گنجور

بخش ۳۴ - خطاب شمع با کافور و استعانت از او

خوش آنکس را که چون شمع دلاویز
زبانی در دهانست آتش انگیز
نه چون باد خنک هرگه نفس راند
چراغ شوق صاحب درد بنشاند
نصیحتگو چو خود بی درد باشد
هر آن پندی که گوید سرد باشد
چو شمعش پند او بر دل سبک بود
دم او بر دل گرمش خنک بود
ز پند سرد او بودی مشوش
تو گفتی میزدی آبی بر آتش
بدو گفتا که نبود هیچ دردت
از آن یخ بارد از گفتار سردت
تو ای فرسوده، سوز دل چه دانی
که دایم همنفس با مردگانی
فسون بر من مدم چندین فسردن
که خواهم از دم سرد تو مردن
اگر بودی خنک باد دل آزار
خنک تر بوده یی از وی تو بسیار
ترا بس از سفیدی این اشارت
که کم باشد سفیدان را حرارت
بآزادی مده از عشق پندم
که من در آتش دل پای بندم
ز داغ دل کی آسایش پذیرم
مگر آسایدم دل چون بمیرم
کسی کش همچو من آتش بجان است
بدو مردن حیات جاودان است
ازین آتش که عشقم در دل افروخت
به هر حالی که باشد بایدم سوخت
چو نتوانی رهاند از آتشم تن
مرا در آتش دیگر میفکن
گرفتم کز وفایی پند گویم
خنک گردی نگویی چند گویم
چنین کاین آتشم در دل بلندست
بر او آب سخن کی سودمند است
به هر جاییکه آتش کارگر گشت
کسی آبش چو زد خود تیز تر گشت
چو میسوزد ز سر تا پا وجودم
ندارد مرهم کافور سودم
تو خود آن نیستی کز غمگساری
نمایی گرمیی با من بیاری
مگر کاین کارم از عنبر گشاید
که این بوی وفا از عنبر آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آنکس را که چون شمع دلاویز
زبانی در دهانست آتش انگیز
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که همچون شمعی دلنشین، زبانی در دهان دارد که آتش انگیز و جذاب است.
نه چون باد خنک هرگه نفس راند
چراغ شوق صاحب درد بنشاند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شوق و حسرت در دل کسی که دردی دارد، همچون وزش باد خنک نیست که به سرعت و به طور موقتی آرامش بخشد. بلکه این شوق و احساس عمیق‌تر و پایدارتر است و در دل او نشسته و بی‌وقفه وجود دارد.
نصیحتگو چو خود بی درد باشد
هر آن پندی که گوید سرد باشد
هوش مصنوعی: نصیحت‌گر وقتی خود دردی نداشته باشد، هر نصیحتی که می‌دهد بی‌احساس و بی‌اثر خواهد بود.
چو شمعش پند او بر دل سبک بود
دم او بر دل گرمش خنک بود
هوش مصنوعی: وقتی که او پند و نصیحت‌هایش را به آرامی و محبت بیان می‌کند، دل کسی که به او گوش می‌دهد احساس راحتی و سبکی می‌کند. اما اگر او با لحن سرد و بی‌توجهی صحبت کند، آن دل می‌تواند احساس سردی و بی‌روحی کند.
ز پند سرد او بودی مشوش
تو گفتی میزدی آبی بر آتش
هوش مصنوعی: از نصیحت بی‌روح او دچار دلهره و نگرانی شده‌ای و تو گویی می‌گفتی که بر آتش آب می‌ریزی.
بدو گفتا که نبود هیچ دردت
از آن یخ بارد از گفتار سردت
هوش مصنوعی: به او گفتند که هیچ دردی از سرمای یخ وجود ندارد، بلکه مشکل از سخنان سرد و بی‌احساس توست.
تو ای فرسوده، سوز دل چه دانی
که دایم همنفس با مردگانی
هوش مصنوعی: ای انسان خسته و دردمند، چگونه می‌دانی که همیشه با کسانی که جان‌شان رفته، همصحبت هستی و در دلِ آنها سوز و گداز را حس می‌کنی؟
فسون بر من مدم چندین فسردن
که خواهم از دم سرد تو مردن
هوش مصنوعی: من را مغرور نکن و نگو که چندین بار سردی تو بر من تأثیر می‌گذارد، زیرا من به حدی از سرما خسته شده‌ام که می‌خواهم از سرما و بی‌محبتی تو بمیریم.
اگر بودی خنک باد دل آزار
خنک تر بوده یی از وی تو بسیار
هوش مصنوعی: اگر نسیم خنکی در دل انسان بوزد، آن دل کمتر اذیت می‌شود و اگر این خنکی بیشتر شود، احساس آرامش بیشتری را تجربه می‌کند.
ترا بس از سفیدی این اشارت
که کم باشد سفیدان را حرارت
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که اشاره به این دارد که اگر چه تو درخشندگی و سفیدی خاصی داری، اما این ویژگی ممکن است برای دیگران قابل توجه نباشد یا نتوانند از آن بهره‌برداری کنند. در واقع، ممکن است کیفیتی که تو داری برای دیگران احساس گرما و جذابیت نداشته باشد.
بآزادی مده از عشق پندم
که من در آتش دل پای بندم
هوش مصنوعی: مرا از عشق نصیحت نکن، چرا که من در آتش عشق گرفتار هستم و نمی‌توانم به سادگی از آن جدا شوم.
ز داغ دل کی آسایش پذیرم
مگر آسایدم دل چون بمیرم
هوش مصنوعی: به خاطر درد دل، هرگز آرامش نمی‌یابم و تنها وقتی که بمیرم، شاید دل من آرام بگیرد.
کسی کش همچو من آتش بجان است
بدو مردن حیات جاودان است
هوش مصنوعی: کسی مانند من وجود ندارد که آتش در جانش باشد؛ و مردن برای او به معنای رسیدن به حیات ابدی است.
ازین آتش که عشقم در دل افروخت
به هر حالی که باشد بایدم سوخت
هوش مصنوعی: از این عشق آتشینی که در دل من روشن شده، در هر شرایطی که باشم، باید بسوزم و تحمل کنم.
چو نتوانی رهاند از آتشم تن
مرا در آتش دیگر میفکن
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی جان مرا از آتش نجات دهی، پس مرا در آتش دیگری نینداز.
گرفتم کز وفایی پند گویم
خنک گردی نگویی چند گویم
هوش مصنوعی: من از وفا و صداقت چیزهایی یاد گرفته‌ام، کاش تو هم به من گوش فرا دهی و در این باره زیاد صحبت نکنم.
چنین کاین آتشم در دل بلندست
بر او آب سخن کی سودمند است
هوش مصنوعی: این بیت به این اشاره دارد که در دل من آتش شدیدی وجود دارد و نمی‌توان با گفتار یا ابراز احساسات آن را خاموش کرد. در واقع، سخن گفتن در برابر این احساسات عمیق و سوزان مؤثر نخواهد بود.
به هر جاییکه آتش کارگر گشت
کسی آبش چو زد خود تیز تر گشت
هوش مصنوعی: هر جا که آتش باعث خرابی یا مشکل شد، اگر کسی بخواهد با آب آن را خاموش کند، آتش بیشتر و سریع‌تر شعله‌ور می‌شود.
چو میسوزد ز سر تا پا وجودم
ندارد مرهم کافور سودم
هوش مصنوعی: وقتی که وجودم از سر تا پا می‌سوزد، هیچ داروی تسکینی ندارم که به من کمک کند.
تو خود آن نیستی کز غمگساری
نمایی گرمیی با من بیاری
هوش مصنوعی: تو آن کسی نیستی که با دلسوزی و مهربانی برای من آرامش و گرما بیاوری.
مگر کاین کارم از عنبر گشاید
که این بوی وفا از عنبر آید
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که این عمل من باعث شود که بوی وفایم به شیرینی عطر عنبر برسد؟