گنجور

شمارهٔ ۱۷ - مدح سلطان قزل ارسلان سلجوقی (مظفرالدوله و الدین بن شمس الدین ایلد کز)

آنرا که چار گوشه عزلت میسر است
گو نوبه پنج کن، که شه هفت کشور است
دل چون زبان طمع بریدی کباب دهر
از دل بُبر، که پهلوی ایام لاغر است
بگذر ز چرخ طبع که بستان سرای انس
برتر ز طاق و طارم این سبز منظر است
گر بوی کام هست نه بر هفت مدخنه است
ور عقد انس هست نه بر چار گوهر است
طبطاب زین فلک سر تو کی برآورد
چون نیک و بد نگاه کنی، کوی بی سر است
چون کاهلان به سبزه ی گردون فرو میای
کاین سایه دار، اگرچه شکوفه است بی براست
دانی بر این بخور مزور که خوش بود
هر سر که بیدماغ تر از کوی مجمر است
گویند ابر، منت دریا برد بخود
هم هرزه نیست، ورنه چرا دامنش تر است
گاوی نشان دهند، بر این قلزم نکون
لیکن نه پرچم است مراو را نه عنبر است
بر خرج دهر، کیسه چه دوزی که هر درست
بر هفت خانه صره کیتی مدور است
کام طمع به عالم صورت چه خوش کنی
کاین نقش شکر است، نه معنی شکر است
از آسمان مشام تفرز فراز گیر
کاین سبز برگه آبخور شیر ابحر است
بر شط حادثات برون آی زین لباس
کاول برهنگی است، که شرط شناور است
از اشک خواه سیم، که نقدی است پر عیار
وز چهره جوی زر که طلای معیر است
خلقان به رنگریز طبیعت مده از آنک
هر دست رنگرز ز نخستین سیه تر است
بر چین دکان جسم، که در دار ملک روح
به زین عمل که هست، نه بر تو مقرر است
جبریل میزبان مسیح است، بر فلک
در خورد هم طویلکی زر، سم خر است
دود چراغ خورد هر آن کز برای او
خورشید رای صبح، بر اطراف خاور است
زورق ز آب دیده کن و در نشین از آنک
دریای آتشین تو دشوار معبر است
فصّاد روزگار بزهر آب داده نیش
تو شادمان و غرّه که کویش معنبر است
رخ پر سرشک کن چو فلک وقت شام از آنک
بر هجر روز، اشک شفق نیز احمر است
در قرص مهر و گرده مه بنگر و بدانک
بی این همه صداع دو نانی میسر است
در عهد ما که ما در راحت عقیم ماند
شادی ز خلق، روی نهفته چو دختر است
زاغ سپید گشت امانت به پایه ی
طغرای مه چو نامه هد هد مزور است
از سالکان صادق پروانه ماند و بس
کاو در طواف کعبه همت مجاور است
گفت آفت سراست و خموشی خلاص آن
در اختیار زین دو یکی تن، مخیر است
پر کار چرخ گوژ شد از دور بی شمار
کس نیست کاوزر است ولی همچو مسطراست
از سرو تا بسوسن آزاد کس نماند
الا، دلی که بنده شاه مظفر است
دریای بزم و رزم که از جود و حزم او
دایم صدف گهر ده و ماهی زره در است
چون پشت بر سریر کند، روی دولت است
چون روی در مصاف نهد، پشت لشگر است
معمار عدل او بحذاقت مهندس است
عطار خلق او به عبارت شکر گر است
آن ابر ازرق است، حسامش که در مصاف
هر قطره که ی رشح کند بحر اخضر است
درشان آن درخت چگوید خرد کز او
فرخنده میوه ی چو قزل ارسلان بر است
تنزیل صادق است مرا، در ثنای شاه
لیکن برای مصلحتی نا مفسر است
بانک خروس حربه دیو است از آن کجا
تفسیر او شهادت الله اکبر است
هرکس ز بحر فکر برآرد دُرّی ولیک
دُر دانه های خاطرم از بحر دیگر است
ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ
آن چابکی که در پر باز سبک پر است
بر لشگر ریاحین، گل راست سلطنت
کوری کو کنار که حمال افسر است
پشه چو پیل را بفسون بر زمین زند
لیکن نه مرد پنجه بازوی صر صر است
نسبت همی کنند بمن بنده طاعنان
جرمی که در مقابل عفوش محقر است
یعنی، که آن قصیده غرا به حسب حال
مردود طبع پاک شه نیک محضر است
زان دم فشانده بر سرم آتش چو شعله هاست
زانک فتاده بر جگرم خون چو ساغر است
بیجان بماند چون رسن از غصه و سرم
بر زانوی دریغ نهاده چو چنبر است
بدگوی، گو، بیا و بگو، تا چه گفته ام
باری کنون من ایدرم و خسروایدر است
زین پیشتر چه رفت، که با شمع آفتاب
کردن شکایت از شب محنت نه درخور است
خضری که میر آب محیط است نیست داد
کاو را از آن عمل دهنی خشک کیفر است
رخشی که پیک باد فرو ماند آن گهی
پالان عود قسمت هر دیزه استر است
عذرا، در آرزوی دو کز مقنعه در است
فرق سگان وامق او غرق زیور است
تنها مرا بر این سخن ارکفر لازم است
بنگر چه واجب است، بر آنکس که کافر است
ورنه بدان خدای که مبنای صنع او
معمار سقف سرمه وش و فرش اغبر است
از هیچ، لعبتی بطرازد که هیأتست
بر آب صورتی، بنگارد که پیکر است
این چرخ سرکش از در او خاص مفردی است
کز کهگشان حمایل سیمینش در بر است
گل مهره ی ز جوهر آبی کند درست
گلکونه ئی به چهره خاکی دهد زر است
عدلش میانجی است در این دو سرای صنع
سرباز تر بگویم، میزان داور است
از بارگاه عزت او، چرخ گوژ پشت
هم حلقه در است و چو حلقه بدر بر است
شاها، بذات تو که ز بعد وفات جسم
امروز در ضریح مقدس پیمبر است
یک پایگاه حضرت او اسم اعظم است
یک جرعه خوار صفوت او جسم ازهر است
ایمان بدان دو میوه ی شاخ پیمبری
کز، وی مراد عنصر شبّیر و شبّر است
سوگند میخورم، به رکاب مبارکت
کاندر فضای معرکه با فتح همبر است
سوگند میخورم، به جمال منوّرت
کانجا که بزم چرخ بود ماه انور است
سوگند میخورم، بسنان زره درت
کز تاب حمله در کف تنّین محور است
سوگند میخورم، به خدنگ جگر خورت
کابی است از صفا که در او عکس آذر است
سوگند میخورم، به حسام سر افکنت
کاندر فضا خیال قضای مقدر است
کاندیشه خلاف رضای تو، بنده را
بر تخته مخیله هم، نا مصور است
ور، کم کنم ولای تو شاه فرشته خلق
پس همچو نقش دیو تنم منبع شر است
در عهد دولت تو که طول بقاش را
منزلگه تباهی از آنسوی محشر است
گه، چوب آستان توام ناز بالش است
گه خاک بارگاه توام نرم بستر است
با دم زبان به خنجر روشن دل تو قطع
گر؛ نه در این زبانم با دل برابر است
تو همچنان مکن که چو بیند مرا حسود
گوید به طنز، حال فلان از چه ابتر است
گر من خریده کرم این برادرم
او هم، گزیده نظر آن برادر است
صد قصه و قصیده و پیغام و ماجرا
در بطن این دو بیت که گفتم مضمر است
تا پاسبان معتمد ملک خاتم است
تا، راز دار مؤتمن فکر دفتر است
آن روزنامه باد، ضمیر تو کاندر او
اسرار هفت خاتم گردنده چنبر است
عمرت دراز باد که دهر عطیه بخش
از هر عطیتی که دهد، عمر، بهتر است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنرا که چار گوشه عزلت میسر است
گو نوبه پنج کن، که شه هفت کشور است
هوش مصنوعی: کسی که به راحتی می‌تواند در گوشه‌ای از تنهایی و دوری از شلوغی زندگی کند، به او بگو که این آرامش را به نفع خود به کار گیرد، زیرا پادشاهی که بر هفت کشور حکومت می‌کند، در پی آن است که همه را تحت تأثیر قرار دهد.
دل چون زبان طمع بریدی کباب دهر
از دل بُبر، که پهلوی ایام لاغر است
هوش مصنوعی: دل را از خواسته‌ها و آرزوهای زائد آزاد کن، که زندگی ممکن است سخت و خسته‌کننده باشد و باید آماده‌ام برای سختی‌های روزگار.
بگذر ز چرخ طبع که بستان سرای انس
برتر ز طاق و طارم این سبز منظر است
هوش مصنوعی: از ناملایمات و مشکلات زندگی بگذر و به محیطی دلپذیرتر و آرام‌تر فکر کن، زیرا آنجا که محبت و دوستی حاکم است، خیلی بهتر از فضای سخت و سرد مسیر زندگی است.
گر بوی کام هست نه بر هفت مدخنه است
ور عقد انس هست نه بر چار گوهر است
هوش مصنوعی: اگر بوی خوشی وجود دارد، تنها به هفت درون مربوط نمی‌شود و اگر دوستی و ارتباطی برقرار است، فقط به چهار گوهر محدود نیست.
طبطاب زین فلک سر تو کی برآورد
چون نیک و بد نگاه کنی، کوی بی سر است
هوش مصنوعی: زمانی که تو به خوب و بد موجود در این دنیا نگاه کنی، متوجه خواهی شد که همه چیز در این جهان، حتی سرنوشت تو، به گونه‌ای به هم مرتبط است و هیچ چیز برتری خاصی ندارد. در واقع، در این کوی، هیچ‌کس برتر از دیگری نیست.
چون کاهلان به سبزه ی گردون فرو میای
کاین سایه دار، اگرچه شکوفه است بی براست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند ناتوانان و کسانی که به بی حوصلگی و سستی عادت کرده‌اند، تو نیز در دنیای فانی و زودگذر غرق شده‌ای. هرچند که به نظر می‌رسد زندگی زیبایی دارد و همچون شکوفه‌ای است که درختی سالم را نشان می‌دهد، اما در واقع، بدون استحکام و ریشه‌ای محکم است و به راحتی از بین می‌رود.
دانی بر این بخور مزور که خوش بود
هر سر که بیدماغ تر از کوی مجمر است
هوش مصنوعی: می‌دانی که در اینجا چه نوع رفتارهایی مورد پسند است؟ هر کس که بی‌خود و بی‌فکر باشد، هیچ تفاوتی با یک شعله خاموش ندارد.
گویند ابر، منت دریا برد بخود
هم هرزه نیست، ورنه چرا دامنش تر است
هوش مصنوعی: می‌گویند که ابر از دریا طلب کمک و حمایت کرده است، اما اگر خود بی‌فایده و بی‌ارزش باشد، پس چرا دامنش همیشه خیس و مرطوب است؟
گاوی نشان دهند، بر این قلزم نکون
لیکن نه پرچم است مراو را نه عنبر است
هوش مصنوعی: اگر گاوی را نشان دهند که در این دریاچه خوب و زیبا شنا می‌کند، اما نه پرچم وجود دارد که آن را شناسایی کند و نه خوشبویی مانند عنبر آنجا هست.
بر خرج دهر، کیسه چه دوزی که هر درست
بر هفت خانه صره کیتی مدور است
هوش مصنوعی: در طول زندگی، چطور می‌توانیم با هزینه‌های زمانه کنار بیاییم وقتی که هر چیز به نوعی در مکان‌های مختلف خودنمایی می‌کند و می‌تواند به روش‌های گوناگون در دسترس باشد؟
کام طمع به عالم صورت چه خوش کنی
کاین نقش شکر است، نه معنی شکر است
هوش مصنوعی: در این دنیا، زیبایی‌ها و لذت‌ها تنها ظاهری جذاب دارند و به خودی خود برکت و معنا ندارند. این تصاویر شیرین و خوشایند، تنها نمایش‌های زودگذر هستند و نیازی به وابستگی به آن‌ها نیست.
از آسمان مشام تفرز فراز گیر
کاین سبز برگه آبخور شیر ابحر است
هوش مصنوعی: از آسمان بوی خوش گیاهان را دریافت کن، زیرا این برگ‌های سبز، منبع آب و شیر زندگی هستند.
بر شط حادثات برون آی زین لباس
کاول برهنگی است، که شرط شناور است
هوش مصنوعی: از کنار حوادث بیرون بیا، زیرا این پوشش، نوعی عریانی است که برای غوطه‌وری و شنا کردن مناسب نیست.
از اشک خواه سیم، که نقدی است پر عیار
وز چهره جوی زر که طلای معیر است
هوش مصنوعی: اشک را به مانند سکه‌ای با ارزش بدان، زیرا ارزشمند و گرانبهاست، و از چهره افرادی که زیبا و باطل هستند، گویی که طلای نادر و کمیاب به دست می‌آید.
خلقان به رنگریز طبیعت مده از آنک
هر دست رنگرز ز نخستین سیه تر است
هوش مصنوعی: خلقت انسان‌ها به طبیعت و ویژگی‌های ذاتی آن‌ها وابسته است؛ زیرا هر شخصی از ابتدا تحت تأثیر رنگ و رویه‌هایی قرار می‌گیرد که بر روی او اعمال می‌شود. در واقع، ابتداها تأثیر عمیق‌تری بر روی افراد خواهند گذاشت.
بر چین دکان جسم، که در دار ملک روح
به زین عمل که هست، نه بر تو مقرر است
هوش مصنوعی: به دکان جسم خود نظر کن، زیرا در سرای روح، این عمل که انجام می‌دهی، برای تو مقدر نیست.
جبریل میزبان مسیح است، بر فلک
در خورد هم طویلکی زر، سم خر است
هوش مصنوعی: فرشته جبرئیل در آسمان، میزبان حضرت مسیح است و از بس که درخشان و ارزشمند است، در آسمان مانند یک رشته طلا جلوه می‌کند، اما در واقع از سم یک خر شکل گرفته است.
دود چراغ خورد هر آن کز برای او
خورشید رای صبح، بر اطراف خاور است
هوش مصنوعی: دود چراغی که برای خوشحالی او روشن شده، به مرور زمان در هوا پخش می‌شود؛ همانطور که نور صبحگاهی خورشید به اطراف شرق می‌تابد.
زورق ز آب دیده کن و در نشین از آنک
دریای آتشین تو دشوار معبر است
هوش مصنوعی: قایق را از اشک‌های خود بساز و در آن بنشین، زیرا دریای پرخطر تو مسیر سختی است.
فصّاد روزگار بزهر آب داده نیش
تو شادمان و غرّه که کویش معنبر است
هوش مصنوعی: زمانه با تلخی و زهر خود تو را شاد و مغرور کرده است، گویی که خانه‌ات جایگاه معنوی و ارزشمندی است.
رخ پر سرشک کن چو فلک وقت شام از آنک
بر هجر روز، اشک شفق نیز احمر است
هوش مصنوعی: صورت خود را در هنگام غروب با اشک و غم بیارای، زیرا در این لحظه، رنگ آسمان به خاطر جدایی از روز، مانند اشک سرخ و غمگین است.
در قرص مهر و گرده مه بنگر و بدانک
بی این همه صداع دو نانی میسر است
هوش مصنوعی: به زیبایی و درخشندگی خورشید و ماه نگاه کن و بدان که حتی بدون این همه دلهره و دردسر، دو نان به دست آوردن ممکن است.
در عهد ما که ما در راحت عقیم ماند
شادی ز خلق، روی نهفته چو دختر است
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای که ما زندگی می‌کنیم، راحتی و آسایش پس از ما احساس خلوص و شادی نمی‌کند و این شادی مانند دختری است که چهره‌اش پشت پرده‌ای پنهان شده است.
زاغ سپید گشت امانت به پایه ی
طغرای مه چو نامه هد هد مزور است
هوش مصنوعی: زاغ سفید به عنوان نماد امانت، به پایه‌ی طغرای ماه اعتبار داده و به یادآوری می‌آورد که نامه‌ی هدهد، که ظاهری فریبنده دارد، در حقیقت، غیرواقعی و کاذب است.
از سالکان صادق پروانه ماند و بس
کاو در طواف کعبه همت مجاور است
هوش مصنوعی: تنها پروانه‌ای از راهبان راستین باقی مانده است که در اطراف کعبه می‌گردد و در جستجوی نزدیکی و پیوستگی به آن مکان مقدس است.
گفت آفت سراست و خموشی خلاص آن
در اختیار زین دو یکی تن، مخیر است
هوش مصنوعی: گفتند که آفت و مشکل اصلی در زندگی، بی‌صدا بودن و سکوت است و راه رهایی از آن در این است که انسان بین دو گزینه یکی را انتخاب کند: یا با تن خود تحمل کند یا به اختیار خود عمل کند.
پر کار چرخ گوژ شد از دور بی شمار
کس نیست کاوزر است ولی همچو مسطراست
هوش مصنوعی: کسی به دور چرخ زندگی نمی‌رسد و همه در تلاش و کار مشغولند، اما در این میان، افرادی هستند که به رغم تلاش زیاد، به نتیجه دلخواه نمی‌رسند و مانند آهنی هستند که تاثیری نمی‌گذارد.
از سرو تا بسوسن آزاد کس نماند
الا، دلی که بنده شاه مظفر است
هوش مصنوعی: از درختان سرو تا گل‌های بسوسن، هیچ‌کسی آزاد نمانده است، مگر دل‌هایی که بندگی شاه مظفر را کرده‌اند.
دریای بزم و رزم که از جود و حزم او
دایم صدف گهر ده و ماهی زره در است
هوش مصنوعی: دریایی که همواره به خاطر بخشش و احتیاط او، زیورهای گرانبهایی از درون خود بیرون می‌آورد و به ما می‌دهد.
چون پشت بر سریر کند، روی دولت است
چون روی در مصاف نهد، پشت لشگر است
هوش مصنوعی: زمانی که کسی بر تخت اقتدار تکیه می‌زند، این نشان از موفقیت و شانس اوست. اما وقتی در میدان جنگ قرار می‌گیرد، پشت سپاه او قرار می‌گیرد، یعنی در آن لحظه باید به پشتوانه و حمایت لشگر تکیه کند.
معمار عدل او بحذاقت مهندس است
عطار خلق او به عبارت شکر گر است
هوش مصنوعی: معمار عدالت او به خوبی و مهارت کار می‌کند، و آفرینش او مانند عبارتی زیبا و شیرین است.
آن ابر ازرق است، حسامش که در مصاف
هر قطره که ی رشح کند بحر اخضر است
هوش مصنوعی: ابر آبی رنگی است که تیغی دارد، و در هر جنگی که با قطره‌ای از باران بخواهد حریف شود، دریا مانند رنگ سبز است.
درشان آن درخت چگوید خرد کز او
فرخنده میوه ی چو قزل ارسلان بر است
هوش مصنوعی: این درخت به خرد می‌گوید که میوه‌هایش شاداب و خوشمزه هستند، مانند میوه‌ای که از سرما و سختی می‌روید و به مثل قزل ارسلان بسیار ارزشمند و دلنشین است.
تنزیل صادق است مرا، در ثنای شاه
لیکن برای مصلحتی نا مفسر است
هوش مصنوعی: وحی و نزول حقیقتی الهی برای من وجود دارد و در ستایش شاه سخن می‌گویم، اما این سخنان برای مصلحتی بیان می‌شود که درک و تفصیل آن آسان نیست.
بانک خروس حربه دیو است از آن کجا
تفسیر او شهادت الله اکبر است
هوش مصنوعی: صدای خروس نشانه‌ای از جنگ و نبرد است و این نشاندهنده‌ی حقیقتی بزرگ‌تر است که به نوعی گواه بر عظمت و قدرت خداوند است.
هرکس ز بحر فکر برآرد دُرّی ولیک
دُر دانه های خاطرم از بحر دیگر است
هوش مصنوعی: هر کسی می‌تواند از اندیشه‌های خود حقیقتی گرانبها به دست آورد، اما گوهرهای ذهن من از دریای دیگری استخراج شده است.
ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ
آن چابکی که در پر باز سبک پر است
هوش مصنوعی: در بال‌های جغد و کلاغ و زاغ، آن تندی و چابکی که در بال‌های باز (باز شکارچی) وجود دارد، نیست.
بر لشگر ریاحین، گل راست سلطنت
کوری کو کنار که حمال افسر است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد در این شعر، شاعر به زیبایی و طراوت گل‌ها اشاره می‌کند که نمایان‌گر جلال و شکوه طبیعت است. او به نوعی به آرزوی زیستن در فضایی سرشار از زیبایی و لطافت اشاره دارد، و در عین حال به وجود عناصر ظریف و پیچیده در طبیعت پرداخته است. گل‌ها می‌توانند نمادی از شکوه و زیبایی مهم در زندگی باشند.
پشه چو پیل را بفسون بر زمین زند
لیکن نه مرد پنجه بازوی صر صر است
هوش مصنوعی: پشه، به‌عنوان یک موجود کوچک، می‌تواند فیل بزرگی را به زمین بیندازد، اما هیچ‌کس نمی‌تواند به اندازه‌ی مردی که در برابر طوفان مقاومت می‌کند، ریشه‌ی قدرت آن را درک کند.
نسبت همی کنند بمن بنده طاعنان
جرمی که در مقابل عفوش محقر است
هوش مصنوعی: برخی از افراد به من نسبت‌هایی می‌دهند، در حالی که گناهانی که مرتکب شده‌ام در برابر بزرگواری و عفو او بسیار ناچیز است.
یعنی، که آن قصیده غرا به حسب حال
مردود طبع پاک شه نیک محضر است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آن شعر زیبا با توجه به شرایط و ویژگی‌های ذاتی، برای شخصیت بزرگ و نیک سیرت، قابل قبول و مناسب است.
زان دم فشانده بر سرم آتش چو شعله هاست
زانک فتاده بر جگرم خون چو ساغر است
هوش مصنوعی: از آن لحظه بر سرم آتش می‌خورد مانند شعله‌ها، زیرا خون در دل من چون جامی ریخته شده است.
بیجان بماند چون رسن از غصه و سرم
بر زانوی دریغ نهاده چو چنبر است
هوش مصنوعی: مانند یک طناب بی‌جان مانده‌ام، از غم و اندوه. سرم را بر زانوی افسوس گذاشته‌ام، انگار که در دایره‌ای از غم گرفتار شده‌ام.
بدگوی، گو، بیا و بگو، تا چه گفته ام
باری کنون من ایدرم و خسروایدر است
هوش مصنوعی: شما که بدگویی کرده‌اید، بیایید و بگویید که من چه گفته‌ام. اکنون من در حال حاضر در یک وضعیت خاص قرار دارم و مانند خسرو (شاه) می‌باشم.
زین پیشتر چه رفت، که با شمع آفتاب
کردن شکایت از شب محنت نه درخور است
هوش مصنوعی: قبل از این چه اتفاقاتی افتاده که در برابر نور شمع به آفتاب شکایت از شب دشواری و مشکلات، معنا ندارد.
خضری که میر آب محیط است نیست داد
کاو را از آن عمل دهنی خشک کیفر است
هوش مصنوعی: خضری که مسئولیت آب‌ها را دارد، هیچ‌کس به او شکایت نمی‌کند، زیرا نتیجه کار او از چیزی که بر زبان می‌آورد، به سختی و دشواری است.
رخشی که پیک باد فرو ماند آن گهی
پالان عود قسمت هر دیزه استر است
هوش مصنوعی: اسب رخش که مانند پیک باد در حرکت است، حالا در جایی متوقف شده و پالان عود (کمجوز) بر دوش هر دیزی (یا زن) قرار داده شده است.
عذرا، در آرزوی دو کز مقنعه در است
فرق سگان وامق او غرق زیور است
هوش مصنوعی: عذرا، به دنبال دو رنگی است که از زیر مقنعه‌اش مشخص باشد. در این میان، تفاوت بین سگ‌ها و مقام او به زیبایی‌هایش گم شده است.
تنها مرا بر این سخن ارکفر لازم است
بنگر چه واجب است، بر آنکس که کافر است
هوش مصنوعی: تنها باید به این موضوع توجه کنی که این سخن مهم است؛ زیرا برای کسی که کافر است، لازم است که به این نکته دقت کند.
ورنه بدان خدای که مبنای صنع او
معمار سقف سرمه وش و فرش اغبر است
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، باید به یاد داشته باشی که خداوندی وجود دارد که هنر و خلاقیت او به مانند معمارانی است که سقف‌های زیبایی را می‌سازند و فرش‌های رنگین را با دقت و هنرمندی تهیه می‌کنند.
از هیچ، لعبتی بطرازد که هیأتست
بر آب صورتی، بنگارد که پیکر است
هوش مصنوعی: از هیچ، بازیچه‌ای درست می‌شود که شکلی بر روی آب دارد، همچنین به نظر می‌رسد که یک پیکر واقعی است.
این چرخ سرکش از در او خاص مفردی است
کز کهگشان حمایل سیمینش در بر است
هوش مصنوعی: این دنیای پرفتن و چرخش، همچون یک راز خاص است که از زیبایی‌های آن درخشش و زرق و برق نمایان است.
گل مهره ی ز جوهر آبی کند درست
گلکونه ئی به چهره خاکی دهد زر است
هوش مصنوعی: گل، ساخته شده از جوهر آسمانی است و به شکل گل‌های زیبا بر چهره زمین جلوه می‌کند و در حقیقت، این زیبایی و رنگ آن به مانند زر و طلاست.
عدلش میانجی است در این دو سرای صنع
سرباز تر بگویم، میزان داور است
هوش مصنوعی: عدالت، واسطه‌ای است میان دو جهان، و در دنیای آفریده‌ها، می‌توان گفت که میزان و معیاری برای قضاوت است.
از بارگاه عزت او، چرخ گوژ پشت
هم حلقه در است و چو حلقه بدر بر است
هوش مصنوعی: از درگاه باعظمت او، دنیا مانند حلقه‌ای خمیده و منحنی است و همچون حلقه‌ای درخشان و زیبا به نظر می‌رسد.
شاها، بذات تو که ز بعد وفات جسم
امروز در ضریح مقدس پیمبر است
هوش مصنوعی: ای پادشاه، وجود تو بعد از وفات جسمی‌ات، امروز در ضریح مقدس پیامبر قرار دارد.
یک پایگاه حضرت او اسم اعظم است
یک جرعه خوار صفوت او جسم ازهر است
هوش مصنوعی: یک نقطه اتکا و مرکز قدرت او نام بزرگ و عظیم خداوند است و وجود او مانند جرعه‌ای از پاکی، جسمی از لطافت و زیبایی است.
ایمان بدان دو میوه ی شاخ پیمبری
کز، وی مراد عنصر شبّیر و شبّر است
هوش مصنوعی: ایمان به دو میوه‌ای اشاره دارد که از شاخ پیغمبری به دست می‌آید، و این میوه‌ها نمادی از شخصیت بزرگانی مانند شبیر و شبّر هستند.
سوگند میخورم، به رکاب مبارکت
کاندر فضای معرکه با فتح همبر است
هوش مصنوعی: من قسم می‌خورم به اسب نازنینت که در میادین نبرد با پیروزی همراه است.
سوگند میخورم، به جمال منوّرت
کانجا که بزم چرخ بود ماه انور است
هوش مصنوعی: من به زیبایی درخشان تو قسم می‌خورم، که در جایی که گردونه‌ی آسمان برپاست، ماهی درخشان‌تر از تو وجود ندارد.
سوگند میخورم، بسنان زره درت
کز تاب حمله در کف تنّین محور است
هوش مصنوعی: به خودم سوگند می‌خورم، که زره‌ای بر تن دارم که از شدت ضربات دشمن بر تنم مانند غلافی محکم است.
سوگند میخورم، به خدنگ جگر خورت
کابی است از صفا که در او عکس آذر است
هوش مصنوعی: من به تیر دل تو قسم می‌خورم که در وجودت صفایی وجود دارد که در آن تصویر شعله‌ای از آتش به چشم می‌خورد.
سوگند میخورم، به حسام سر افکنت
کاندر فضا خیال قضای مقدر است
هوش مصنوعی: من به تکیه‌گاه تو، یعنی حسام، قسم می‌خورم که در این فضا، اندیشه و خیال تقدیر از قبل مشخص است.
کاندیشه خلاف رضای تو، بنده را
بر تخته مخیله هم، نا مصور است
هوش مصنوعی: هر فکری که خلاف خواسته تو باشد، حتی در ذهن من هم قابل تصور نیست.
ور، کم کنم ولای تو شاه فرشته خلق
پس همچو نقش دیو تنم منبع شر است
هوش مصنوعی: اگر محبت و سرپرستی تو، ای شاه و فرشته موجودات، را کمتر کنم، پس مانند نقشی بر روی دیو، وجود من منبع بدی‌ها خواهد بود.
در عهد دولت تو که طول بقاش را
منزلگه تباهی از آنسوی محشر است
هوش مصنوعی: در زمان حکومت تو، که دوام و بقای آن به پایان می‌رسد، محل نابودی و آوارگی از آن طرف جهان است.
گه، چوب آستان توام ناز بالش است
گه خاک بارگاه توام نرم بستر است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در نقش چوب درگاه تو هستم و گاهی دیگر، در موقعیتی هستم که به عنوان نرم‌ترین بستر خاک زیر پاهای تو قرار می‌گیرم.
با دم زبان به خنجر روشن دل تو قطع
گر؛ نه در این زبانم با دل برابر است
هوش مصنوعی: اگر با زبانم تو را آزار کنم، نمی‌توانم به روشنی و شفافیتی که دل تو دارد دست یابم؛ زیرا این زبانم با دل تو هم‌سطح نیست.
تو همچنان مکن که چو بیند مرا حسود
گوید به طنز، حال فلان از چه ابتر است
هوش مصنوعی: تو ادامه نده که وقتی حسود مرا ببیند، با طعنه می‌گوید حال فلان شخص چرا این‌گونه ناقص و ناتمام است.
گر من خریده کرم این برادرم
او هم، گزیده نظر آن برادر است
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر برادرم به خودم احترام و کرامت بخشیده‌ام، او نیز به خاطر من به خوبی به من نگاه می‌کند و به من توجه دارد.
صد قصه و قصیده و پیغام و ماجرا
در بطن این دو بیت که گفتم مضمر است
هوش مصنوعی: در این دو بیت که بیان کردم، داستان‌ها، اشعار و پیام‌های زیادی نهفته است.
تا پاسبان معتمد ملک خاتم است
تا، راز دار مؤتمن فکر دفتر است
هوش مصنوعی: تا زمانی که نگهبانی قابل اعتماد بر سلطنت حاکم است، می‌تواند به عنوان حافظ اسرار و افکار مهم شناخته شود.
آن روزنامه باد، ضمیر تو کاندر او
اسرار هفت خاتم گردنده چنبر است
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که آن روزنامه به مانند بادی است که در آن اسرار و رموز عمیق و پنهانی وجود دارد، اسراری که به طور دورانی و پیچیده در آن بازتاب یافته‌اند. به عبارت دیگر، این متن به وجود اطلاعات و حقایق نهفته‌ای اشاره دارد که ممکن است در نگاه اول قابل مشاهده نباشند.
عمرت دراز باد که دهر عطیه بخش
از هر عطیتی که دهد، عمر، بهتر است
هوش مصنوعی: به هر حال، امیدوارم که عمری طولانی داشته باشی، زیرا از تمام هدایا و نعماتی که زمان به ما می‌دهد، عمر بهترین و ارزشمندترین آن‌هاست.