بخش ۳۷ - تضرع کردن شمع پیش عنبر و التماس مواصلت با پروانه
عجب حالی است عشق و دردمندی
که با پستی کشد کار بلندی
که گر شانشهی درویش گردی
دعا گوی غلام خویش گردی
چو شمع از عنبر آن احوال بشنید
نیاز و دردمندی مصلحت دید
زبان بگشاد و گفت از روی عزت
که ناید از تو جز بوی محبت
تویی روشن سواد دیده من
سویدای دل غمدیده من
تویی سر حلقه زنجیر مویان
به خوبی خال روی ماه رویان
ز تو دارم امید روشنایی
که آید از تو بوی آشنایی
چراغ چشمم از روی تو روشن
دماغ جانم از بوی تو گلشن
چو جانم کرده یی جا در رگ و پوست
نیم یکذره خالی از تو ایدوست
چو گل تا گشتم از بویت معطر
شمیم شد نسیم روح پرور
به مهرت همچو صبح امیدوارم
نفس زان بیتو یکدم برنیارم
خوشم با داغ دل کز سوز داغم
همه بوی تو آید بر دماغم
مرا تنها نه طینت از تست
بتان را هم به گردن منت از تست
کسی گر گیردت در زر همه تن
هنوزش هست منتها به گردن
کنون ای همدم دیرینه من
که آگاهی ز سوز سینه من
ز راه چاره جویی چاره ام کن
قرین وصل آن آواره ام کن
نه گفتی چاره جویی خواهمت کرد
چو خود گفتی بجا می باید آورد
ترا چون هست حکم غیبگویی
نشانی خواهم از پروانه جویی
کسی سوی وی از افسون فرستی
بباز آورد آن مجنون فرستی
به خط عنبرین باوی پیامی
نویسی از زبان من سلامی
کسی جویی که بهر نامه پیشش
روان سازم چو آب چشمم خویشش
ز آب دیده گیرم نامه در موم
مگر بادش نگردد قصه معلوم
جوابش داد عنبر کای دل افروز
چراغت زنده باد از بخت فیروز
کسی باید برین کارت فرستاد
که نتواند بگرد او رسد باد
نگیرد هیچکس او را پریوش
رود چون آب و باز آید چو آتش
چو نبود باد را از جستجو ایست
بقاصد نامه دادن مصلحت نیست
یکی باید بسوی او نهانی
رساند از تو پیغام زبانی
رسولی کین رسالت زو برآید
بجز نور تو غیری را نشاید
بخش ۳۶ - بونهادن عنبر بر آتش و خبر یافتن از پروانه: خوشا دلخسته یی کور است یاریبخش ۳۸ - رسول فرستادن شمع نور را بسوی پروانه: رسولی بود امی چون پیمبر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عجب حالی است عشق و دردمندی
که با پستی کشد کار بلندی
هوش مصنوعی: عشق و درد از عجایب روزگارند که چگونه میتوانند در شرایط سخت و پایینترین وضعیتها، کارهای بزرگ و باارزشی را به انجام برسانند.
که گر شانشهی درویش گردی
دعا گوی غلام خویش گردی
هوش مصنوعی: اگر تو سلطانی، باید درویش را به حساب آورده و دعای او را بکنید و برای او ارزش قائل شوید.
چو شمع از عنبر آن احوال بشنید
نیاز و دردمندی مصلحت دید
هوش مصنوعی: وقتی شمع حالت شگفتانگیز عطر عنبر را شنید، متوجه شد که نیاز و دردش در این وضعیتی که دارد، دلیلی برای اهمیتی دارد.
زبان بگشاد و گفت از روی عزت
که ناید از تو جز بوی محبت
هوش مصنوعی: او زبانش را باز کرد و با عزت گفت که از تو جز عطر محبت نمیباشد.
تویی روشن سواد دیده من
سویدای دل غمدیده من
هوش مصنوعی: تو روشنی چشمانم و محبوبی که دل غمگینم را تسکین میدهد.
تویی سر حلقه زنجیر مویان
به خوبی خال روی ماه رویان
هوش مصنوعی: تو در میان افرادی که موهای زیبا دارند، مانند سر زنجیری هستی و به خاطر خوبیهای خود، همچون خال روی صورت ماه، درخشندگی خاصی داری.
ز تو دارم امید روشنایی
که آید از تو بوی آشنایی
هوش مصنوعی: از تو انتظار دارم که روشنی و آشنایی به من برسانی.
چراغ چشمم از روی تو روشن
دماغ جانم از بوی تو گلشن
هوش مصنوعی: نور چشمم از زیبایی تو درخشان است و روح من به عطر تو زندگی میگیرد.
چو جانم کرده یی جا در رگ و پوست
نیم یکذره خالی از تو ایدوست
هوش مصنوعی: وقتی که وجودم را با تو پر کردهای، حتی یک ذره هم از تو خالی نیستم.
چو گل تا گشتم از بویت معطر
شمیم شد نسیم روح پرور
هوش مصنوعی: وقتی که بوی تو را احساس کردم، همچون گلی شدم که عطرش در هوا پخش شده و نسیم به روح من لطافت میبخشد.
به مهرت همچو صبح امیدوارم
نفس زان بیتو یکدم برنیارم
هوش مصنوعی: من به محبت تو مانند صبح امیدوار هستم و به خاطر این عشق از آن خانه هرگز دور نمیشوم.
خوشم با داغ دل کز سوز داغم
همه بوی تو آید بر دماغم
هوش مصنوعی: من از اینکه با دلی پر از درد و سوز مواجه هستم، خوشحالم چرا که در این درد، همواره یاد تو در ذهنم زنده است و بوی تو را احساس میکنم.
مرا تنها نه طینت از تست
بتان را هم به گردن منت از تست
هوش مصنوعی: من تنها به خاطر ویژگیهای خودم نیستم؛ حتی زیباییهای معشوقان هم مدیون حضور تو هستند.
کسی گر گیردت در زر همه تن
هنوزش هست منتها به گردن
هوش مصنوعی: اگر کسی تو را با طلا و ثروت پر کند، باز هم بر دوش او بار سنگین دیگری وجود دارد.
کنون ای همدم دیرینه من
که آگاهی ز سوز سینه من
هوش مصنوعی: اکنون ای دوست قدیمی من، که از درد و ناراحتی قلبی من باخبری.
ز راه چاره جویی چاره ام کن
قرین وصل آن آواره ام کن
هوش مصنوعی: از من خواهش میشود که راه حلی پیدا کنی و مرا به وصل شخصی که به آن علاقه دارم برسانی.
نه گفتی چاره جویی خواهمت کرد
چو خود گفتی بجا می باید آورد
هوش مصنوعی: اگر گفتی که به دنبال راه حل هستی، باید به همان اندازه که خود گفتی، عمل کنی.
ترا چون هست حکم غیبگویی
نشانی خواهم از پروانه جویی
هوش مصنوعی: من به دنبال نشانهای از تو هستم، همانطور که پروانه به دنبال جاذبهٔ خود میگردد.
کسی سوی وی از افسون فرستی
بباز آورد آن مجنون فرستی
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با جادو یا فریب او را به سمت خود جذب کند، آن دیوانه را به دست میآورد.
به خط عنبرین باوی پیامی
نویسی از زبان من سلامی
هوش مصنوعی: با قلم خوش رنگ و زیبا پیامی از من برایت مینویسم، با سلامی گرم.
کسی جویی که بهر نامه پیشش
روان سازم چو آب چشمم خویشش
هوش مصنوعی: من کسی را میجویم که نامهام را به او برسانم، مانند اشک چشمانم که به سمت او میرود و هر چه دارم از اوست.
ز آب دیده گیرم نامه در موم
مگر بادش نگردد قصه معلوم
هوش مصنوعی: از اشک چشمم نامهای مینویسم و آن را در موم میگذارم تا مبادا باد آن را برباید و داستانم را فاش کند.
جوابش داد عنبر کای دل افروز
چراغت زنده باد از بخت فیروز
هوش مصنوعی: عنبر به او پاسخ داد که ای دلافروز، امید است که همیشه روشنی تو پایدار باشد و بخت تو خوش باشد.
کسی باید برین کارت فرستاد
که نتواند بگرد او رسد باد
هوش مصنوعی: کسی باید برای انجام کار تو فرستاده شود که توانایی مقابله با او را نداشته باشد و نتواند به او آسیبی برساند.
نگیرد هیچکس او را پریوش
رود چون آب و باز آید چو آتش
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند او را به چنگ آورد، مانند جریانی از آب که به راحتی میگذرد، ولی دوباره چون آتش بازمیگردد.
چو نبود باد را از جستجو ایست
بقاصد نامه دادن مصلحت نیست
هوش مصنوعی: وقتی که بادی برای جستجو وجود ندارد، بهتر نیست که به دنبال ارسال نامه باشیم.
یکی باید بسوی او نهانی
رساند از تو پیغام زبانی
هوش مصنوعی: کسی باید پیامی از جانب تو به او برساند، اما این کار باید به صورت مخفیانه انجام گیرد.
رسولی کین رسالت زو برآید
بجز نور تو غیری را نشاید
هوش مصنوعی: هیچ کس جز تو شایسته این رسالت نیست و این نور تنها از تو میتابد.