گنجور

بخش ۱۵ - جواب دادن پروانه

چو گفتند این حکایت خادمانش
فتاد از داغ دل آتش بجانش
زبان بگشاد و گفتا خادمان را
که گویید از من آن سرو روان را
که ای شمشاد قد لاله رخسار
ز شوخی آتش محضی پریوار
قدت سرو و ز سروت گل دمیده
رخت گل و ز گلت سنبل دمیده
چه شیرینی! مگر چون مادرت زاد
بجای شیر نابت انگبین داد
ز مادر کس بدین لطف و طراوت
نزاید چون تو با چندین حلاوت
خوی افشان آتشین رویت شد از تاب
زهی آتش که از وی میچکد آب
قدت شاخ گل سبزست بی خار
که از سر تا قدم گل آورد بار
گل رویت که در گلزار نبود
چو او هرگز گلی بی خار نبود
تویی در جنت نیکویی آن حور
که در شأن تو آمد آیت نور
بنازم سرو قد شوخ شنگت
بمیرم پیش روی لاله رنگت
دلم خواهد که دفع هر گزندی
بسوزد بر سرت همچون سپندی
به جسم و جان بخوبان زان نمانی
که چیزی ماورای جسم و جانی
به جان آتش زنم رنگ تو گیرم
ببوسم پای تو آنگه بمیرم
ز رویت چشم من گر دور گردد
چراغ دیده ام بی نور گردد
من آن مستم که گر سازی کبابم
بسوزم جان وز آتش رو نتابم
همی گفت از سر سوزش ثنایی
همی خواندش بصد زاری دعایی
که چون شمع فلک تابنده باشی
نمیری تا قیامت زنده باشی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو گفتند این حکایت خادمانش
فتاد از داغ دل آتش بجانش
هوش مصنوعی: وقتی که درباره این داستان خادمان صحبت کردند، آتش درد و داغ دلش بر جانش فرود آمد.
زبان بگشاد و گفتا خادمان را
که گویید از من آن سرو روان را
هوش مصنوعی: او زبانش را باز کرد و به خدمتکاران گفت که درباره آن دختر زیبا و دلربا از من بگویید.
که ای شمشاد قد لاله رخسار
ز شوخی آتش محضی پریوار
هوش مصنوعی: ای شمشاد، قد تو همچون لالهٔ زیبایی است که از سر شوخی، به آتش زنده است.
قدت سرو و ز سروت گل دمیده
رخت گل و ز گلت سنبل دمیده
هوش مصنوعی: قد تو همچون سرو است و از زیبایی تو گل شکفته است، چهره‌ات مانند گل می‌درخشد و از عطر تو سنبل به وجود آمده است.
چه شیرینی! مگر چون مادرت زاد
بجای شیر نابت انگبین داد
هوش مصنوعی: چه خوشایند است! آیا مانند مادرت، به جای شیر نابت شهدی گرانبها به تو داد؟
ز مادر کس بدین لطف و طراوت
نزاید چون تو با چندین حلاوت
هوش مصنوعی: هیچ کس با این لطافت و زیبایی مثل تو از مادر به دنیا نمی‌آید.
خوی افشان آتشین رویت شد از تاب
زهی آتش که از وی میچکد آب
هوش مصنوعی: چهره تابناک و جذاب تو مانند آتش است که از حرارتش آب می‌چکد.
قدت شاخ گل سبزست بی خار
که از سر تا قدم گل آورد بار
هوش مصنوعی: شما در چهره و قامتتان مانند گل برجسته و زیبا هستید و هیچ نقصی در شما وجود ندارد، به طوری که از سر تا پا، زیبایی و طراوت را به همراه دارید.
گل رویت که در گلزار نبود
چو او هرگز گلی بی خار نبود
هوش مصنوعی: گل روی تو در باغ گل‌ها مانند ندارد، چرا که هیچ گلی بدون خار وجود ندارد.
تویی در جنت نیکویی آن حور
که در شأن تو آمد آیت نور
هوش مصنوعی: تو در بهشت زیبایی، زیرا همانند حوری که تنها به خاطر تو خلق شده است، نورانی و درخشان هستی.
بنازم سرو قد شوخ شنگت
بمیرم پیش روی لاله رنگت
هوش مصنوعی: بسیار به قامت زیبا و بازیگوش تو می‌نازم و جانم را فدای زیبایی و رنگ لاله‌گونت می‌کنم.
دلم خواهد که دفع هر گزندی
بسوزد بر سرت همچون سپندی
هوش مصنوعی: دلم می‌خواهد که هرگونه آسیب و ضرری که به تو برسد، به اندازه‌ای شدید شود که مانند آتش بسوزد.
به جسم و جان بخوبان زان نمانی
که چیزی ماورای جسم و جانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر به زیبایی و خوبی علاقه‌مند باشی، متوجه خواهی شد که چیزی فراتر از جسم و جان وجود دارد. در واقع، زیبایی و خوبی می‌تواند ما را به سوی معانی عمیق‌تری در زندگی هدایت کند.
به جان آتش زنم رنگ تو گیرم
ببوسم پای تو آنگه بمیرم
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را فدای عشق تو می‌کنم، رنگ و بوی تو را می‌گیرم، پای تو را می‌بوسم و سپس با این حال از عشق تو جان می‌دهم.
ز رویت چشم من گر دور گردد
چراغ دیده ام بی نور گردد
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات از نظرم دور شود، چشمان من مانند چراغی که خاموش شده باشد، بی‌نور و تاریک خواهد شد.
من آن مستم که گر سازی کبابم
بسوزم جان وز آتش رو نتابم
هوش مصنوعی: من حالت شاداب و مستی دارم که اگر بخواهی من را کباب کنی، باز هم از آتش نمی‌گریزم و جانم را فدای تو می‌کنم.
همی گفت از سر سوزش ثنایی
همی خواندش بصد زاری دعایی
هوش مصنوعی: او از روی احساس عمیق و درد در دلش، با صدای بلند دعایی را می‌خواند و به نوعی به بیان احساسات خود می‌پرداخت.
که چون شمع فلک تابنده باشی
نمیری تا قیامت زنده باشی
هوش مصنوعی: اگر مانند شمعی درخشان و تابان در آسمان باشی، هرگز نمی‌مری و تا ابد زنده خواهی بود.