شمارهٔ ۱۰ - مدح خواجه فخرالدین
در تتق ابر شد، باز رخ آفتاب
همچو بناگوش یار در خم زلف بتاب
مهر سیه پیرهن ابر سپید پریش
هندوی کافور موی ترک معنبر نقاب
خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان
یک رده احمر لباس یک صفه ازرق ثیاب
ساغر یاقوت رنگ، لاله چو بر خاک زد
نرگس مخمور چشم زود در آمد ز خواب
چون سر هر آبگیر، صفحه سیمین نمود
شاخ به تذهیب کرد یک ورق زرناب
در طرب آبادباغ، گشت ز غوغای دی
منظر شمشاد پست، طارم گلبن خراب
سبزه کم عمر را گشت محاسن سفید
هم ز رحیل صبا هم ز نزول ضیاب
نرگس فیروزه تخت تاجی بر سر نهاد
قبه ز زر طلا نیزه ز سیم مذاب
کرده ز پر غراب جامه سیه شاخ را
محنت فصل هرم حسرت عهد شباب
چون زچکا، ارغنون گشت شنیدن محال
باده چون ارغوان هست کشیدن صواب
زمزمه گوی از برش بلبل چون مطربان
رقص کنان بر سرش همچو شکرفان حباب
جان شیاطین غم، سوخته گردد چو او
از افق جام گرد، تاختنی چون شهاب
بر در لطفش زده، روح بدر یوزه چشم
روح که طالب نصب، راح که صاحب نصاب
چون لب جام از صفاش مطلع خورشید شد
نصفی مه زار و زرد، در دهن و در رضاب
چون مه ناکاسته، مجلسی آراسته
بر رخ صدر اجل، خواجه جام شراب
از کف ترک چو ماه باده ده باده خواه
چشمه لب بی گناه گوشه خور بی سحاب
آتش رخساره ی کز پی دیدار او
چشم فلک شد سپید، جان ملک شد کباب
منتظر وصل او دیده ی خوارزمشاه
مفتخر از اصل او، دوده افراسیاب
جان بستاند ز دل جزع وی اندر جفا
دل برباید ز جان، لعل وی اندر عتاب
چون سر کلک وزیر، طره ی او بر عذار
پشت حواصل نگار کرده به پرغراب
سرور نیکو سیر خواجه والا گهر
مهتر عالی ثمر صاحب فرخ جناب
گوهر درج لطف اختر برج شرف
بازوی اقبال تیغ خامه دولت کتاب
فخر نظام ملل فرو بهای دول
آن زکفش بی خلل ملک سخا، زاضطراب
ابر کفش چون بدید خشک نهال امید
بر سر بام جهان زد علم فتح باب
از همه ابنای دهر همت او جمع کرد
هم شرف انتساب هم گهر اکتساب
صیقل رایش چو برد، دست بروشنگری
دست قضا برکشید خنجر ملک از قراب
نور وفاقش دهد عارص مه را فروغ
رنک خلافش کند طره شب را خضاب
مسرع عزمش چو کرد مرکب تعجیل کرم
شق نکند گرد او باد بپای شتاب
دشمن خود را بر او، گرچه تشبه کند
نیک شناسد خرد بحر محیط از سراب
ای در، میدان ملک حزم تو آبی زده
کاسب قضا را بر او، مانده خراندر خلاب
عرصه جاه تو را طی نکند نور و ظل
مسرع عزم تو را پی نبرد با دو آب
طینت خاک است و آب ذات شریف تو لیک
خاک نسیم، الحراک باد اثیر التهاب
کین تو در کار دین گر نزند دارعدل
در نفس از شب روی، توبه کند ماهتاب
کام خطا کی نهد ذهن تو در هیچ کوی
راه غلط گم رود فکر تو در هیچ باب
سر نکشد چرخ چون جاه عمر هیبت
ذره تادیب برد بر کتف احتساب
تو گل مل طینتی وز پی قمع عدوت
گل نبود بی دروغ، مل نبود بی خراب
هم گه دیوان توئی، مرد دوات و قلم
هم گه میدان توئی، گرد طعان ضراب
سایر کلک تو را عقل نداند میسر
سایل تیغ تو را، چرخ نداند جواب
مدح تو جمع آورد عاجل و آجل به هم
عاجل دنیا عطا آجل عقبی ثواب
سلک عبارت گسست، جوهر اوصاف تو
قطره که داند شمارد، ذره که گیرد حساب
عرصه مدح تو کی پای فلک کرد طی
چون به فلک در زند، دست تصرف تراب
چند تواند شنید عقل بسمع قبول
مدحت گردون علو، سیرت خورشید تاب
ای خرد هرزه کار لاشه دعوی بدار
ابرش افلاک نیست اهل عنان در رکاب
ای ز دل پاک تو عقل سری پر نهیب
وی ز کف راد تو کنج دلی پر نهاب
راه ز اندیشه بیش مرحله عجز پبش
سست بپا کرده هین پا و سرش انقلاب
تیر عقاب افسرت غرق شود تا به پر
گرچه نشان باشدش چشمه بال عقاب
نیست مرا در جهان از ستم آسمان
جز به حریمت امان جز به جنابت مآب
گشت امیدم که رست از بد و نیک آن توست
ابر عطائی ببار مهر سخائی بتاب
تا چو عروسان باغ چهره گشایند باز
ابر بهاری زند بر رخ هر یک گلاب
در چمن باغ عمر باد لب و طبع تو
کوری حساد را باده کش و لهو یاب
هرکه نباشد چو چنگ با تو بیک پرده در
خورده بسی گوشمال از تو بسان رباب
کرده مقالات من با شرف مدح تو
در دل ناصح سرور بر تن فاضح عذاب
شعر سراید بسی هر کسی اندر بسی
لیک ز بهر آبه سود به زهریر گلاب
شمارهٔ ۹ - مدح بهاءالدین: رمیده جان سعادت رجوع یافت بقالبشمارهٔ ۱۱ - مدح علاء الدوله فخرالدین عربشاه: تافت چو صبح دوُیم شاخ ملمع سلب
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در تتق ابر شد، باز رخ آفتاب
همچو بناگوش یار در خم زلف بتاب
هوش مصنوعی: پس از اینکه ابرها کنار رفتند، دوباره خورشید درخشید و زیبایی آن مانند گوشواره ی معشوق در میان پیچ و تاب موهایش نمایان شد.
مهر سیه پیرهن ابر سپید پریش
هندوی کافور موی ترک معنبر نقاب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و محدودیتِ توصیف یک زن اشاره دارد. او با پیراهن سیاه و ابرهای سفیدی که به پریشانی میافتند، شبیه به زنی هندو است که موهایش با کافور سفید شده و ظاهری خاص و متمایز دارد. شاعر به تمایز و زیبایی این زن در میان دیگران پرداخته و او را به شکلی خاص توصیف کرده است.
خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان
یک رده احمر لباس یک صفه ازرق ثیاب
هوش مصنوعی: در خانقاه صوفیان، به دلیل تعداد زیاد گلها و اقحوانها، لباسهایی با رنگ سرخ و صفحاتی با رنگ آبی به چشم میخورد.
ساغر یاقوت رنگ، لاله چو بر خاک زد
نرگس مخمور چشم زود در آمد ز خواب
هوش مصنوعی: ساغری با رنگ یاقوت، وقتی لاله بر خاک افتاد، چشم نرگس مست و خوابآلود به سرعت از خواب بیدار شد.
چون سر هر آبگیر، صفحه سیمین نمود
شاخ به تذهیب کرد یک ورق زرناب
هوش مصنوعی: در کنار هر برکه، لکهای نقرهای مانند ایجاد شده که شاخهای آن را با زرق و برق طلا آرایش داده است.
در طرب آبادباغ، گشت ز غوغای دی
منظر شمشاد پست، طارم گلبن خراب
هوش مصنوعی: در باغی شاد و پرجنبوجوش، به خاطر سر و صدای زیادی که وجود داشت، دیواری کوتاه و خرابی را در کنار گلهای سرخ مشاهده کردم.
سبزه کم عمر را گشت محاسن سفید
هم ز رحیل صبا هم ز نزول ضیاب
هوش مصنوعی: سبزهای که عمرش کوتاه است، به زودی رنگ پریده و سفید میشود، هم به خاطر وزش نسیم صبح و هم به دلیل بارش باران.
نرگس فیروزه تخت تاجی بر سر نهاد
قبه ز زر طلا نیزه ز سیم مذاب
هوش مصنوعی: یک نرگس فیروزهای مانند تاجی بر سر گذاشته است، گنبدی از طلا و نیزهای از نقرهی مذاب دارد.
کرده ز پر غراب جامه سیه شاخ را
محنت فصل هرم حسرت عهد شباب
هوش مصنوعی: درد و رنج جوانی، مانند پوشش سیاهی است که به خاطر غم و اندوه ناشی از گذر زمان به وجود آمده است.
چون زچکا، ارغنون گشت شنیدن محال
باده چون ارغوان هست کشیدن صواب
هوش مصنوعی: وقتی که از نوجوانی و جوانی به لطف و زیبایی خاص به اوج میرسیم، درک کردن لذت و خوشی ناممکن است، مانند نوشیدن شراب که طعمی همچون گل ارغوان دارد و این کار درست و خوب به حساب میآید.
زمزمه گوی از برش بلبل چون مطربان
رقص کنان بر سرش همچو شکرفان حباب
هوش مصنوعی: بلبل با نغمههایش شوق و شور را در دل میافزاید، مانند موسیقیدانی که با مهارت و شادابی میرقصد و درخشندگی و لطافت را به فضا میآورد.
جان شیاطین غم، سوخته گردد چو او
از افق جام گرد، تاختنی چون شهاب
هوش مصنوعی: وقتی غم و اندوه در دل شیاطین جای میگیرد، جانشان میسوزد. همچنان که وقتی ستارهای shooting در آسمان پرواز میکند، در افق به سوی هدفی مشخص حرکت میکند.
بر در لطفش زده، روح بدر یوزه چشم
روح که طالب نصب، راح که صاحب نصاب
هوش مصنوعی: از در رحمت او بگذر، روحی که مانند نور ماه میتابد و چشمش به دنبال هدفی است که صاحب نصاب، یعنی کسی که معیار و نصاب را دارد، به آن اشاره میکند.
چون لب جام از صفاش مطلع خورشید شد
نصفی مه زار و زرد، در دهن و در رضاب
هوش مصنوعی: زمانی که لب جام به خاطر روشنیاش مانند طلوع آفتاب درخشان شد، نیمی از قمر درخشان و زرد رنگ در دهان و روی زمین نمایان گشت.
چون مه ناکاسته، مجلسی آراسته
بر رخ صدر اجل، خواجه جام شراب
هوش مصنوعی: چون ماه کامل نیست، مجلس زیبایی بر سر میز سرنوشت چیده شده است و باری دیگر، آقایی جام شراب را به دست دارد.
از کف ترک چو ماه باده ده باده خواه
چشمه لب بی گناه گوشه خور بی سحاب
هوش مصنوعی: بادهای از دست ترک برایم بیاور که مانند ماه درخشان است. بخواهم که این باده را از چشمان بیگناه تو بنوشم که همچون گوشهای آرام در زیر آسمان بدون ابر است.
آتش رخساره ی کز پی دیدار او
چشم فلک شد سپید، جان ملک شد کباب
هوش مصنوعی: آتش زیبایی او که به خاطر ملاقاتش، چشمان آسمان را سپید کرده و جان آسمان را سوزانده است.
منتظر وصل او دیده ی خوارزمشاه
مفتخر از اصل او، دوده افراسیاب
هوش مصنوعی: نظارهگر وصال او هستم، چشمی که دلش فخر میکند به اصل و نسب او که از نسل افراسیاب است.
جان بستاند ز دل جزع وی اندر جفا
دل برباید ز جان، لعل وی اندر عتاب
هوش مصنوعی: عشق کسی آنقدر عمیق است که گویی جان را از دل میگیرد و در عذابی که برای دل ایجاد میکند، دل را از جان میستاند. زیبایی او چنان است که در خشم و سرزنش نیز دل را درگیر میکند.
چون سر کلک وزیر، طره ی او بر عذار
پشت حواصل نگار کرده به پرغراب
هوش مصنوعی: زمانی که موهای خوشبوی وزیر، مانند توری بر چهره ی زیبا و دلکشش پیچیده شده، چشم ها را به خود جلب می کند.
سرور نیکو سیر خواجه والا گهر
مهتر عالی ثمر صاحب فرخ جناب
هوش مصنوعی: این بیت درباره یک شخصیت برجسته و فرزانه صحبت میکند که دارای خوبیها و ویژگیهای برجستهای است. او به عنوان یک شخص با مقام و جایگاه بالا شناخته میشود و به خاطر دستاوردها و ثمرات عالیاش مورد توجه و احترام قرار دارد. این فرد نه تنها در نظر دوستدارانش محبوب است، بلکه به خاطر ارزشهای والایش در جامعه نیز شناخته شده است.
گوهر درج لطف اختر برج شرف
بازوی اقبال تیغ خامه دولت کتاب
هوش مصنوعی: سنگ قیمتی لطف ستاره در آسمان، بازوی شانس درخشان است که سرنوشت را مانند قلمی برای کتاب زندگی مینویسد.
فخر نظام ملل فرو بهای دول
آن زکفش بی خلل ملک سخا، زاضطراب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یکی از ویژگیهای مهم و برجستهای میپردازد که در زندگی و رفتار انسانها وجود دارد. در اینجا، تأکید بر وقار و آرامش فردی است که به رغم موقعیتهای چالشبرانگیز یا ناپایداریهای دولتی، همچنان شرافت و بزرگی خود را حفظ میکند. این فرد به نوعی از هوش و توانایی در مدیریت وضعیتهای دشوار برخوردار است و در عین حال، با سخاوت و generosity خود، برتریهای اخلاقی را به نمایش میگذارد. بهعبارتی دیگر، ارزشها و رفتار نیک او، او را از دیگران متمایز میکند و نشاندهنده قدرت روحی و شخصیت بالای اوست.
ابر کفش چون بدید خشک نهال امید
بر سر بام جهان زد علم فتح باب
هوش مصنوعی: وقتی ابرهای بارانزا به درخت خشک امید نگاه کردند، بر بالای بام جهان نشانهای از پیروزی و آغاز نویدبخش را به نمایش گذاشتند.
از همه ابنای دهر همت او جمع کرد
هم شرف انتساب هم گهر اکتساب
هوش مصنوعی: او با اراده و تلاش خود از تمام افراد زمانهاش بهرهبرداری کرده است و هم از نظر نسب و هم از نظر کسب و کار به مقام و جایگاهی ارزشمند دست یافته است.
صیقل رایش چو برد، دست بروشنگری
دست قضا برکشید خنجر ملک از قراب
هوش مصنوعی: وقتی زرهات را به خوبی تمیز کردی و آماده کردی، دست سرنوشت شمشیر سلطنت را از ذخیره بیرون آورد.
نور وفاقش دهد عارص مه را فروغ
رنک خلافش کند طره شب را خضاب
هوش مصنوعی: نور اتحاد و همبستگیاش باعث میشود که چهرهٔ ماه درخشان و زیبا به نظر برسد، در حالی که رنگ و زیبایی طرهٔ شب را با رنگهای مختلف زینت میبخشد.
مسرع عزمش چو کرد مرکب تعجیل کرم
شق نکند گرد او باد بپای شتاب
هوش مصنوعی: وقتی تصمیمش را به سرعت گرفت، مهربانی او باعث شد که در اطرافش، باد با شتاب نوزد و مانع سوار شدنش نشود.
دشمن خود را بر او، گرچه تشبه کند
نیک شناسد خرد بحر محیط از سراب
هوش مصنوعی: اگرچه دشمن خود را به خوبى نشان دهد، اما خردمندان به خوبی میدانند که دروغ و فریب مانند سراب است و در حقیقت نمیتوانند آن را به واقعیت تبدیل کنند.
ای در، میدان ملک حزم تو آبی زده
کاسب قضا را بر او، مانده خراندر خلاب
هوش مصنوعی: ای در، میدان حکمت تو به گونهای است که کاسب تقدیر در آن گیر کرده و به شکلی ناامید و متحیر باقی مانده است.
عرصه جاه تو را طی نکند نور و ظل
مسرع عزم تو را پی نبرد با دو آب
هوش مصنوعی: اگر جاه و مقام تو در عرصهای عیان نشود، نور و سایهات هم نمیتواند به سرعت به آنجا برسد. عزم و ارادهات هم نمیتواند با دو جریان متضاد همراه شود.
طینت خاک است و آب ذات شریف تو لیک
خاک نسیم، الحراک باد اثیر التهاب
هوش مصنوعی: سرشت انسان از خاک و آب است، اما با وجود این خصلتهای برتر و نیکویی در وجود او نهفته است. با این حال، خاک به خودی خود، نشانهای از تغییر و ناپایداری دارد که تحت تأثیر باد و جریانات مختلف دچار تحول میشود.
کین تو در کار دین گر نزند دارعدل
در نفس از شب روی، توبه کند ماهتاب
هوش مصنوعی: اگر در مسیر دین، عدالت به قلبت دست نزند و تاریکی شب بر تو غلبه کند، نیکوست که همچون ماه تابان به توبه و بازگشت بپردازی.
کام خطا کی نهد ذهن تو در هیچ کوی
راه غلط گم رود فکر تو در هیچ باب
هوش مصنوعی: ذهن تو به راحتی میتواند دچار خطا شود و در مسیرهای نادرست گام بگذارد، بنابراین نباید به آسانی به افکار و عقاید خود اعتماد کنی و باید مراقب باشی که در موضوعات مختلف گمراه نشوی.
سر نکشد چرخ چون جاه عمر هیبت
ذره تادیب برد بر کتف احتساب
هوش مصنوعی: وقتی که زمان به خوبی بگذرد و عمر به کمال برسد، چیزهای کوچک و بیاهمیت تحت تأثیر قدرت و عظمت قرار میگیرند و به نوعی به تربیت و نظم در میآیند.
تو گل مل طینتی وز پی قمع عدوت
گل نبود بی دروغ، مل نبود بی خراب
هوش مصنوعی: تو زیباتر از گلی هستی که از خمیرهی لطیف ساخته شدهای و دشمنی نمیتواند تو را از بین ببرد؛ حقیقتاً بدون نقص و عیب هستی.
هم گه دیوان توئی، مرد دوات و قلم
هم گه میدان توئی، گرد طعان ضراب
هوش مصنوعی: گاهی تو دیوانهای، با دوات و قلم و گاهی همچون میدان جنگی، در حال ضربه زدن به دشمن.
سایر کلک تو را عقل نداند میسر
سایل تیغ تو را، چرخ نداند جواب
هوش مصنوعی: عقل و درک دیگران قادر به فهم زیباییهای تو نیستند، مانند چرخ که نمیتواند پاسخگوی تیغی باشد که تو در دست داری.
مدح تو جمع آورد عاجل و آجل به هم
عاجل دنیا عطا آجل عقبی ثواب
هوش مصنوعی: ستایش تو موجب شده است که دنیای زودگذر و پاداش آخرت به هم پیوند خورده و به طور همزمان مورد توجه قرار گیرند. دنیا به سرعت به ما نعمت میدهد و آخرت نیز پاداش و ثواب خود را به ما میبخشد.
سلک عبارت گسست، جوهر اوصاف تو
قطره که داند شمارد، ذره که گیرد حساب
هوش مصنوعی: ای تویی که صفاتت از حد و حساب بیرون است، کسی نمیتواند به درستی زیباییها و ویژگیهای تو را بشمارد یا اندازهگیری کند.
عرصه مدح تو کی پای فلک کرد طی
چون به فلک در زند، دست تصرف تراب
هوش مصنوعی: در فضای ستایش تو، چه چیزی میتواند به اوج برسد؟ وقتی که دست بر قدرت به آسمان میزند، خاک را در اختیار دارد.
چند تواند شنید عقل بسمع قبول
مدحت گردون علو، سیرت خورشید تاب
هوش مصنوعی: عقل چه مدت میتواند با خوشحالی ستایش بلندیهای آسمان و ویژگیهای درخشان خورشید را بشنود؟
ای خرد هرزه کار لاشه دعوی بدار
ابرش افلاک نیست اهل عنان در رکاب
هوش مصنوعی: ای عقل، تو بیهوده مشغول به جدل و دعوا نباش، زیرا که در این جهان، به کسی که از آسمانهای بلند بیرون آمدهاست، نمیتوان تسلط و کنترل داشت.
ای ز دل پاک تو عقل سری پر نهیب
وی ز کف راد تو کنج دلی پر نهاب
هوش مصنوعی: ای که دل تو پاک و خالص است، عقل و فکر تو پر از شور و هیجان است. و این از لطف و کرامت توست که در عمق دل، احساساتی پر از شور و شوق وجود دارد.
راه ز اندیشه بیش مرحله عجز پبش
سست بپا کرده هین پا و سرش انقلاب
هوش مصنوعی: برای پیشرفت و دستیابی به هدف، باید از محدودیتهای فکری و کمبودها عبور کرد و با ارادهای قوی و قدمهایی مطمئن به سوی هدف گام برداشت.
تیر عقاب افسرت غرق شود تا به پر
گرچه نشان باشدش چشمه بال عقاب
هوش مصنوعی: تیر عقاب میتواند به پرش غرق شود، حتی اگر نشانگر آن، چشمه بال عقاب باشد.
نیست مرا در جهان از ستم آسمان
جز به حریمت امان جز به جنابت مآب
هوش مصنوعی: در این جهان، جز به حرمت تو از ستمهای آسمانی، پناهی ندارم. تنها از سوی تو میتوانم امید داشته باشم و به آرامش برسم.
گشت امیدم که رست از بد و نیک آن توست
ابر عطائی ببار مهر سخائی بتاب
هوش مصنوعی: امیدم این است که از خوب و بد، تنها تویی که میتوانی مرا نجات بدهی. ای ابر نعمت، بر من باران محبت و بخشش ببار.
تا چو عروسان باغ چهره گشایند باز
ابر بهاری زند بر رخ هر یک گلاب
هوش مصنوعی: تا زمانیکه عروسان باغ صورت خود را نمایان کنند، ابرهای بهاری بر صورشان مانند گلبرگهای گلاب میبارند.
در چمن باغ عمر باد لب و طبع تو
کوری حساد را باده کش و لهو یاب
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، وقت خود را با خوشی و شادی پر کن و حسد و پاکی قلب را نادیده بگیر. به سراغ لذتها برو و از لحظات خوب بهرهمند شو.
هرکه نباشد چو چنگ با تو بیک پرده در
خورده بسی گوشمال از تو بسان رباب
هوش مصنوعی: هر کس که مانند چنگی که با توست نیست، در این دنیا دچار مشکلات و سختیهای زیادی میشود، مثل ربابی که شایسته نوازندگی توست.
کرده مقالات من با شرف مدح تو
در دل ناصح سرور بر تن فاضح عذاب
هوش مصنوعی: مقالات من دربارهٔ تو با شرف و زیبایی است، در دل نصیحتکنندهای که برای تو نسبت به عذابی که بر سر فاضح نازل میشود، حسرت میخورد.
شعر سراید بسی هر کسی اندر بسی
لیک ز بهر آبه سود به زهریر گلاب
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که شعر میسرايند و در این کار مهارت دارند، اما تنها برای دریافت نفع و فایده از آن، نه برای دلخوشی یا زیبایی.