بخش ۱۰ - آغاز داستان شمع و پروانه
حدیثی دارم از روشندلی یاد
بسی شیرین تر از شیرین و فرهاد
بدل افروزی و جانسوزی افزون
ز حسن لیلی و از عشق مجنون
عجب حسنی و عشقی کز حقیقت
بود شمع ره اهل طریقت
نه تنها عاشقش در سوز و ساز است
که دلبر همچو عاشق در گداز است
دلا، رازی که بازت می نمایم
حقیقت در مجازت می نمایم
بیا بشنو حدیث عشق جانسوز
چراغ دل ازین آتش برافروز
کهن پیر خرد کافسانه گوید
چنین از شمع و از پروانه گوید
که روزی خسروی بهر فراغی
چو گل زد خیمه عشرت بباغی
نه باغی جنت روی زمین بود
نه محفل مجلس نقاش چین بود
به گرد شمع روی آتشین گل
همی گردید چون پروانه بلبل
به شاخ ارغوان آتش فروزان
چو صد پروانه گرد شمع سوزان
به دلسوزی داغ لاله در باغ
سمن در کف گرفته پنبه داغ
قلندروار نرگس باده خورده
قدح از نیمه نارنج کرده
چه شد روشن چراغ عارض گل
چو شمعش رشته جان سوخت بلبل
چراغ لاله شمع گل برافروخت
بنفشه از غمش پروانه وش سوخت
میان باغ چندان لاله شد جمع
که شد صحن چمن طشتی پر از شمع
به بستانی چنان مستان به عشرت
به چرخ آورده چون فانوس صحبت
نشسته سرو قدان جای بر جای
چو شمع استاده ساقی بر سر پای
صراحی هر نفس آواز میکرد
بآن آواز مطرب ساز میکرد
حدیث جمله از عیش و طرب رفت
بصد عیش و طرب روزی بشب رفت
پریشان کرد شب گیسوی مشکین
نهان شد در بنفشه برگ نسرین
تو گفتی آهوی شب نافه بگشاد
همی شد گرد مشک سوده بر باد
چو شب شد طرح عیش از نو نهادند
به مجلس شمع را پروانه دادند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حدیثی دارم از روشندلی یاد
بسی شیرین تر از شیرین و فرهاد
هوش مصنوعی: داستانی دارم از روشندلی، که یاد آن به مراتب شیرینتر از قصه شیرین و فرهاد است.
بدل افروزی و جانسوزی افزون
ز حسن لیلی و از عشق مجنون
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو از زیبایی لیلی و عشق مجنون بیشتر است و آتش وجودت برای جانم سوزانتر است.
عجب حسنی و عشقی کز حقیقت
بود شمع ره اهل طریقت
هوش مصنوعی: حیرتانگیز است که چقدر زیبایی و عشق وجود دارد که از حقیقت نشأت میگیرد و مانند شمعی است که راه را برای کسانی که در مسیر حقیقت هستند روشن میکند.
نه تنها عاشقش در سوز و ساز است
که دلبر همچو عاشق در گداز است
هوش مصنوعی: نه فقط عاشق در حال درد و رنج است، بلکه معشوق نیز همچون عاشق در شوق و دلتنگی به سر میبرد.
دلا، رازی که بازت می نمایم
حقیقت در مجازت می نمایم
هوش مصنوعی: ای دل، رازی را که به تو نشان میدهم، حقیقت را در کلام و تصویر مجازی تو نمایان میکنم.
بیا بشنو حدیث عشق جانسوز
چراغ دل ازین آتش برافروز
هوش مصنوعی: بیا و داستان عشق سوزان را بشنو، چطور میتوان با این آتش دل را روشن کرد.
کهن پیر خرد کافسانه گوید
چنین از شمع و از پروانه گوید
هوش مصنوعی: پیر دانا داستانهایی را روایت میکند و از شمع و پروانه صحبت میکند.
که روزی خسروی بهر فراغی
چو گل زد خیمه عشرت بباغی
هوش مصنوعی: روزی شاهی به منظور آرامش و خوشگذرانی، چادر شادی را در باغی برپا کرد.
نه باغی جنت روی زمین بود
نه محفل مجلس نقاش چین بود
هوش مصنوعی: نه درختانی بود که بهشتی بودنشان را نشان دهد و نه آنقدر هنر در یک مجلس مینمود که به نقاشیهای چینی شباهت داشته باشد.
به گرد شمع روی آتشین گل
همی گردید چون پروانه بلبل
هوش مصنوعی: بلبل مانند پروانه به دور شمعی که درخشش و گرمی دارد میچرخد و به گل آتشین نزدیک میشود.
به شاخ ارغوان آتش فروزان
چو صد پروانه گرد شمع سوزان
هوش مصنوعی: به شاخههای گل ارغوان، آتش روشنی بر پا شده است و پروانهها مانند جمعی از پریان دور چراغ سوزان میچرخند.
به دلسوزی داغ لاله در باغ
سمن در کف گرفته پنبه داغ
هوش مصنوعی: در باغ سمن، گلهای لاله داغ دل را یادآور میشوند و کسی با نرمی و دلسوزی، در دستانش پنبه داغ را نگه داشته است.
قلندروار نرگس باده خورده
قدح از نیمه نارنج کرده
هوش مصنوعی: مانند یک عارف بیخبر، نرگسی که در حال نوشیدن باده است، جامی را از نیمه نارنجی درست کرده است.
چه شد روشن چراغ عارض گل
چو شمعش رشته جان سوخت بلبل
هوش مصنوعی: چرا گل مانند شمعی روشن شده است؟ که بلبل با دیدن آن جانش را از شدت عشق میسوزاند.
چراغ لاله شمع گل برافروخت
بنفشه از غمش پروانه وش سوخت
هوش مصنوعی: چراغ لاله برای شمع گل روشنی بخشید و بنفشه به خاطر غم آن، پروانه را به سوز آورد.
میان باغ چندان لاله شد جمع
که شد صحن چمن طشتی پر از شمع
هوش مصنوعی: در باغ، لالههای زیادی جمع شدهاند بهطوریکه حیاط چمن پر از نورهای زیبا مانند شمع شده است.
به بستانی چنان مستان به عشرت
به چرخ آورده چون فانوس صحبت
هوش مصنوعی: در باغی که مانند مستها شاداب و پرنشاط است، گویی گفتوگوها مانند چراغی در آسمان میدرخشند.
نشسته سرو قدان جای بر جای
چو شمع استاده ساقی بر سر پای
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویر زیبای مجلسی اشاره شده که در آن جوانان خوشقاچه مانند درختان سرو به زیبایی ایستادهاند. در کنار آنها ساقی، با وقار و آرامش، به خدمتگزاری مشغول است و جوهر زیبایی و زندگی را به محفل میآورد. این تصویر حاکی از شادی و خوشی در فضایی دلانگیز است.
صراحی هر نفس آواز میکرد
بآن آواز مطرب ساز میکرد
هوش مصنوعی: پیاله یا جام هر لحظه صدایی سر میداد و با آن صدا، نوازندهای را به یاد میآورد.
حدیث جمله از عیش و طرب رفت
بصد عیش و طرب روزی بشب رفت
هوش مصنوعی: داستان تمامی زندگی و خوشیها به سرعت از روز به شب منتقل میشود و از بین میرود.
پریشان کرد شب گیسوی مشکین
نهان شد در بنفشه برگ نسرین
هوش مصنوعی: شب تاریک و پریشان، گیسوی مشکی را به هم ریخت و آن را در میان بنفشهها و برگهای نسرین پنهان کرد.
تو گفتی آهوی شب نافه بگشاد
همی شد گرد مشک سوده بر باد
هوش مصنوعی: تو گفتی که آهوی شب نر را آزاد کردی و حالا بوی مشکش در باد پراکنده میشود.
چو شب شد طرح عیش از نو نهادند
به مجلس شمع را پروانه دادند
هوش مصنوعی: وقتی شب فرارسید، دوباره شروع به خوشگذرانی کردند و در مجلس، شمع را روشن کردند و پروانه را به آن نزدیک کردند.