بخش ۱۳ - عاشق شدن پروانه
خوشا مستی، دیداری که یکدم
فراغت بخشد از کار دو عالم
خوش آن وارستگی کز عشق یابی
که چون مجنون رخ از عالم بتابی
خوش آن دم کز وصالت دل کباب است
دلت می سوزد و چشمت پر آب است
شراب زندگی در جام عشق است
حیات جاودان ایام عشق است
زهی فیضی که عشق پاک دارد
که هم زهرست و هم تاریاک دارد
ز سیما میدهد عاشق شهادت
که با عشق است اکسیر سعادت
چه نورت بخشد آن آیینه گل
که با شمع رخی نبود مقابل
چو از سوز درون پروانه زار
مقابل شد بخورشید رخ یار
بجان انداخت برق حسن یارش
ز الماس بلا صد خار خارش
عنان لنگر از دستش برون شد
به طوفان غمش کشتی نگون شد
چو شمعش شد بصد پاره دل جمع
بصد دل گشت عاشق بر رخ شمع
شدش پروانه مسکین دل از جای
چو شمع آتش فتادش در سراپای
تنش افتاد ازو در سوز و تابی
دلش کردند از آن آتش کبابی
ز بس سوزی که عشقش در دل انگیخت
همیزد بال و باد دل همی بیخت
بگرد شمع میگردید حیران
بشکل صورت فانوس بیجان
چنان آشفته آن نازنین بود
که نی در آسمان نی در زمین بود
ز شوق او دل از جان برگرفتی
بگرد او سماعی در گرفتی
نمی دانم چه می آمد به سمعش
که بود آن وجد و حالت گرد شمعش
بخش ۱۲ - دیدن پروانه شمع را و عاشق شدن بر او: زهی فرخنده فرخ جبینیبخش ۱۴ - صفت دو خادم شمع و پیام شمع بسوی پروانه: دو خادم داشت آن سرو گل اندام
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوشا مستی، دیداری که یکدم
فراغت بخشد از کار دو عالم
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در لحظهای از زندگی، با دیداری مسرور کننده، از تمامی کارها و دغدغههای دنیا رهایی یابد.
خوش آن وارستگی کز عشق یابی
که چون مجنون رخ از عالم بتابی
هوش مصنوعی: خوشا کسانی که از عشق آزاد شدهاند و مانند مجنون، به خاطر عشق خود، از دنیا و هر آنچه در آن است، روی برگردانده و کنارهگیری میکنند.
خوش آن دم کز وصالت دل کباب است
دلت می سوزد و چشمت پر آب است
هوش مصنوعی: زمانی که بر اثر وصال و نزدیکی به تو، دل آدم آتش میگیرد و میسوزد، احساساتی عمیق و غمانگیز درونش وجود دارد؛ چشمانش نیز از شدت این احساسات پر از اشک میشود.
شراب زندگی در جام عشق است
حیات جاودان ایام عشق است
هوش مصنوعی: شراب زندگی در عشق است و عشق، حس واقعی حیات را به ما میدهد و به روزهای ما معنای جاودانه میبخشد.
زهی فیضی که عشق پاک دارد
که هم زهرست و هم تاریاک دارد
هوش مصنوعی: عشق خالص و واقعی نعمتی است بزرگ که هم میتواند درد و رنج ایجاد کند و هم تسکین و آرامش بیاورد.
ز سیما میدهد عاشق شهادت
که با عشق است اکسیر سعادت
هوش مصنوعی: از چهرهاش میتوان فهمید که عاشق است و این عشق، کلید واقعی خوشبختی است.
چه نورت بخشد آن آیینه گل
که با شمع رخی نبود مقابل
هوش مصنوعی: آیینهای که به خاطر زیبایی گل نور میزند، وقتی در برابر شمعی با چهرهای زیبا قرار نگرفته باشد، چه خاصیتی خواهد داشت؟
چو از سوز درون پروانه زار
مقابل شد بخورشید رخ یار
هوش مصنوعی: زمانی که پروانهای از سوز درونش به شدت نگران و رنجیده است، با چهرهای زیبا و درخشان به سوی خورشید میرود.
بجان انداخت برق حسن یارش
ز الماس بلا صد خار خارش
هوش مصنوعی: برق زیبایی یار او جان را به خطر میاندازد و این خطر به اندازهی صد خارِ زخمزده از الماس دردناک است.
عنان لنگر از دستش برون شد
به طوفان غمش کشتی نگون شد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیتی اشاره دارد که در آن فردی تحت تأثیر غم و مشکلات قرار گرفته و کنترل خود را از دست میدهد. او مانند کشتیای است که در طوفان گرفتار شده و به سمت نابودی میرود، زیرا نمیتواند بر اوضاع خود تسلط داشته باشد.
چو شمعش شد بصد پاره دل جمع
بصد دل گشت عاشق بر رخ شمع
هوش مصنوعی: وقتی شمع روشن شد، دلها به خاطر زیباییاش به هم نزدیک شدند و بسیاری از دلها عاشق نور آن شمع شدند.
شدش پروانه مسکین دل از جای
چو شمع آتش فتادش در سراپای
هوش مصنوعی: پروانه بیچاره دلش از جای خود کنده شد، مانند شمعی که آتش به تمام وجودش افتاده است.
تنش افتاد ازو در سوز و تابی
دلش کردند از آن آتش کبابی
هوش مصنوعی: دلش در آتش عشق دچار تلاطم و ناراحتی شده و از آن به شدت در حال رنج کشیدن است.
ز بس سوزی که عشقش در دل انگیخت
همیزد بال و باد دل همی بیخت
هوش مصنوعی: به خاطر آتش عشق او که در دل من شعلهور شده، دل مانند پرندهای بیپرواز و آرامش را از دست داده و دائم در حال نوسان و حرکت است.
بگرد شمع میگردید حیران
بشکل صورت فانوس بیجان
هوش مصنوعی: در اطراف شمع بچرخ و در حیرت باش، چون که مانند صورت یک فانوس بیروح است.
چنان آشفته آن نازنین بود
که نی در آسمان نی در زمین بود
هوش مصنوعی: او چنان درهم و آشفته بود که نه در آسمان آرامش پیدا میکرد و نه در زمین.
ز شوق او دل از جان برگرفتی
بگرد او سماعی در گرفتی
هوش مصنوعی: از شوق او، دل از جان خود جدا کردی و به دور او به وجد و شوق آمدی.
نمی دانم چه می آمد به سمعش
که بود آن وجد و حالت گرد شمعش
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی به گوش او میرسید که باعث آن حالت سرمستی و نشاطش در کنار شمع شد.