شمارهٔ ۱۵ - مدح یکی از صدور- در بحر خفیف
ای فلک قدر آفتاب جناب
مشتری مسند و هلال رکاب
کعبه چار رکن دولت و دین
که جهان را حریم توست مآب
کوه حزمت بذات حمله درنک
باد عزمت بطبع حمله شتاب
بی قلا وز استشارت تو
عقل گم کرده شاهراه صواب
در گمان چرخ سبز توز فلک
بسته حزمت ره خدنک شهاب
کیست جز، مهر تو بهشت طرب
چیست جز، کین تو جحیم عقاب
در محارم سرای فکرت تو
بر گرفته قضا ز چهره نقاب
حاسدان تو را چه دانم گفت
که نیرزند نزد من به خطاب
ماده مویان که بر حساب کزاف
بار دارند همچو اسطرلاب
بدمی تاب خورده چون آهن
به تفی رقص کرده چون سیماب
همه شر بوده در نهان لیکن
ظاهراً خوش حریف همچو شراب
این چو نکبا دراز قامت و پست
وان چو ابلیس شیخ صورت و شاب
جسمشان برزخ زمین و بال
جانشان دوزخ ملاء عذاب
چون حجر نا مجیب کاه سئوال
چون صدا نا مفید وقت جواب
چهره ها همچو سوره ی اعراف
سینه ها همچو صورت اعراب
قبله هر کفی ولی به قفا
سپر هر عصا ولی به قراب
گشت نیشان ز عشق نا پژه ها
خورده آب دهن بفتح الباب
راه محراک سرخ بنموده
بدوات سپید در کتّاب
قلم منشیان دولت را
بوده پیش از خط عذار کتاب
از تجاویف سینه ساخته اند
تیغ کین را به جهد خویش قراب
جمله غافل از آن یمانی تیز
زود گردد قراب سینه خراب
صدر تو قلزمی است بی ساحل
تو در او آب و آن گروه گلاب
بولوع گلاب در قلزم
از طهارت تهی نگردد آب
همه در خواب غفلتند که زود
سرشان برکنی به تیغ از خواب
چون وبا انتقام حرب تو را
نبود اختصاص شیخ ز شاب
همه را بشکری بتاب هژبر
همه را در نهی به چنگ عقاب
باش تا در حرم کشند قبول
باش تا در غمم زنند ذیاب
فلک مهره دزد شعبده باز
بنماید هزار شکل عجاب
دشنه آب خورده مژده دهد
سر پر باد را به عمر حباب
کوش سلطان بفرق بشناسد
گوش کر از طنین های ذباب
بأس تو خصم را فرو گیرد
زیر و بالا چو حرف را اعراب
منصب حکم، جزودان و تو گل
لاتکن عنه آیساً بذهاب
عود او را بسیج کن که بود
جزو را هم بگل خویش ایاب
ای رخت خار دیده ی اعدا
نه از این خال چهره ی احباب
باز داده بدست لعنت من
دولت تو، فسار آن احزاب
تا. ببرم. ولی به تیغ هجا
تا بدوزم، ولی به تیر عتاب
گرچه مورند، بستر مشان تن
ور، چو مارند بشکنمشان ناب
من نه آن ضیغم عدو شکرم
کز جهان ساختم حریم تو غاب
دمنه تبعان ز بیم پنجه من
در فتاده چو شیر نر بخلاب
من نه آن مادحم که کرد سخات
هر زمانیم جلوه بر اصحاب
گه خزانی زرنگ های نقود
گه بهاری ز لون های ثیاب
بلبل خوب نغمه ام زنهار
تا نفرمائیم نعیب غراب
ای بلند آفتاب فایض نور
خاص با من نهان مشو به سحاب
دایم از قدر بر فلک میرو
لیکن از جود بر جهان میتاب
هر دعائی که کرده اند و کنند
اولیا در حق اولوالا الباب
باد هر دم ز اولیای درت
آن دعا زایزد مجیب مجاب
هم بر این چند بیت ختم کنم
که ملالت بود ز من زا طناب
شمارهٔ ۱۴ - مدح عماد الدین محمد: ای سالکان راه هوای تو در طلبشمارهٔ ۱۶ - مدح مظفرالدوله قزل ارسلان: به بست شرع سلامت گذار بر سوی نوب
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای فلک قدر آفتاب جناب
مشتری مسند و هلال رکاب
هوش مصنوعی: ای آسمان، ارزش و مقام آفتاب در نزد سیاره مشتری به اندازه ای است که او بر روی تخت نشسته و هلالی به عنوان سواریاش است.
کعبه چار رکن دولت و دین
که جهان را حریم توست مآب
هوش مصنوعی: کعبه چهار رکن اصلی دین و دولت است و جهانیان در سایه تو به آرامش و امنیت میرسند.
کوه حزمت بذات حمله درنک
باد عزمت بطبع حمله شتاب
هوش مصنوعی: کوه مشکلاتی که بر دوش داری نباید تو را خسته کند، بلکه باید با قدرت و ارادهای قویتر به جلو بروی و به حرکت ادامه دهی.
بی قلا وز استشارت تو
عقل گم کرده شاهراه صواب
هوش مصنوعی: بی صلاحیت و بیقضاوت نیستی، و به خاطر مشورت تو، عقل گمشده در مسیر درست را پیدا کردهام.
در گمان چرخ سبز توز فلک
بسته حزمت ره خدنک شهاب
هوش مصنوعی: در خیال و گمان تو، دوری و بلندی آسمان، همچون چرخ سبز رنگی است که مسیری برای حرکت تو فراهم کرده و میدرخشد همچون شهابی.
کیست جز، مهر تو بهشت طرب
چیست جز، کین تو جحیم عقاب
هوش مصنوعی: چه کسی جز عشق تو میتواند بهشت شادی باشد و چه چیزی جز عذاب و عواقب تو جهنم رنج خواهد بود؟
در محارم سرای فکرت تو
بر گرفته قضا ز چهره نقاب
هوش مصنوعی: در دنیای درون و تفکراتت، سرنوشت و تقدیر از چهرهات پردهبرداشته و نمایان شده است.
حاسدان تو را چه دانم گفت
که نیرزند نزد من به خطاب
هوش مصنوعی: حاسدان و دشمنانت را چه میدانم، آنها که در برابر من هیچ ارزشی ندارند و به من آسیب نمیزنند.
ماده مویان که بر حساب کزاف
بار دارند همچو اسطرلاب
هوش مصنوعی: موهایی که به دلخواه و حساب بافته شدهاند و مانند اسطرلاب درخشان و هدایتکننده هستند.
بدمی تاب خورده چون آهن
به تفی رقص کرده چون سیماب
هوش مصنوعی: من به خاطر کمتابیام مانند آهنی که در گرما شکل میگیرد، به صورت نازک و نرم در آمدهام و مانند جیوه به راحتی در حال رقصیدن و تغییر شکل دادن هستم.
همه شر بوده در نهان لیکن
ظاهراً خوش حریف همچو شراب
هوش مصنوعی: تمامی بدیها در باطن وجود دارد، ولی در ظاهر خوشایند و جذاب است مانند شرابی که خوش طعم به نظر میرسد.
این چو نکبا دراز قامت و پست
وان چو ابلیس شیخ صورت و شاب
هوش مصنوعی: این فرد مشابه به یک انسان بلندقامت و بیقدرت است، و آن شخص مانند ابلیس، ظاهری زیبا و جوان دارد.
جسمشان برزخ زمین و بال
جانشان دوزخ ملاء عذاب
هوش مصنوعی: وجودشان نشانهای از زندگی دنیوی است در حالی که روح آنها در عذاب و سختیهای دنیای دیگر گرفتار است.
چون حجر نا مجیب کاه سئوال
چون صدا نا مفید وقت جواب
هوش مصنوعی: اگر مانند سنگ بیجواب و بیفایده باشی، سوالات و درخواستها به هیچ دردی نمیخورند و در زمان پاسخ نیز به مخاطب کمکی نخواهند کرد.
چهره ها همچو سوره ی اعراف
سینه ها همچو صورت اعراب
هوش مصنوعی: چهرهها شبیه به آیات سوره اعراف هستند و دلها و سینهها مانند صورتهای بدوی و اعراب به نظر میرسند.
قبله هر کفی ولی به قفا
سپر هر عصا ولی به قراب
هوش مصنوعی: به هر طرفی که بروید، در نهایت به همان ناتوانی که هستید برمیگردید. اگرچه ممکن است ابزارهایی برای دفاع و حمایت داشته باشید، اما باز هم به نقطه ضعف خود خواهید رسید.
گشت نیشان ز عشق نا پژه ها
خورده آب دهن بفتح الباب
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که آثار و نشانههایی از خود به جا بگذارد، مانند قطرههای آبی که در گنجایش خودشان جمع شدهاند و در نهایت دروازهای را باز میکنند.
راه محراک سرخ بنموده
بدوات سپید در کتّاب
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، علامتهای سرخی دیده میشود که با خودکار سفیدی در کتاب نوشته شده است.
قلم منشیان دولت را
بوده پیش از خط عذار کتاب
هوش مصنوعی: قلم نویسندگان حکومتی قبل از زیبایی چهرهام، مکتوب شده است.
از تجاویف سینه ساخته اند
تیغ کین را به جهد خویش قراب
هوش مصنوعی: از عمق وجود انسان، احساسات و دردهای نهانی به وجود آمدهاند که به وسیله تلاش و کوشش خود، آن را تبدیل به سلاحی برای مقابله با دشمنیها و کینهها کردهاند.
جمله غافل از آن یمانی تیز
زود گردد قراب سینه خراب
هوش مصنوعی: تمام کسانی که از آن خبر ندارند، به سرعت دچار درد و آسیب میشوند.
صدر تو قلزمی است بی ساحل
تو در او آب و آن گروه گلاب
هوش مصنوعی: سرتاسر تو مانند دریا و بیکران است، در دل آن آب و آن گروهی از گلاب وجود دارد.
بولوع گلاب در قلزم
از طهارت تهی نگردد آب
هوش مصنوعی: اگر گلاب در دریا هم بریزد، آب آن به خاطر پاکیاش آلوده نخواهد شد.
همه در خواب غفلتند که زود
سرشان برکنی به تیغ از خواب
هوش مصنوعی: همه در غفلت و خواب هستند و نمیدانند که به زودی ممکن است که سرشان قطع شود و از این خواب بیدار شوند.
چون وبا انتقام حرب تو را
نبود اختصاص شیخ ز شاب
هوش مصنوعی: چون وبا، دیگر بهانهای برای انتقام گرفتن از تو وجود ندارد، بنابراین این موضوع خاصی برای شیخ شاب نیست.
همه را بشکری بتاب هژبر
همه را در نهی به چنگ عقاب
هوش مصنوعی: همه را با خوشی و شادی به سوی خود جذب کن و هر یک را در دستان قوی و توانا نگهدار.
باش تا در حرم کشند قبول
باش تا در غمم زنند ذیاب
هوش مصنوعی: برای این که در حرم محبوب به شما توجه کنند، باید صبور باشید و این در حالی است که در دل خود غم و اندوه را تحمل کنید.
فلک مهره دزد شعبده باز
بنماید هزار شکل عجاب
هوش مصنوعی: آسمان مانند یک شعبده باز، هزاران شکل شگفتانگیز را به نمایش میگذارد و میتواند چیزهایی را که دزدیده شدهاند، نشان دهد.
دشنه آب خورده مژده دهد
سر پر باد را به عمر حباب
هوش مصنوعی: دشمن که با تجربه تلخیها و سختیها روبهرو شده، خبر خوشی به کسی میدهد که از زندگی لذت میبرد و در آرزوی قدرت و عظمت است. این پیام به نوعی اشاره به زودگذری و بیپایداری دنیا دارد.
کوش سلطان بفرق بشناسد
گوش کر از طنین های ذباب
هوش مصنوعی: تلاش پادشاه این است که تفاوتها را بشناسد، حتی اگر کسی نتواند صدای حشرات را بشنود.
بأس تو خصم را فرو گیرد
زیر و بالا چو حرف را اعراب
هوش مصنوعی: جنگ و جدال میتواند حریف را به شدت تحت تأثیر قرار دهد و راهی برای تسلط بر او ایجاد کند، مانند اینکه نقطهگذاری یک کلمه، معنا و مفهوم آن را تغییر میدهد.
منصب حکم، جزودان و تو گل
لاتکن عنه آیساً بذهاب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مقام قضاوت و حکم، به مانند ظرفی است که هیچی چیز از آن خارج نمیشود، و تو مانند گلی هستی که از آن فاصله گرفته و ناامید هستی از رفتن به سوی آن. به عبارتی، به شدت به سرنوشت و موقعیت خود وابستهای و امیدی به تغییر آن نداری.
عود او را بسیج کن که بود
جزو را هم بگل خویش ایاب
هوش مصنوعی: فلز را دوباره گرم کن، زیرا که او جزو خود را نیز به گل خود باز میگرداند.
ای رخت خار دیده ی اعدا
نه از این خال چهره ی احباب
هوش مصنوعی: ای زیبای بینظیر که دشمنان به تو حسد میورزند، این زخم بر چهرهی تو به خاطر محبت دوستان نیست.
باز داده بدست لعنت من
دولت تو، فسار آن احزاب
هوش مصنوعی: ملاقات با بدخواهانم باعث شده که من به نعمت تو دست یابم، و این موضوع باعث ایجاد اختلاف و مشکلات در میان گروههای مختلف شده است.
تا. ببرم. ولی به تیغ هجا
تا بدوزم، ولی به تیر عتاب
هوش مصنوعی: من میخواهم با کلمات برش بزنم و احساسات را به شکل زیبا و دقیق منتقل کنم، حتی اگر این کار دشوار باشد.
گرچه مورند، بستر مشان تن
ور، چو مارند بشکنمشان ناب
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است با حمله و تهدیدی کوچک روبهرو شوم، اما مثل مارهایی که خطرناک هستند، به راحتی میتوانم آنها را از بین ببرم و از پا درآورم.
من نه آن ضیغم عدو شکرم
کز جهان ساختم حریم تو غاب
هوش مصنوعی: من نه آن شیر نترس و قوی هستم که از دنیا خلاص شوم و به تو پناه آورم.
دمنه تبعان ز بیم پنجه من
در فتاده چو شیر نر بخلاب
هوش مصنوعی: دمنه به خاطر ترس از قدرت من در حالت فرار است، مانند شیر نر که در حالت خشم و خطر قرار دارد.
من نه آن مادحم که کرد سخات
هر زمانیم جلوه بر اصحاب
هوش مصنوعی: من آن شخصی نیستم که همیشه به دیگران بخشش کنم و خود را به نمایش بگذارم.
گه خزانی زرنگ های نقود
گه بهاری ز لون های ثیاب
هوش مصنوعی: گاهایی رنگارنگی از سکهها در فصل پاییز و گاه در بهار، رنگ لباسها را به نمایش میگذارد.
بلبل خوب نغمه ام زنهار
تا نفرمائیم نعیب غراب
هوش مصنوعی: بلبل زیبا، از تو خواهش میکنم که نغمهای را بخوانی، تا زمانی که ما به عیبجویی از کلاغ نپردازیم.
ای بلند آفتاب فایض نور
خاص با من نهان مشو به سحاب
هوش مصنوعی: ای خورشید بلند که نور خاصی میبخشی، با من پنهان نشو و همچون ابرها نباش.
دایم از قدر بر فلک میرو
لیکن از جود بر جهان میتاب
هوش مصنوعی: همیشه از بزرگی و مقام بر آسمان میدرخشد، اما از بخشندگی و سخاوتش بر زمین نور افشانی میکند.
هر دعائی که کرده اند و کنند
اولیا در حق اولوالا الباب
هوش مصنوعی: هر دعا و خواستهای که اولیا و نیکان در حق افراد با بصیرت و خردمند انجام داده یا انجام میدهند، مورد توجه و اجابت قرار خواهد گرفت.
باد هر دم ز اولیای درت
آن دعا زایزد مجیب مجاب
هوش مصنوعی: هر لحظه، باد از دوستان و اولیای تو دعا میآورد که دعایشان مستجاب میشود.
هم بر این چند بیت ختم کنم
که ملالت بود ز من زا طناب
هوش مصنوعی: میخواهم به این چند بیت پایان دهم، زیرا دیگر برایم کسلکننده شده است.