
نطق، در مدحت این، ملتزم نای کلو است
آز، با نعمت آن، خادم طبل شکم است
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی به پیچیدگی و فریبندگی کلام اشاره دارد. در واقع، کسی که درباره این شخصیت یا موضوع سخن می‌گوید، به نوعی در دامی گرفتار شده و به خاطر منفعت‌های شخصی خود، مجبور است به هر شکلی از او حمایت کند. این نشان‌دهنده‌ی وابستگی به لذات دنیوی و عدم صداقت در سخن گفتن است.
الحق این سوره، که در شان دو شه مُنزل شد
زان رقم هاست که بر لوح ازل مرتسم است
هوش مصنوعی: در حقیقت، این سوره که به خاطر دو شخصیت بزرگ نازل شده است، از همان خطوطی است که بر لوح ازل نوشته شده است.
خون دل سوخته ام، در طلب این دم خوش
آری آری پدر مشک هم، از اصل دم است
هوش مصنوعی: من با دل سوخته‌ام، در جستجوی لحظه‌ای خوش هستم. آری، حتی پدر مشک نیز از همان منبعی که دم دارد، آمده است.
عقل، با ذوق سخن های من انصاف بداد
که فصاحت ز عرب بود، کنون از عجم است
هوش مصنوعی: عقل با درک و سلیقه‌ای که از سخنان من داشت، انصاف داد که فصاحت و بلاغت ابتدا از عرب‌ها بود، اما اکنون این هنر به عجم‌ها نیز رسیده است.
در گلستان دل آید، نفس من چو صبا
که نسیمش کرم شاه معطر شیم است
هوش مصنوعی: در باغ دل، جان من به مانند نسیمی است که عطر خوش شاهانه‌اش فضا را معطر می‌کند.
مالک الملک سخن، کرد مرا پادشهی
که سلاطین جهان را بسر او قسم است
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که خداوند به من قدرت و حکومتی عطا کرده است که سلاطین و پادشاهان جهان هم به او قسم یاد می‌کنند و در برابرش تعظیم می‌کنند.
قبضه تیغ بدو داد و سر کلک بمن
قاسم رزق، که مستوفی خیر القسم است
هوش مصنوعی: او شمشیری را به او سپرد و سرنوشت را به من واگذار کرد، زیرا نگهدارنده برکت، خیر است و همواره خوبی را به همراه دارد.
خسروی مکتسب اوست، به شمشیر و سخا
گرچه در خسروی از چار طرف محتشم است
هوش مصنوعی: پادشاهی و مقام او به دست آمده است، حتی اگر با شمشیر و generosity باشد. با این حال، در قدرت و سلطنت، او از همه طرف با شکوه و با ابهت به نظر می‌رسد.
یک طرف بارگه، سام تهمتن نسب است
یک طرف تخت فریدون سکندر علم است
هوش مصنوعی: در یک سو، مقام و منزلت سام، که پدرِ رستم است، قرار دارد و در سوی دیگر، تخت فریدون و علم سکندر قرار دارد.
یک طرف هودج قدس است، که بر سایه او
رهنمای نظر بسته چو جذر اصم است
هوش مصنوعی: در یک طرف هودج (کجاوه) قدس، سایه‌اش قرار دارد که بر آن نظاره‌گرها نگاه خود را معطوف کرده‌اند، درست مانند یک گیاه که در زمین قوی و محکم است.
یک طرف نوبر فتح است، که از شاخ سنانش
روضه ملک تر و تازه، چو باغ ارم است
هوش مصنوعی: در یک سو، پیروزی تازه‌ای وجود دارد که مانند بهشت ارم، سرسبز و دل‌انگیز است و از برگ‌های سنانش، زیبایی و طراوت آن بیشتر نمایان می‌شود.
ای بر استاد خرد خواند، هم از طفلی او
صحف بخشایش و بخشش، که بدو محتشم است
هوش مصنوعی: ای کسی که از استاد حکمت آموخته‌ای، همواره از کودکی‌ات برگه‌های بخشایش و مهربانی بخوان، چرا که این کار برای او بسیار محترم و ارزشمند است.
چون کمال تو همی بینم و نقصان سخن
حاصل کار من از فرط حیا و ندم است
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و کمال تو را می‌بینم، متوجه می‌شوم که من در بیان احساساتم ناتوانم و این ناتوانی ناشی از شرم و حیایم است.
در بهار صور، این نقش که من ساخته ام
شیر پرده است، که در معرض شیر اجم است
هوش مصنوعی: در بهار زیبایی‌ها، این تصویری که من خلق کرده‌ام مانند نقشی است که در پرده‌ای به نمایش درآمده و در دسترس همه قرار دارد.
آنکه در پیش دو خورشید، چنین شمع نهد
چون چراغ جدی، الحق خردش کم ز کم است
هوش مصنوعی: کسی که در حضور دو خورشید، چنین شمعی را به عنوان روشنی قرار می‌دهد، به‌راستی عقلش از حداقل هم کمتر است.
خجلم سخت از این تحفه، چو در وی نگرم
راست چون تحفه ران ملخ و خوان جم است
هوش مصنوعی: من از این هدیه بسیار شرمسارم، زیرا وقتی به آن نگاه می‌کنم، همان‌قدر ناچیز و بی‌ارزش به نظر می‌آید که هدیه‌ای از ملخ یا سفره‌ای از جم.
شعر من، مدح شه حضرت عالی فلکی است
که بر او، از سپه روح خیم در خیم است
هوش مصنوعی: شعر من درباره ستاره‌ای درخشان است که مورد ستایش قرار می‌گیرد و مانند سپاهی است که در دل خیمه‌ای فرخنده قرار دارد.
من سخن را بفلک میدهم و تر بیتم
ز آفتاب کرم خسرو کیوان همم است
هوش مصنوعی: من سخن را به آسمان می‌فرستم و شعر من مانند آفتاب بر دل‌ها تابش می‌کند، که درخشش آن از مهر و محبت پادشاه عالم‌تاب است.
تا رخ و زلف صنم قبله روح شمن است
تا دل و چشم شمن بسته نقش صنم است
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت معشوق مانند قبله‌ای است که روح را به خود جذب می‌کند. در حالی که دل و چشمان عاشق در اسیر تصویر معشوق هستند و تمام توجهشان به او معطوف شده است.
باد خرم دل شاهان برخ یکدیگر
که بدین خرمی امروز مخالف دژم است
هوش مصنوعی: باد خوش و خرم برای دل شاهان در حال وزیدن است، اما امروز به دلیل این شادی، حالتی غم‌انگیز پیدا کرده است.
هرگز این دولت افزون به تمامی مرساد
زانکه هرجا که تمامی است اذا قیل تم است
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان این حکومت را به کمال رساند، زیرا هر کجا که کمال و تمامیت باشد، با گفتن "به پایان رسید" همراه است.