بخش ۲۶ - صفت شب گذراندن پروانه
شب هجران که بی روی چو ماه است
بچشم عاشقان عالم سیاه است
شب هجران که بنماید ستاره
مگو شب، هست دودی بی شراره
همه دم عاشق دلریش سوزد
ولی چون شب درآید بیش سوزد
کسی کش دردی از داغ درونست
چو شب شد درد و داغ او فزونست
کسی داند چه در دست این که یاری
شبی روز آورد در انتظاری
شب دوری دراز و جانگدازست
حکایتهای او گفتن درازست
شب غم گر سیه باشد بر جمع
سیه تر باشدش پروانه بی شمع
ز داغ سینه سوزان شب غم
دل پروانه بودی در تب غم
چو شمع از غم دل جمعش برآشفت
در آن تاریک شب روشن همیگفت
که ایشب گر سواد دیده هایی
چه حاصل گر نداری روشنایی
چه شام است این، مگر باد جهانگرد
گذر بر توده خاک سیه کرد؟
نگویم عالم از شب ظلمت اندوخت
که از آه من امشب عالمی سوخت
چو آید سبز گون در دیده عالم
چرا از دیده سازد روشنی کم
عجب دارم کزین شام جدایی
به دارو دیده یابد روشنایی
ترا ایشب کدورت از غم کیست؟
سیه پوشی ترا از ماتم کیست
همه زلفی جمال مهوشت کو؟
همه دودی فروغ آتشت کو؟
بقصد کشتن هر بیگناهی
ز خون خلق خوردن دل سیاهی
گرفتم سر بسر مشک تتاری
چه حاصل کز وفا بویی نداری
چو شمع از من به مقراض جدایی
جدا تا چند سازی روشنایی؟
شب یلدایی اما آنچنانی
که با روز قیامت توأمانی
چنین شب را کی از راه سلامت
دمد صبحی مگر روز قیامت
ز شب پروانه چون خون در جگر داشت
به یارب یارب شب دست برداشت
بخش ۲۵ - زاری کردن پروانه از فراق شمع: دل افکاری که او یاری نداردبخش ۲۷ - مناجات کردن پروانه: خوشا آن بنده با عهد و پیوند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب هجران که بی روی چو ماه است
بچشم عاشقان عالم سیاه است
هوش مصنوعی: در شبهای دوری از محبوب، چهرهی او همچون ماه نیست و در نظر عاشقان، جهان به کلی تاریک و غمگین به نظر میرسد.
شب هجران که بنماید ستاره
مگو شب، هست دودی بی شراره
هوش مصنوعی: در شب جدایی، اگر ستارهای درخشش یابد، نگو که این شب همانند شبی آرام است، چرا که در واقع دلی آتشین درون آن نهفته است.
همه دم عاشق دلریش سوزد
ولی چون شب درآید بیش سوزد
هوش مصنوعی: عاشق هر لحظه دلش پر از آتش و عاشقانه است، اما وقتی شب فرا میرسد، این آتش شدیدتر میشود و بیشتر میسوزد.
کسی کش دردی از داغ درونست
چو شب شد درد و داغ او فزونست
هوش مصنوعی: کسی که در درونش درد و رنجی وجود دارد، در شب که darkness حاکم است، این درد و رنج بیشتر میشود و اوضاعش سختتر میگردد.
کسی داند چه در دست این که یاری
شبی روز آورد در انتظاری
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که در دست کسی چه خبر است، اما آنکه در شب یاری میکند، روزی میتواند مثمر ثمر باشد و انتظارش به انجام میرسد.
شب دوری دراز و جانگدازست
حکایتهای او گفتن درازست
هوش مصنوعی: شب در کنار دوری از محبوب بسیار طولانی و سخت است و گفتن داستانهای او هم به همین نسبت طولانی و جانکاه میباشد.
شب غم گر سیه باشد بر جمع
سیه تر باشدش پروانه بی شمع
هوش مصنوعی: اگر شب غمناک و تاریک باشد، این تاریکی بر جمعیت غمگین سنگینتر خواهد بود؛ زیرا پروانه بدون شمع نمیتواند روشنایی و زندگی را احساس کند.
ز داغ سینه سوزان شب غم
دل پروانه بودی در تب غم
هوش مصنوعی: از سوز دل در شب غم، پروانهای بودی که در آتش درد میسوزد.
چو شمع از غم دل جمعش برآشفت
در آن تاریک شب روشن همیگفت
هوش مصنوعی: در شب تاریک، مانند شمعی که به خاطر غم و اندوهش بیقرار شده، به طور مداوم صحبت میکرد.
که ایشب گر سواد دیده هایی
چه حاصل گر نداری روشنایی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر دلی تیره و اندیشهای تاریک داشته باشی، چه سودی دارد که توانایی دیدن و تشخیص چیزها را داشته باشی؟ روشنایی و آگاهی واقعی از درون فرد نشات میگیرد، نه صرفاً از تواناییهای ظاهری.
چه شام است این، مگر باد جهانگرد
گذر بر توده خاک سیه کرد؟
هوش مصنوعی: این شب چه حال و هوایی دارد، انگار که بادی از دور آمده و بر تودهای از خاک سیاه وزیده است.
نگویم عالم از شب ظلمت اندوخت
که از آه من امشب عالمی سوخت
هوش مصنوعی: نگویم که دانش و آگاهی در تاریکی شب جمع شده است، چرا که به خاطر آه و اندوه من، امشب دلی به آتش افتاد و سوخت.
چو آید سبز گون در دیده عالم
چرا از دیده سازد روشنی کم
هوش مصنوعی: زمانی که رنگ سبز در چشم جهان ظاهر میشود، چرا باید از دیدگان، روشنایی کم شود؟
عجب دارم کزین شام جدایی
به دارو دیده یابد روشنایی
هوش مصنوعی: من متعجبم که چگونه در این شب تار جداشدن میتوان از دارو به روشنی رسید.
ترا ایشب کدورت از غم کیست؟
سیه پوشی ترا از ماتم کیست
هوش مصنوعی: چه کسی باعث شده که تو اینچنین غمگین و دلآشوبه شوی؟ چه کسی تو را اینگونه در اندوه و سیاهی فرو برده است؟
همه زلفی جمال مهوشت کو؟
همه دودی فروغ آتشت کو؟
هوش مصنوعی: جای زیبایی و جذابیتت کجاست؟ جایی که نور چشمانت مانند دود در آتش میرقصد، کجاست؟
بقصد کشتن هر بیگناهی
ز خون خلق خوردن دل سیاهی
هوش مصنوعی: دل سیاهانی که فقط به فکر کشتن انسانهای بیگناه هستند، با خون مردم خود را سیراب میکنند.
گرفتم سر بسر مشک تتاری
چه حاصل کز وفا بویی نداری
هوش مصنوعی: من با مشکلات و سختیها دست و پنجه نرم کردم، اما چه فایده که تو از صداقت و وفا هیچ نشانی نداری.
چو شمع از من به مقراض جدایی
جدا تا چند سازی روشنایی؟
هوش مصنوعی: همانطور که شمعی با قیچی جدایی از هم جدا میشود، تا چه زمانی میخواهی نور بیفروزی؟
شب یلدایی اما آنچنانی
که با روز قیامت توأمانی
هوش مصنوعی: شبی طولانی و تاریک است، اما این تاریکی به گونهای است که مثل روز قیامت به هم پیوسته و غیرقابل تحمل به نظر میرسد.
چنین شب را کی از راه سلامت
دمد صبحی مگر روز قیامت
هوش مصنوعی: در شبهای سخت و تاریک، انتظار نور و روشنی صبحی نیست، مگر اینکه آن لحظه به روز قیامت مربوط شود.
ز شب پروانه چون خون در جگر داشت
به یارب یارب شب دست برداشت
هوش مصنوعی: پروانه در شب، مانند کسی که در دلش درد و غم دارد، ناله ای برمیآورد و به خداوند زاری میکند.