گنجور

بخش ۳۲ - گفتن شمع راز خود را به خادمان

چو محرم را نباشد باز گویی
خوش آید عاشقان را راز گویی
دل هر کس که گنج عشق یابد
اگر پنهان کند دل برنتابد
اگر ترسد که با هر یار گوید
رود کنجی و با دیوار گوید
به یاران شمع راز خویش برگفت
زبان بگشاد و از سوز جگر گفت
که از عشق آتشی در سینه دارم
ولیکن بر زبان با کس نیارم
مرا دل برده است از دست یاری
چه یاری گرم مهری غمگساری
همایون پیکری فرخنده فالی
به یکرنگی چو من شوریده حالی
سبکروحی که گر بر گل نشستی
ندیدی برگ گل از وی شکستی
ز درج مهربانی دانه یی بود
ز دیوان وفا پروانه یی بود
حدیثش بسکه بودی آتش انگیز
فکندی در دل من آتش تیز
عجب شیرین حدیثی پر نمک بود
نبود از انس و جن گویا ملک بود
چو با او گرم کردم دل به یاری
فلک کردش جدا از من به خواری
فکند از ناکسی در چنگ بادش
چو گلبرگ از جفا برباد دادش
دل از خلقم نبودی جز بدو شاد
دریغ و درد کوهم رفت بر باد
حدیث دوری او با که گویم
نشان و نام او باز از که جویم
درین محنت که جوید چاره من؟
که گوید قصه آواره من؟
ندانم پیش از آن کز پا نشینم
رخ او باز بینم یا نبینم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو محرم را نباشد باز گویی
خوش آید عاشقان را راز گویی
هوش مصنوعی: وقتی کسی که به رازها آگاه است، نمی‌تواند آن‌ها را فاش کند، برای عاشقان دلچسب است که به آرامی رازی را با هم به اشتراک بگذارند.
دل هر کس که گنج عشق یابد
اگر پنهان کند دل برنتابد
هوش مصنوعی: اگر کسی در دل خود عشق و محبت را پیدا کند، حتی اگر تلاش کند آن را پنهان کند، دلش هرگز نمی‌تواند از آن احساس دور شود.
اگر ترسد که با هر یار گوید
رود کنجی و با دیوار گوید
هوش مصنوعی: اگر فردی بترسد که هرگاه با دوستانش صحبت کند، ممکن است در گوشه‌ای برود و تنها بماند، و یا با دیوارهای اطرافش صحبت کند.
به یاران شمع راز خویش برگفت
زبان بگشاد و از سوز جگر گفت
هوش مصنوعی: شمع به دوستانش از رازهای درونش سخن گفت و با کلامش، از ناراحتی و دردش پرده برداشت.
که از عشق آتشی در سینه دارم
ولیکن بر زبان با کس نیارم
هوش مصنوعی: در دل من شعله‌ای از عشق وجود دارد، اما نمی‌خواهم آن را با کسی در میان بگذارم.
مرا دل برده است از دست یاری
چه یاری گرم مهری غمگساری
هوش مصنوعی: دل مرا از دست یاری گرفته که آن یار با محبتش، غم‌ها را از دلم می‌زداید.
همایون پیکری فرخنده فالی
به یکرنگی چو من شوریده حالی
هوش مصنوعی: شخصی با ویژگی‌های باشکوه و خوش یمن در کنار کسی دیگر قرار گرفته است که مانند او دچار شوق و هیجان است.
سبکروحی که گر بر گل نشستی
ندیدی برگ گل از وی شکستی
هوش مصنوعی: اگر روحی سبک و آزاد بر روی گل بنشیند، نمی‌تواند زیبایی و لطافت برگ‌های گل را ببیند و از برخوردش با آن، برگ گل آسیب می‌بیند.
ز درج مهربانی دانه یی بود
ز دیوان وفا پروانه یی بود
هوش مصنوعی: از عشق و محبت، دانه‌های کوچکی به وجود می‌آید و از دیوانگی وفا، پروانه‌ای شکل می‌گیرد.
حدیثش بسکه بودی آتش انگیز
فکندی در دل من آتش تیز
هوش مصنوعی: داستان و سخنان او به قدری شعله‌ور و تاثیرگذار بود که در دل من آتشی تند و سوزان ایجاد کرد.
عجب شیرین حدیثی پر نمک بود
نبود از انس و جن گویا ملک بود
هوش مصنوعی: این گفت‌وگو حقیقتاً شیرین و دل‌چسب بود. انگار که نه از انسان‌ها و جن‌ها، بلکه از فرشتگان و مخلوقات آسمانی خبر می‌داد.
چو با او گرم کردم دل به یاری
فلک کردش جدا از من به خواری
هوش مصنوعی: وقتی با او ارتباط نزدیکی برقرار کردم، به مدد خوش شانسی، او را از من جدا کرد و به نوعی باعث خجالت من شد.
فکند از ناکسی در چنگ بادش
چو گلبرگ از جفا برباد دادش
هوش مصنوعی: از کجا ناچیز و بی‌ارزش کسی را در دام باد انداخت که مانند گلبرگی از بی‌مهری به باد سپرده شد.
دل از خلقم نبودی جز بدو شاد
دریغ و درد کوهم رفت بر باد
هوش مصنوعی: دل من هیچ وقت از دیگران شاد نبود، جز اینکه به او (یعنی معشوق) خوشحال بودم. افسوس و حسرت، که این احساساتم به هدر رفتند.
حدیث دوری او با که گویم
نشان و نام او باز از که جویم
هوش مصنوعی: من با کی از دوری او گفتگو کنم و نشانه‌ها و نام او را از چه کسی جست‌وجو کنم؟
درین محنت که جوید چاره من؟
که گوید قصه آواره من؟
هوش مصنوعی: در این سختی و مشکل که من چگونه راه حلی پیدا کنم؟ چه کسی می‌تواند داستان زندگی آشفته من را بگوید؟
ندانم پیش از آن کز پا نشینم
رخ او باز بینم یا نبینم
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم قبل از این که از این دنیا بروم، آیا دوباره چهره او را می‌بینم یا نه.