بخش ۳۱ - آگاهی عنبر و کافور از حال شمع
چو باشد بر دلی از داغ تابی
برآید عاقبت بوی کبابی
به هر جا بگذرد آهوی مشکین
توان پی بردنش از بوی مشکین
چو شمع از حد برونشد سوز جانش
پریشان گشت حال خادمانش
زرنگ چهره و بیماری او
شدند آگه ز سوز و زاری او
چو سوز شمع بیش از پیش بودی
دمادم داغ بر داغش فزودی
ضمیرش گشت بر کافور ظاهر
به رازش برد عنبر بوی آخر
بدو گفتند کای ماه دل آرا
چراغ خانه چشم و دل ما
دلیل و رهنمای دوربینان
انیس خلوت تنها نشینان
نهال گلشن حس و جمالی
چو سرو ناز در حد کمالی
چرا با این جمال و سر فرازی
مدام از اشک حسرت میگدازی
مگر داری ز سوز عشق تابی
که میریزد ز گلبرگت گلابی
دلت سوزد زغم کاین گریه خیزد
کسی بی سوز دل چون اشک ریزد
اگر عاشق نیی این زاریت چیست
جگر سوزی و شب بیداریت چیست
ترا گر نیست آه آتش آلود
چه خیزد از دلت جان نفس دود
خیالی میپزی با سوز و زاری
و گرنه در سر این آتش چه داری
همان بهتر که راز از ما بپوشی
بگویی حال و زین آتش نجوشی
اگر ما آگه از کار تو باشیم
طبیب جان بیمار تو باشیم
بخش ۳۰ - بیمار شدن شمع و شکایت کردن از فلک: کسی تا کی ز داغ دل گدازدبخش ۳۲ - گفتن شمع راز خود را به خادمان: چو محرم را نباشد باز گویی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو باشد بر دلی از داغ تابی
برآید عاقبت بوی کبابی
هوش مصنوعی: وقتی که دلی از درد و اندوهی به شدت تحت فشار باشد، در نهایت نشانهای از آن درد بروز میکند، مانند بوی کبابی که از آتش به مشام میرسد.
به هر جا بگذرد آهوی مشکین
توان پی بردنش از بوی مشکین
هوش مصنوعی: هر جا که آهوی سیاه رنگی بگذرد، افراد میتوانند با بوی خوش مشکی که از او به جا میماند، حضور او را تشخیص دهند.
چو شمع از حد برونشد سوز جانش
پریشان گشت حال خادمانش
هوش مصنوعی: زمانی که شمع از حد خود فراتر رفت، شعلهاش به اندازهای قوی شد که جانش را به تنگ آورد و حال خدمتگزارانش نیز به هم ریخت.
زرنگ چهره و بیماری او
شدند آگه ز سوز و زاری او
هوش مصنوعی: چهرهی زیرک او و بیماریاش باعث شد که دیگران از درد و نالهاش آگاه شوند.
چو سوز شمع بیش از پیش بودی
دمادم داغ بر داغش فزودی
هوش مصنوعی: وقتی که گرمای شمع بیشتر و بیشتر میشود، هر لحظه بر شدت حرارت آن افزوده میشود.
ضمیرش گشت بر کافور ظاهر
به رازش برد عنبر بوی آخر
هوش مصنوعی: او به حقیقت درونیاش پی برد و راز و صفای وجودش مانند بوی خوش عطر در فضا پخش شد.
بدو گفتند کای ماه دل آرا
چراغ خانه چشم و دل ما
هوش مصنوعی: به او گفتند ای ماه زیبای دل، تو چراغی هستی برای خانههای چشم و دل ما.
دلیل و رهنمای دوربینان
انیس خلوت تنها نشینان
هوش مصنوعی: شخصی که در تنهایی خود آرامش دارد، میتواند دلیلی و راهنمایی برای کسانی باشد که به دنبال حقیقت و بینش هستند.
نهال گلشن حس و جمالی
چو سرو ناز در حد کمالی
هوش مصنوعی: درختی که در باغ زیبایی و جذابیت است، مانند سرو ناز و در نهایت کمال و زیبایی قرار دارد.
چرا با این جمال و سر فرازی
مدام از اشک حسرت میگدازی
هوش مصنوعی: چرا با این زیبایی و بزرگی همواره در حال اشک ریختن و حسرت خوردن هستی؟
مگر داری ز سوز عشق تابی
که میریزد ز گلبرگت گلابی
هوش مصنوعی: آیا توانایی تحمل درد عشق را داری که از وجودت مانند گلاب از گلبرگت بریزد؟
دلت سوزد زغم کاین گریه خیزد
کسی بی سوز دل چون اشک ریزد
هوش مصنوعی: اگر دل کسی از غم بسوزد، اشکهایش به راحتی جاری میشود؛ اما کسی که دلش سرد است، نمیتواند اشک بریزد و گریه کند.
اگر عاشق نیی این زاریت چیست
جگر سوزی و شب بیداریت چیست
هوش مصنوعی: اگر عاشق نیستی، پس چرا اینقدر بیتابی و غمانگیز هستی؟ چرا شبها نمیخوابی و دلتنگی؟
ترا گر نیست آه آتش آلود
چه خیزد از دلت جان نفس دود
هوش مصنوعی: اگر در دل تو عشق و احساس سوزان وجود نداشته باشد، هیچ چیزی از آن بر نمیخیزد و زندگیات تنها به تنفس و وجودی بیثمر تبدیل میشود.
خیالی میپزی با سوز و زاری
و گرنه در سر این آتش چه داری
هوش مصنوعی: با اندوه و گریه، در دل خود تصوری را پرورش میدهی و به جز این، در دل آتش عشق چه چیزی داری؟
همان بهتر که راز از ما بپوشی
بگویی حال و زین آتش نجوشی
هوش مصنوعی: بهتر است که راز دل را از ما پنهان کنی و چیزی نگویی، تا اینکه از این آتش درونت شعلهور شوی.
اگر ما آگه از کار تو باشیم
طبیب جان بیمار تو باشیم
هوش مصنوعی: اگر ما از عملکرد تو مطلع باشیم، میتوانیم به عنوان درمانگر روح و جان تو عمل کنیم.