بخش ۱۷ - زاری کردن پروانه با شمع
چو ناز افزون کند یار جفا کیش
تو هم باید نیاز خود کنی بیش
در مهر ار ببندد دلبر از ناز
تو از راه وفا بگشا دری باز
چو با پروانه کردی شمع خواری
نبودی کار او جز سوز و زاری
بدو گفت ایسهی قد سرافراز
ز نازت سوختم چند آخر این ناز
اگر گردد غم من بر تو روشن
بسوزد دل ترا بر محنت من
نمیدانی چه سوزی در درون است
درونم ز آتش داغ تو خون است
ز لعل آتشینت این پریوش
چو درج لعل دارم دل پر آتش
تو عین آتشی من چون شراری
بمیرم از تو گر جویم کناری
مرا تایکنفس باقیست بر تن
نخواهم از هواداری نشستن
هوای آن بود ای سرو نازم
که نقد جان سر افشان تو سازم
بهر رنگی که خواهی خوش برآیم
در آتش گر روی من هم درآیم
بسوزم تا نگویی ای پریوش
که دست از دور میداری بر آتش
دل من ذره وش گر راغب تست
تو خورشیدی کشش از جانب تست
بر وصل توام خوردن هوس نیست
بجز پیش توام مردم هوس نیست
مسوزم دل بداغ دوری از ناز
مرا در آتش محنت مینداز
رخت هرچند نوری روشنش هست
فروغی دیگر از سوز منش هست
ز من گردد مه رخسارت افزون
ز من شد گرمی بازارت افزون
بلی گردد چراغش روشنی بیش
چو سوزد خادمش پروانه پیش
چه باشد گر ترا یک بنده باشم
که گردم گرد تو تا زنده باشم
چو میگویی تو شاهی من گدایم
تو در قیمت کجایی من کجایم؟
ولی امید عاشق بیش از آنست
که گوید اینچنین یا آن چنانست
ز من گر بشنوی گویم منالی
ز حال همچو خود درمانده حالی
بخش ۱۶ - عتاب کردن شمع پروانه را: چو بشنید این حکایت شمع آشفتبخش ۱۸ - مثل گفتن پروانه با شمع: سیه پیر قلم آن حکمت اندوز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو ناز افزون کند یار جفا کیش
تو هم باید نیاز خود کنی بیش
هوش مصنوعی: وقتی که معشوق با زیادهروی در ناز خود، به تو سختی میدهد، تو هم باید خواستهها و نیازهای خود را بیشتر بیان کنی.
در مهر ار ببندد دلبر از ناز
تو از راه وفا بگشا دری باز
هوش مصنوعی: اگر محبوب با ناز و کرشمه دلش را ببندد، تو از راه عشق و وفا یک در را باز کن تا دوباره به او نزدیک شوی.
چو با پروانه کردی شمع خواری
نبودی کار او جز سوز و زاری
هوش مصنوعی: وقتی با پروانه رفتار کنی، در اینجا شمعی به او آسیب نمیزند، زیرا کار او تنها سوز و گداز است.
بدو گفت ایسهی قد سرافراز
ز نازت سوختم چند آخر این ناز
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای زیبا و با وقار، از زیباییات به شدت دلم سوخته است؛ اما آخر تا کی میخواهی این قدر خود را ناز کنی؟
اگر گردد غم من بر تو روشن
بسوزد دل ترا بر محنت من
هوش مصنوعی: اگر غم و اندوه من برای تو آشکار شود، دل تو نیز به خاطر درد و رنج من میسوزد.
نمیدانی چه سوزی در درون است
درونم ز آتش داغ تو خون است
هوش مصنوعی: نمیدانی که چقدر در درونم احساس درد و رنج وجود دارد، چرا که آتش عشق تو تمام وجودم را فراگرفته و دل من از این آتش داغ پر از غم و اندوه است.
ز لعل آتشینت این پریوش
چو درج لعل دارم دل پر آتش
هوش مصنوعی: شعری از عشق و زیبایی را بیان میکند. گویا شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند که به شدت دلش را تحت تأثیر قرار داده و احساسی سوزان در دل او ایجاد کرده است. معشوق به مانند گوهری سرخ و آتشین است که دل شاعر را به آتش میکشد. احساس عاطفی و شدت عشق در این تصویرها به خوبی نمایان است.
تو عین آتشی من چون شراری
بمیرم از تو گر جویم کناری
هوش مصنوعی: تو مانند آتش هستی و من مثل شعلهای هستم که از تو میسوزم و میمیرم اگر بخواهم دوری از تو را بیابم.
مرا تایکنفس باقیست بر تن
نخواهم از هواداری نشستن
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس در بدنم هست، هرگز نمیخواهم از عشق و علاقهام دست بکشم.
هوای آن بود ای سرو نازم
که نقد جان سر افشان تو سازم
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که ای سرو زیبا، جانم را به خاطر تو فدای تو کنم و به عشق تو بپاشم.
بهر رنگی که خواهی خوش برآیم
در آتش گر روی من هم درآیم
هوش مصنوعی: هر رنگی که بخواهی به تو خوشحال و شاداب میآیم، حتی اگر در آتش باشم و تو بخواهی من هم با تو بیایم.
بسوزم تا نگویی ای پریوش
که دست از دور میداری بر آتش
هوش مصنوعی: من به خاطر تو در آتش اشتیاق میسوزم تا نگی که چرا از دوری من دست برنمیداری.
دل من ذره وش گر راغب تست
تو خورشیدی کشش از جانب تست
هوش مصنوعی: دل من مانند ذرهای است که در پی جذب نور خورشید توست، کششی که از سمت تو ایجاد میشود.
بر وصل توام خوردن هوس نیست
بجز پیش توام مردم هوس نیست
هوش مصنوعی: من فقط به خاطر وصالت آرزوی عشق دارم و جز در حضور تو هیچ آرزویی برایم نمیماند.
مسوزم دل بداغ دوری از ناز
مرا در آتش محنت مینداز
هوش مصنوعی: دل من بر اثر فاصله از عشق و زیباییات میسوزد، پس لطفاً مرا در آتش درد و رنج نینداز.
رخت هرچند نوری روشنش هست
فروغی دیگر از سوز منش هست
هوش مصنوعی: لباس او هرچند که روشن و زیباست، اما جاذبه و نور دیگری از درد و احساس درونش ناشی میشود.
ز من گردد مه رخسارت افزون
ز من شد گرمی بازارت افزون
هوش مصنوعی: چهره زیبایت باعث افزایش زیبایی من میشود و اگر گرما و جذابیت تو بیشتر شود، این احساس از من نیز نشأت میگیرد.
بلی گردد چراغش روشنی بیش
چو سوزد خادمش پروانه پیش
هوش مصنوعی: بله، زمانی که چراغ روشنتر میشود، نشاندهندهی این است که خادمش مانند پروانهای به دور آن خواهد چرخید و میسوزد.
چه باشد گر ترا یک بنده باشم
که گردم گرد تو تا زنده باشم
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر من فقط یک خدمتکار تو باشم، که گرداگرد تو بچرخم تا اینکه زنده بمانم؟
چو میگویی تو شاهی من گدایم
تو در قیمت کجایی من کجایم؟
هوش مصنوعی: وقتی تو خودت را شاه میدانی، من در مقام یک گدا هستم. اما تو در چه مقام و جایگاهی هستی و من کجا قرار دارم؟
ولی امید عاشق بیش از آنست
که گوید اینچنین یا آن چنانست
هوش مصنوعی: عاشق به قدری امیدوار است که نمیتواند به سادگی بگوید که اوضاع به چه صورتی است، چه خوب و چه بد.
ز من گر بشنوی گویم منالی
ز حال همچو خود درمانده حالی
هوش مصنوعی: اگر از من بشنوی، میگویم که
چگونه از حال و روز خود ناله میکنم،
و مانند خودت، در وضعیتی بیچاره هستم.