گنجور

شمارهٔ ۹ - مدح بهاءالدین

رمیده جان سعادت رجوع یافت بقالب
بدست بوس قدومش گشاده گرد بقا. لب
نهاده گوهر اجرام چرخ در دهن مه
ز بهر مژده چو بر زد سراز پس تتقق شب
بداد خازن هامون همه ذخایر معدن
فشاند دامن گردون همه جواهر کوکب
صبای مجمره گردان چو آه صبح معطر
جهان مجمره صورت چو زلف حور مطیب
برفته راه به گیسو چلیپیان بهشتی
فکنده فرش ز شهپر مقدسان مقرب
پلنگ وار شده چست، صفدران کمر بند
کلنک وار زده صف دلاوران محرب
شکوه بار شده چرخ کاسه پشت ز عجله
چو نوبتی زده در چهره قمر دم عقرب
من از تحیر آن حال مست شربت دهشت
خرد نفیر کنان کای نفور رانده ز مشرب
چه خفته ی، تو که خسرو بصوب مملکت آمد
چو لعل صاف بمعدن، چون جان پاک بقالب
جمال روی ممالک بهاء دین که ندارد
به جز پرستش صدرش فلک عقیده و مذهب
حسن صلابت حیدر مصاف، شیر شکاری
که نام و نسبت او هست از این سه اصل مرکب
سپهر تند عنانش اگر رکاب ببوسد
بتازیانه دوران کند، قضاش مؤدب
شه مخالف در شد بزیر نطع هزیمت
رخ هزیمت او چون در اوفتاد به مشعب
چو راه ی گنه کمالش سپرد پای تفکر
بسنگ عجز در آمد اثر ندیده ز مطلب
زهی به تیغ تو مسمار مشکلات گشاده
زهی بجود تو تاریخ مکرمات مرتب
شکسته نیزه رایت جناح طایر واقع
گرفته قود کشانت عنان ادهم و اشهب
نهاده غاشیه بر دوش آسمان سبک رو
گهی که پای در آری چو آفتاب بمرکب
گهی که کوس تو تکرار درس نصرت کرد
قضا چو طفلان درکش گرفته تخته مکتب
اگر بخواهد رایت بکلک نور نگارد
هزار شمسه دیگر بر این رواق مقبقب
ز عشق کسب شرف دست معطی تو چنان کرد
که یک قدم ننهد پای حرص در ره مکسب
چو خواست کرد کریمی که خواست بود بزرگی
اگر نگشتی دست دل تو ملجاء مهرب
هوای مدح تو هر ساعت و ضمیر سخنور
قران کنند چو سودای حک و ناخن احرب
چو تو کریم نبیند دگر زمانه سفله
چو تو یگانه نیارد دگر جهان مرکب
ز بیم تیغ تو شیران شرزه وقت غنودن
گشاده چشم بخواب اندرون شوند چو ارنب
سپهر قدرا هر چت خطاب کرد بیانم
یقین شناس کزان پایه برتر است مخاطب
تو را چه مدح سرایم بدین دماغ مشوش
تو را چگونه ستایم بدین ضمیر معذب
همیشه تا به ثبات است طبع خاک موّ سم
همیشه تا بمدار است میل چرخ ملقب
ثبات حزم تو چون خاک بادبل هوا قوی
مدار ملک تو چون چرخ بادبل هو اغلب
بهر چه رای کنی، جان سپار گشته تو را دهر
بهر چه روی نهی، کار ساز بوده تو را رّب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رمیده جان سعادت رجوع یافت بقالب
بدست بوس قدومش گشاده گرد بقا. لب
هوش مصنوعی: روان و روح سعادتمند به آرامش و بازگشت رسید و با دستی پر از بوسه به استقبال او آمد که دروازه بقا و ماندگاری را باز کرده است.
نهاده گوهر اجرام چرخ در دهن مه
ز بهر مژده چو بر زد سراز پس تتقق شب
هوش مصنوعی: ستارگان و اجرام آسمانی در دهن ماه مانند جواهراتی قرار دارند و وقتی که ماه به زمین نزدیک می‌شود، صدای زیبایی را به گوش می‌رساند که خبر از آمدن شب می‌دهد.
بداد خازن هامون همه ذخایر معدن
فشاند دامن گردون همه جواهر کوکب
هوش مصنوعی: خزانه‌دار هامون تمام گوهرهای معدنی را به زمین بخشید و آسمان را با تمام زیبایی‌هایش زینت داد.
صبای مجمره گردان چو آه صبح معطر
جهان مجمره صورت چو زلف حور مطیب
هوش مصنوعی: وزش نسیمی مانند صبحی خوشبو، جهانی را بوجود می‌آورد که شبیه به عطر زلف‌های زیبای حوریان است. این تجلی زیبایی و لطافت در محیط، حالتی شگفت‌انگیز و دلپذیر به وجود آورده است.
برفته راه به گیسو چلیپیان بهشتی
فکنده فرش ز شهپر مقدسان مقرب
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیبایی و لطافتی می‌پردازد که در گیسوان و ظرافت‌های بهشتی دیده می‌شود. گیسوان همچون چلیپا (چلیپای مقدس) در نظر او نمایی دل‌نواز و دل‌ربا دارند، و از آن‌ها به عنوان فرشی زیبا و دلنشین که مورد تقدیس و احترام قرار گرفته، یاد می‌شود. به عبارت دیگر، شاعر به زیبایی خاصی اشاره دارد که در سرشت مقدس و روحانی به تصویر کشیده شده است.
پلنگ وار شده چست، صفدران کمر بند
کلنک وار زده صف دلاوران محرب
هوش مصنوعی: پلنگی شده چابک و چالاک، و صفدران مانند کلنگ گران، با قدرت و استوار در صف دلاوران ایستاده‌اند.
شکوه بار شده چرخ کاسه پشت ز عجله
چو نوبتی زده در چهره قمر دم عقرب
هوش مصنوعی: در آسمان، ستارگان به زیبایی درخشان شده‌اند و این نشان از تغییر و نوبت زمان دارد. به نظر می‌رسد که به خاطر شتاب زمان، صورت ماه مانند چهره‌ای در حال تغییر است که شبیه به دمی از یک عقرب است.
من از تحیر آن حال مست شربت دهشت
خرد نفیر کنان کای نفور رانده ز مشرب
هوش مصنوعی: من به شدت از حالتی گیج و حیرت‌زده هستم و از نوشیدن شربتی که مرا به ترس و وحشت می‌برد، نگرانم. این حالت مرا به فریاد می‌آورد که ای خدای ناامیدکننده، مرا از این شراب طرد کرده‌ای.
چه خفته ی، تو که خسرو بصوب مملکت آمد
چو لعل صاف بمعدن، چون جان پاک بقالب
هوش مصنوعی: چه خواب ناز و آرامی داری، تو که مانند خسرو به سرزمینش می‌آیی، همچون لعل بی‌نقصی در معدن و همچون روحی پاک در قالبی که به زندگی می‌بخشد.
جمال روی ممالک بهاء دین که ندارد
به جز پرستش صدرش فلک عقیده و مذهب
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ی سرزمین‌ها تنها به این معناست که باید در برابر چهره‌ی او به احترام ایستاد و به او اعتقاد داشت.
حسن صلابت حیدر مصاف، شیر شکاری
که نام و نسبت او هست از این سه اصل مرکب
هوش مصنوعی: حسن ویژگی‌های قوی و استوار حیدر در میدان نبرد را توصیف می‌کند، او مانند شیری شکاری است و نام و نسبت او از سه اصل مهم تشکیل شده است.
سپهر تند عنانش اگر رکاب ببوسد
بتازیانه دوران کند، قضاش مؤدب
هوش مصنوعی: اگر آسمان شتابانش را به زیر زین ببوسد و با تازیانه ای به جلو براند، سرنوشتش به خوبی هدایت می‌شود.
شه مخالف در شد بزیر نطع هزیمت
رخ هزیمت او چون در اوفتاد به مشعب
هوش مصنوعی: پادشاه دشمن به میدان جنگ آمد و سرنوشت شکست در چهره‌اش نمایان شد، و زمانی که به زمین افتاد، به چشمه‌ای رسید.
چو راه ی گنه کمالش سپرد پای تفکر
بسنگ عجز در آمد اثر ندیده ز مطلب
هوش مصنوعی: وقتی راه نیکوکاران را به گناه خود واگذار کردم، به تفکر و اندیشه‌ای دربارهٔ ناتوانی‌ام نشستم و در نتیجه نتوانستم به حقیقت مطلب پی ببرم.
زهی به تیغ تو مسمار مشکلات گشاده
زهی بجود تو تاریخ مکرمات مرتب
هوش مصنوعی: به خوشی و سرافرازی، مشکل‌ها با تیغ تو حل شده و تاریخ خوبی‌ها و کرامت‌های تو به زیبایی و نظم به تصویر کشیده شده است.
شکسته نیزه رایت جناح طایر واقع
گرفته قود کشانت عنان ادهم و اشهب
هوش مصنوعی: زخمی شدن پرچم در میدان جنگ نشان از شکست دارد؛ با این حال، قوی و استوار ادامه می‌دهیم و هدایت می‌کنیم اسب‌های سیاه و سفید را.
نهاده غاشیه بر دوش آسمان سبک رو
گهی که پای در آری چو آفتاب بمرکب
هوش مصنوعی: آسمان همچون انسانی سنگین‌بار است که بر دوشش بار غم را حمل می‌کند، اما هنگامی که تو به زمین قدم می‌گذاری، مانند آفتاب بر مرکبی سوار می‌شوی و ضیاء خود را منتشر می‌کنی.
گهی که کوس تو تکرار درس نصرت کرد
قضا چو طفلان درکش گرفته تخته مکتب
هوش مصنوعی: گاهی اوقات که صدای پیروزی تو بلند می‌شود، قضا و سرنوشت همچون کودکان، تو را به بازی و درس‌هایش مشغول می‌کند.
اگر بخواهد رایت بکلک نور نگارد
هزار شمسه دیگر بر این رواق مقبقب
هوش مصنوعی: اگر بخواهد، می‌تواند همانند هزاران خورشید دیگر، نور را بر این سقف زیبا بتاباند.
ز عشق کسب شرف دست معطی تو چنان کرد
که یک قدم ننهد پای حرص در ره مکسب
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، دست معطی چنان شرافت و مقام به دست آورد که دیگر هیچ‌گاه پای طمع را به سمت کسب و کار نگذارد.
چو خواست کرد کریمی که خواست بود بزرگی
اگر نگشتی دست دل تو ملجاء مهرب
هوش مصنوعی: وقتی بزرگواری تصمیم به کاری می‌گیرد، نشان‌دهنده‌ی بزرگی اوست. اگر دل تو پناهگاهی برای مهربانی نیست، پس بزرگ نخواهی شد.
هوای مدح تو هر ساعت و ضمیر سخنور
قران کنند چو سودای حک و ناخن احرب
هوش مصنوعی: هوا و حال و هوای ستایش تو همیشه در دل داریم، و سخنرانان و شاعران درباره‌ات گام برمی‌دارند، همان‌طور که کسی که به لذتی عمیق و سرشار از شگفتی می‌اندیشد.
چو تو کریم نبیند دگر زمانه سفله
چو تو یگانه نیارد دگر جهان مرکب
هوش مصنوعی: هرگز در دنیا نظیر تو که کریم و بخشنده‌ای نیست و هیچ کس دیگری به عظمت و مقام تو نمی‌رسد.
ز بیم تیغ تو شیران شرزه وقت غنودن
گشاده چشم بخواب اندرون شوند چو ارنب
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از تیغ تو، شیران نترس در زمان خواب با چشمان باز استراحت می‌کنند و مانند خرگوش‌ها در خواب می‌روند.
سپهر قدرا هر چت خطاب کرد بیانم
یقین شناس کزان پایه برتر است مخاطب
هوش مصنوعی: جهان بزرگ هرچه به من بگوید، من به خوبی می‌فهمم و می‌دانم که من از جایگاه بالاتری با مخاطب خود ارتباط برقرار می‌کنم.
تو را چه مدح سرایم بدین دماغ مشوش
تو را چگونه ستایم بدین ضمیر معذب
هوش مصنوعی: چه طور می‌توانم تو را ستایش کنم در حالی که روح و روانت این‌گونه بی‌قرار و پریشان است؟
همیشه تا به ثبات است طبع خاک موّ سم
همیشه تا بمدار است میل چرخ ملقب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که طبیعت خاک ثابت و پایدار است و چرخ زمان همچنان در حال گردش است، انسان نیز به جستجوی ثبات و آرامش در زندگی خود ادامه می‌دهد. به عبارت دیگر، هم‌چنان که زمین و زمان به حالت خود ادامه می‌دهند، انسان‌ها نیز در پی یافتن توازن و ثبات هستند.
ثبات حزم تو چون خاک بادبل هوا قوی
مدار ملک تو چون چرخ بادبل هو اغلب
هوش مصنوعی: ثبات و استقامت تو به اندازه‌ای است که مانند خاک در برابر باد محکم و قوی است. اما قدرت و سلطه تو مانند چرخ در آسمان، غالباً ناپایدار و در حال تغییر است.
بهر چه رای کنی، جان سپار گشته تو را دهر
بهر چه روی نهی، کار ساز بوده تو را رّب
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام دهی، زمان به تو زندگی بخشیده و هر چقدر هم که تلاش کنی، خداوند در راهت یاری‌گر خواهد بود.