گنجور

بخش ۲۲ - رفتن شمع در فانوس

چو شاهان شمع اگر رفتی بجایی
ز پی می آمدش پرده سرایی
یکی خرگاه بد فانوس نامش
که گاه باد بد آنجا مقامش
چه خرگاهی که بد از وی تعظیم
لباسش از حریر و چوبش از سیم
چو نخلی بسته از سیم و بربشم
به دستانش همی بردند مردم
بدان خرگه زدن شمع از پی باد
به فراشان خود پروانه یی داد
روان فراشش آمد خرگه افراخت
گرفتش دست در خرگه روان ساخت
چو در آن خانه گلگون درون شد
به قد همچو سرو او را ستون شد
ز چشم باد باشد تا رخش دور
چو حوران شد دورن هودج نور
چه هودج خانه یی چون دیده روشن
ولی چون کعبه او را جامه بر تن
ز دشمن شمع اگر چه بیم جان داشت
بحکم « من دخل » آنجا امان داشت
به گردش باد طوفی می نمودی
ولی پروانه را یارا نبودی
عجب شمعی که بی پروانه او
نبودش باد ره در خانه او
ز دست باد او کل لنگر افکند
در آن فانوس آل غنچه مانند
چو شد نومید زو پروانه آشفت
به حسرت گرد او می کشت و می گفت
برون از غنچه گر آید گل تر
گل من از چه شد در غنچه دیگر؟
چه پوشی شمع ایفانوس امشب
که افتد آتشت در جامه یا رب
مرا جان سوخت از پیراهن تو
بگیرد آتش من دامن تو
مپوش از چشم من آن شمع محفل
بترس از آه من ای آهنین دل
مرا از وصل او گر، دیده دوزی
چو من یارب بداغ دل بسوزی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شاهان شمع اگر رفتی بجایی
ز پی می آمدش پرده سرایی
هوش مصنوعی: اگر مانند شاهان و درخشندگی شمع به جایی بروی، در آنجا همواره محبوب و مورد توجه دیگران خواهی بود.
یکی خرگاه بد فانوس نامش
که گاه باد بد آنجا مقامش
هوش مصنوعی: یک محل برای نگهداری خرها وجود دارد که به لامپ معروف است و در آنجا گاهی باد می‌وزد و مکانی برای استراحت خرها است.
چه خرگاهی که بد از وی تعظیم
لباسش از حریر و چوبش از سیم
هوش مصنوعی: چه جایگاهی که از آن، تعظیم و احترام به ارمغان می‌آید؛ لباسی از حریر و جوی سیمی دارد.
چو نخلی بسته از سیم و بربشم
به دستانش همی بردند مردم
هوش مصنوعی: شکلی همچون درختی که از نقره ساخته شده است و مردم آن را به دست گرفته و به همراه خود می‌برند.
بدان خرگه زدن شمع از پی باد
به فراشان خود پروانه یی داد
هوش مصنوعی: بدان که شمعی که به خاطر وزش باد روشن شده، به پروانه‌ای که به آن نزدیک می‌شود، نور می‌دهد.
روان فراشش آمد خرگه افراخت
گرفتش دست در خرگه روان ساخت
هوش مصنوعی: یک روان‌شناسی ماهر به کمک فردی آمد و با برپایی سایه‌بان یا پناهگاهی برای او، وضعیتش را بهبود بخشید و او را در آغوش گرفت تا آرامش پیدا کند.
چو در آن خانه گلگون درون شد
به قد همچو سرو او را ستون شد
هوش مصنوعی: وقتی که او به آن خانه زیبا وارد شد، قدش مانند درخت سرو به بلندای ستون درآمد.
ز چشم باد باشد تا رخش دور
چو حوران شد دورن هودج نور
هوش مصنوعی: از چشم باد خواهد بود تا چهره‌اش مانند حوری‌ها دور از دسترس شود، در حالی که درون هودج نورانی قرار دارد.
چه هودج خانه یی چون دیده روشن
ولی چون کعبه او را جامه بر تن
هوش مصنوعی: چه جایی منزلی چون دیده روشن است، اما مانند کعبه، آن را لباس پوشانده‌اند.
ز دشمن شمع اگر چه بیم جان داشت
بحکم « من دخل » آنجا امان داشت
هوش مصنوعی: شاید از دشمن ترس جان داشته باشد، اما بر اساس حکم «من دخل» در آنجا، امنیت و اطمینان دارد.
به گردش باد طوفی می نمودی
ولی پروانه را یارا نبودی
هوش مصنوعی: اگرچه با وزش باد می‌توانستی طوفانی به پا کنی، اما پروانه کم‌طاقتی و ناتوانی داشتی.
عجب شمعی که بی پروانه او
نبودش باد ره در خانه او
هوش مصنوعی: شگفت‌انگیز است که این شمع بدون پروانه‌اش هیچ‌گاه نتوانسته است به خانه‌اش راهی پیدا کند.
ز دست باد او کل لنگر افکند
در آن فانوس آل غنچه مانند
هوش مصنوعی: از دست باد، او تمام لنگرها را در آن فانوسی که مانند غنچه است، رها کرد.
چو شد نومید زو پروانه آشفت
به حسرت گرد او می کشت و می گفت
هوش مصنوعی: زمانی که پروانه از او ناامید شد، ناراحت و پریشان گرد او می‌چرخید و با حسرت می‌گفت.
برون از غنچه گر آید گل تر
گل من از چه شد در غنچه دیگر؟
هوش مصنوعی: اگر گل تازه‌ای بخواهد از غنچه بیرون بیاید، چرا گل من در غنچه‌ای دیگر باقی مانده است؟
چه پوشی شمع ایفانوس امشب
که افتد آتشت در جامه یا رب
هوش مصنوعی: امشب چه پوشی بر شمع ایفانوس بزنم که آتش تو در لباس من شعله‌ور شود، ای پروردگار!
مرا جان سوخت از پیراهن تو
بگیرد آتش من دامن تو
هوش مصنوعی: عشق من به تو آنقدر زیاد است که از زیبایی تو دلم می‌سوزد و آتش درونم به دامن تو منتقل می‌شود.
مپوش از چشم من آن شمع محفل
بترس از آه من ای آهنین دل
هوش مصنوعی: ای آنکه دل تو سنگ است، از گریه‌ها و آه‌های من بترس و آن شمعی را که در محفل می‌درخشد، از دیدگان من پنهان نکن.
مرا از وصل او گر، دیده دوزی
چو من یارب بداغ دل بسوزی
هوش مصنوعی: ای کاش تو هم مثل من به خاطر دیدن محبوب، دل‌تنگی را تجربه کنی. اگر چنین شود، دل تو نیز همانند دل من در آتش عشق بسوزد.