گنجور

بخش ۱۱ - آمدن شمع بمجلس

خوش آن دل کش بود محفل فروزی
خوش آن محفل که دارد دلفروزی
خوش آن روزی که با یاری سرآید
خوش آن شب کز درت شمعی در آید
درآمد شمع با روی درخشان
تو گویی تیغ زد خورشید رخشان
نهاده همچو شاهان تاج بر سر
روان شد تا فراز کرسی زر
چو کرسی خادمش بر فرش بنهاد
به کرسی پا چو ساق عرش بنهاد
به صورت گرچه شمعش نام بودی
بمعنی شاه ملک شام بودی
چه شمعی چشم بد از روی او دور
بسان حوریان سر تا قدم نور
نگویم شمع، سروی نو رسیده
قبای شمع سان در بر کشیده
ازین گلنار روی نازنینی
لبی با او چو لعل آتشینی
به قد نخلی روان سر تا قدم خوش
چو نخل موم بس موزون و دلکش
از آتش بر سرش تاجی زر اندود
زده مشکین اتاقه بر سر از دود
قدی چون سرو نازی برکشیده
عجب سروی که گل از وی دمیده
رخش گلگون ز تاب نار خوردن
عرق رفته ز رویش تا به دامن
نمودی زیر ده پیراهن او
رگ جان از لطافت در تن او
قدش چون نیشکر شیرین و دلجو
عجب شیرینی دلسوز با او
باین خوش منظری سرو روانی
بدو نظارگی چشم جهانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آن دل کش بود محفل فروزی
خوش آن محفل که دارد دلفروزی
هوش مصنوعی: دل خوشی که در کنار دوستان باشد و محیطی شاداب و دلنشین ایجاد کند، بسیار زیباست. همچنان که جمع دوستانه‌ای که مملو از شادی و دلگرمی است، خوشایند و دلپذیر است.
خوش آن روزی که با یاری سرآید
خوش آن شب کز درت شمعی در آید
هوش مصنوعی: روز خوشی خواهد بود که یاری به ما بپیوندد و شب دلپذیری خواهد بود که از در تو نوری بتابد.
درآمد شمع با روی درخشان
تو گویی تیغ زد خورشید رخشان
هوش مصنوعی: وقتی شمع با چهره درخشان تو وارد می‌شود، گویی خورشید با تیزی و درخشندگی‌اش دیده می‌شود.
نهاده همچو شاهان تاج بر سر
روان شد تا فراز کرسی زر
هوش مصنوعی: با شجاعت و عظمت، مانند پادشاهان خود را آماده کرده و به سوی جایگاهی بلند و با شکوه حرکت کرد.
چو کرسی خادمش بر فرش بنهاد
به کرسی پا چو ساق عرش بنهاد
هوش مصنوعی: وقتی که خدمتکارش صندلی را بر روی فرش گذاشت، آن صندلی به اندازه‌ی پایه‌ی عرش بلند شد.
به صورت گرچه شمعش نام بودی
بمعنی شاه ملک شام بودی
هوش مصنوعی: شمعی که نامش به زیبایی مشهور است، در حقیقت به زیبایی شاه و فرمانروا می‌ماند.
چه شمعی چشم بد از روی او دور
بسان حوریان سر تا قدم نور
هوش مصنوعی: چشم حسد از زیبایی او دور است، مانند شمعی که نورش تمام وجودش را پوشانده و زیبایی‌اش مثل حوریان سرتاسر درخشان است.
نگویم شمع، سروی نو رسیده
قبای شمع سان در بر کشیده
هوش مصنوعی: نگو که شمع هستم، بلکه مانند سروی تازه و جوان، لباسی مانند شمع بر تن کرده‌ام.
ازین گلنار روی نازنینی
لبی با او چو لعل آتشینی
هوش مصنوعی: از این چهره زیبا و دلنواز، لبی دارم که مانند لعل آتشین درخشان و جذاب است.
به قد نخلی روان سر تا قدم خوش
چو نخل موم بس موزون و دلکش
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی شخصی اشاره دارد که قد و قامتش همانند درخت خرما خوش‌فورم و زیباست. همچنین، به لطافت و موزون بودن حرکاتش مانند موم اشاره می‌کند که دلنشین و دل‌ربا است.
از آتش بر سرش تاجی زر اندود
زده مشکین اتاقه بر سر از دود
هوش مصنوعی: یک تاج طلایی بر سر دارد که از آتش شکل گرفته و فضای اتاقش پر از دود سیاه است.
قدی چون سرو نازی برکشیده
عجب سروی که گل از وی دمیده
هوش مصنوعی: دختر یا بانویی با قامت بلند و زیبا مانند سروی درختی ایستاده است. جالب اینجاست که از او گل‌های زیبایی شکوفا شده است.
رخش گلگون ز تاب نار خوردن
عرق رفته ز رویش تا به دامن
هوش مصنوعی: چهره زیبایش از حرارت نار سبز شده و عرقی که از صورتش چکیده به دامنش رسیده است.
نمودی زیر ده پیراهن او
رگ جان از لطافت در تن او
هوش مصنوعی: تو با ظرافت و زیبایی خود، در دل او زندگی و حس زندگی را به وجود آوردی.
قدش چون نیشکر شیرین و دلجو
عجب شیرینی دلسوز با او
هوش مصنوعی: قد او مانند نیشکر شیرین و دل‌نواز است. واقعاً این دل‌سوزی و مهربانی او شگفت‌انگیز است.
باین خوش منظری سرو روانی
بدو نظارگی چشم جهانی
هوش مصنوعی: به این زیبایی که سرو و روانی دارد، دنیا را به تماشا می‌کشاند.