شمارهٔ ۱۴ - مدح عماد الدین محمد
ای سالکان راه هوای تو در طلب
وی ساکنان کوی رضای تو در طرب
هم باده های ناب وصال تو بی غرض
هم زخم های تیغ فراق تو بی سبب
در سور عشرت تو خوش استاد، کان چو صبح
در سوک غیرت تو سیه جا مکان چو شب
در گوشه بساط تو از بی بضاعتان
با خوش حریف وصل دو کون است یک ندب
دُردی کش خرد را در مجلس غمت
جانی است بر لب آمده زان جام تابلب
روشندلان صیقل دردت چو ذوالفقار
وارسته ز احتساب سر درة ادب
گاه از قدم توان شده چون خاک در نبات
گاهی بسر دوان شده چون آب در طلب
ای چون رجب اصم شده بشنو بکوش هوش
یک ره ندای عیش رحیاً کی تری عجب
در گنج بیخودی کش رخت دل ارهمی
خلعت گهت بیاید بی زحمت و تعب
اول قدم سر از عرب و ز عجم بکش
پس بر بساط هر دو طرف نه پی نسب
در گوش، گوشوار انا مفخر العجم
بر دوش، طیلسان انا سید العرب
خواهی که دیده ی خردت خرده بین شود
رو خاک آستانه صدر اجل طلب
عالی عماد دین خدا آن محمدی
کز فخر او به چرخ در آمد سر لقب
صدریکه روزگار به جاهش برد حسد
بدری که آفتاب زرایش برد حسب
ز آسایش جلالش بر چار سوی دین
صد دزد بدعت است سر اندرزه قنب
خورشید وار عدلش چون تیغ بر کشید
ببرید دست ظلم مه از دامن قصب
روی بهی برنگ چو روی حسود اوست
زین رنگ بی سبل نبود دیده عنب
ذاتی است آن ندانم در حیز جهت
با عالمی فضایل موروث و مکتسب
یک مهره نامده است برون مثل این جوان
از زیر هفت حقه این پیر بوالعجب
ای گلبن خلاف تو سر تا بپای خار
وای نخل طلعت تو گران تا گران رطب
ذهن تو در دو کام که زد بر بساط کشف
نوحی غریق دید و مسیحی گرفته تب
اندیشه خلاف تو احساس مرد را
چون استخوان به بندد در منفذ عصب
ذات تو گوهر آمد در قلزم وجود
حلم تو لنگر آمد بر کشتی غضب
صدرا، روا مدار که در عهد درس تو
بوالقاسمی خریطه کشد پیش بو لهب
دست طلب دراز کن ای موسی سخا
تا اژدهای نطق پدید آید از خشب
در رشته کرده ام به بنان بیان فکر
این عقد چون ثریا پر در منتخب
بر گردن جلال تو بستم که اصل او
رشحیست زان سحاب و نسیمی است زان مهب
گر یک نظر کنی بسخاوت چو آفتاب
زود از گزین نهال بگردون رسد شعب
تا دست باغبان کن از بوستان کان
گه دسته گل آرد و گه پشته حطب
هرکت نداردی گل بستان شرع دوست
حالش چو حال شاخ حطب باد در لهب
فارغ هلال عمر تو از ورطه محاق
آزاد بدر قدر تو از عقده ی ذنب
میمون رسیده مقدم عید نو چون برات
مقبول گشته طاعت شعبانت چون رجب
شمارهٔ ۱۳ - تاسف از جوانی و یاد از گذشته: وداع و فرقت احباب و یاد عهد شبابشمارهٔ ۱۵ - مدح یکی از صدور- در بحر خفیف: ای فلک قدر آفتاب جناب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سالکان راه هوای تو در طلب
وی ساکنان کوی رضای تو در طرب
هوش مصنوعی: ای رهروان راه خدا، عشق و اشتیاق شما به معشوق باعث شده که ساکنان این دیار در شادی و خوشحالی باشند.
هم باده های ناب وصال تو بی غرض
هم زخم های تیغ فراق تو بی سبب
هوش مصنوعی: شراب های معصوم و شیرین وصال تو بی هیچ هدف و نیتی، و زخم های تیزی که از جدایی تو به جانم میزند، بی هیچ دلیلی است.
در سور عشرت تو خوش استاد، کان چو صبح
در سوک غیرت تو سیه جا مکان چو شب
هوش مصنوعی: در خوشی و لذتهای تو، استادانه و با ناز زندگی میکنم؛ زیرا هرچند صبح درخشان و شاداب است، اما در سایه غیرت و غیرت تو، مکان شب تاریک و غمانگیز است.
در گوشه بساط تو از بی بضاعتان
با خوش حریف وصل دو کون است یک ندب
هوش مصنوعی: در گوشهای از جشن و مهمانی تو، بین افراد بیچیز و بینوا، دوستی و ارتباطی مانند دوتایی شدن دو دنیای متفاوت وجود دارد.
دُردی کش خرد را در مجلس غمت
جانی است بر لب آمده زان جام تابلب
هوش مصنوعی: در مجلس غم تو، خردمند دردی کشیده و جانش بر لب رسیده، مانند کسی که از جام پر از زیورهای تابناک مینوشد.
روشندلان صیقل دردت چو ذوالفقار
وارسته ز احتساب سر درة ادب
هوش مصنوعی: روشندلان دردهای تو را به خوبی میشناسند و مثل شمشیر ذوالفقار از قید و بند حساب و کتاب آزاد هستند و درکی عمیق از ادب و فرهنگ دارند.
گاه از قدم توان شده چون خاک در نبات
گاهی بسر دوان شده چون آب در طلب
هوش مصنوعی: گاهی انسان به آرامی و سادگی مانند خاک درون گیاهان رشد میکند و گاهی به شوق و تلاش بیوقفه مانند آبی است که به دنبال رسیدن به هدف خود میدود.
ای چون رجب اصم شده بشنو بکوش هوش
یک ره ندای عیش رحیاً کی تری عجب
هوش مصنوعی: ای انسان، مانند ماه رجب که ناشنوا شدهای، باید با دقت گوش بدهی و تلاش کنی. یک بار صدای خوش زندگی را بشنو! آیا شگفتانگیز نیست؟
در گنج بیخودی کش رخت دل ارهمی
خلعت گهت بیاید بی زحمت و تعب
هوش مصنوعی: اگر در دنیای بیخودیت گنجی پیدا کنی، دل را به آن گنج بسپار. در این صورت، نعمت و خوشبختی به راحتی و بدون زحمت به سراغت خواهد آمد.
اول قدم سر از عرب و ز عجم بکش
پس بر بساط هر دو طرف نه پی نسب
هوش مصنوعی: یعنی ابتدا از تفاوتها و تعصبات ملیتی بگذرید و سپس در میان هر دو گروه، بر اساس شایستگیها و ویژگیهای فردی قضاوت کنید، نه بر اساس نسب و نژاد.
در گوش، گوشوار انا مفخر العجم
بر دوش، طیلسان انا سید العرب
هوش مصنوعی: گوشوارهای که در گوشم است، نشان افتخار قوم عجم است و پوششی که بر دوش دارم، نشانهی بزرگی عربها است.
خواهی که دیده ی خردت خرده بین شود
رو خاک آستانه صدر اجل طلب
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که بصیرت و عقل تو به چیزهای کوچک و ناپسند دچار نشود، باید با فروتنی و در دل آرامش به درگاه خداوند نزدیک شوی و از او درخواست کنی.
عالی عماد دین خدا آن محمدی
کز فخر او به چرخ در آمد سر لقب
هوش مصنوعی: علی، بزرگترین پشتیبان دین خدا، آن محمد است که به خاطر فخر و بزرگی او، بالا در آسمانها یاد و نامش بر سر زبانهاست.
صدریکه روزگار به جاهش برد حسد
بدری که آفتاب زرایش برد حسب
هوش مصنوعی: روزگاری که به اوج خود رسید، حسدی که از برتری اش ناخشنود بود، همانند آفتابی است که مقام و اعتبار او را به اوج میبرد.
ز آسایش جلالش بر چار سوی دین
صد دزد بدعت است سر اندرزه قنب
هوش مصنوعی: از آرامش و عظمتش، بر تمامی جوانب دین، صدها دزد بدعت وجود دارد که به طور پنهانی وارد میشوند.
خورشید وار عدلش چون تیغ بر کشید
ببرید دست ظلم مه از دامن قصب
هوش مصنوعی: عدل او مانند خورشید درخشان است که همچون تیغی تیز، ظلم را قطع میکند و دست ستم را از زمین برمیدارد.
روی بهی برنگ چو روی حسود اوست
زین رنگ بی سبل نبود دیده عنب
هوش مصنوعی: مظهر زیبایی تو مانند چهره کسی است که حسادت میورزد. این رنگی که تو داری، آنچنان است که اگر چشمی به آن بیفتد، نمیتواند از دیدن آن سیر شود.
ذاتی است آن ندانم در حیز جهت
با عالمی فضایل موروث و مکتسب
هوش مصنوعی: ماهیت و ذات آن چیزی را نمیدانم که در جهتی قرار دارد، در حالی که در دنیای فضایل و ویژگیهای به ارث رسیده و کسب شده وجود دارد.
یک مهره نامده است برون مثل این جوان
از زیر هفت حقه این پیر بوالعجب
هوش مصنوعی: یک جوان تازهوارد، شبیه به همان مهرهای که از زیر هفت دسیسه و حقهی این پیرمرد عجیب و غریب بیرون آمده است.
ای گلبن خلاف تو سر تا بپای خار
وای نخل طلعت تو گران تا گران رطب
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، تو به اندازهای خوشبو و لطیفی که همه چیز دیگری در کنار تو بیاهمیت است و همچون درخت نخلی که میوههایش سنگین و خوشمزهاند، تو نیز بر افراشته و باارزش هستی.
ذهن تو در دو کام که زد بر بساط کشف
نوحی غریق دید و مسیحی گرفته تب
هوش مصنوعی: ذهن تو در دو زرهای که بر روی بساط کشف گذاشته، غرق شدهای که نوح را میبیند و مسیحی را که در حال احتضار است.
اندیشه خلاف تو احساس مرد را
چون استخوان به بندد در منفذ عصب
هوش مصنوعی: اندیشه نادرست تو مانند استخوانی، احساس مرد را در درون رشتههای عصبی به بند میکشد.
ذات تو گوهر آمد در قلزم وجود
حلم تو لنگر آمد بر کشتی غضب
هوش مصنوعی: وجود تو مانند یک جواهر در دریا است و خویشتنداری تو بهسان لنگری است که کشتی خشم را ثابت نگه میدارد.
صدرا، روا مدار که در عهد درس تو
بوالقاسمی خریطه کشد پیش بو لهب
هوش مصنوعی: صدرا، اجازه نده که در زمان تحصیل تو، بوالقاسم با کادو و هدیهاش به سراغ بو لهب بیاید.
دست طلب دراز کن ای موسی سخا
تا اژدهای نطق پدید آید از خشب
هوش مصنوعی: ای موسی، دست به سوی کمک دراز کن تا با بزرگواری و generosity، قدرت کلام و گفتار همچون اژدهایی زنده و پرشور ظهور کند.
در رشته کرده ام به بنان بیان فکر
این عقد چون ثریا پر در منتخب
هوش مصنوعی: من با دست خودم به بیان فکر و اندیشهام پرداختهام، این ارتباط و اتحاد مانند ستارهای درخشان و برتر در میان انتخابها و گزیدههاست.
بر گردن جلال تو بستم که اصل او
رشحیست زان سحاب و نسیمی است زان مهب
هوش مصنوعی: من به خاطر عظمت و جلال تو خودم را به تو وابسته کردهام، چرا که وجود تو نشانهای از باران و نسیم خنکی است که از آسمان میوزد.
گر یک نظر کنی بسخاوت چو آفتاب
زود از گزین نهال بگردون رسد شعب
هوش مصنوعی: اگر یک نظر به بخشندگی داشته باشی، مانند آفتاب که زود بر روی درختان میتابد، درختان زودتر به آسمان خواهند رسید.
تا دست باغبان کن از بوستان کان
گه دسته گل آرد و گه پشته حطب
هوش مصنوعی: باغبان همیشه به باغ میرود و از آن گلها را میچینند و در بعضی مواقع چوبها و هیزمها را جمع میکند.
هرکت نداردی گل بستان شرع دوست
حالش چو حال شاخ حطب باد در لهب
هوش مصنوعی: هر که در مسیر محبت و دوستی حرکت نمیکند، حالت او مانند حال شاخهای از چوب است که در آتش میسوزد.
فارغ هلال عمر تو از ورطه محاق
آزاد بدر قدر تو از عقده ی ذنب
هوش مصنوعی: سن جوانی تو از تاریکیها رها شده است و درخشش تو از گرههای گذشتهات آزاد شده است.
میمون رسیده مقدم عید نو چون برات
مقبول گشته طاعت شعبانت چون رجب
هوش مصنوعی: میمون با خوشحالی و موفقیت در آستانه عید نوروز قرار گرفته، همانطور که پذیرش و طاعت ماه شعبان، نشانگر این است که ماه رجب نیز با نظرات مثبت و خوبی همراه است.