بخش ۹ - در موعظه و نصیحت گوید
ساقی از آن شیشه منصور دم
بر رگ و بر ریشه من صوردم
خواهی از این نادره گو گر مقال
زاتش می کن دم او گرم قال
آتشی از می فکن اندر روان
تا شود این نکته چون زر روان
یکنفس ای مونس من کوش دار
گوهری از مجلس من گوش دار
مرتبه دان همه شی دانش است
وین سخن اندر دل شیدا نشست
نامه من کامده یکسر بلاغ
حق شمر آن نامه و مشمر بلاغ
در صف آن طاعت اکثر صفا
پیشتر از عقد صف اندر صف آ
هر که شد از طاعت حق پیشتر
فیض وی از رحمت حق بیشتر
بنده بی قیمت و میر اجل
هر دو شد افتاده تیر اجل
پیشتر از مرگ خود ایخواجه میر
تا شوی از ترک خود ایخواجه میر
از پی گور آمده بهرام گور
پیش دل وحش تو به رام گور
خواجه در ابریشم و ما در گلیم
عاقبت ایدل همه یکسر گلیم
دانه امید در آن خانه کار
کامده جاوید در آن خانه کار
پر مکن این تخته جان خان گیر
مهره تن واکن و آن خانه گیر
هر که شد اینجا دم او دیر پای
برکشد از دل غم او دیر پای
زودتر این وادی و صحرا نورد
زانکه نه خارش بود از مانه ورد
چرخ کی اندر سر غمخواریست
رحمت او بر سر غم خواری است
در ره حق گر شوی از رهروان
یوسف جان بر کشی از چه روان
بر دل تو نیست تن این جامه ایست
بگسل ازین جامه و اینجامایست
پیکرت آراسته حق چون پری
تا تو سوی صانع بیچون پری
بگذر ازین پیکر و بیناییش
غلغل نی منگر و بین ناییش
رهزن مردان شده شیطان بمال
گوش وی از کوشش احسان بمال
کی بود این مملکت جان بی خدیو
کز دل ما برکند آن بیخ دیو
مرد گر آخر کم از آن رهزن است
مرد نه کان ناکس گمره، زن است
دور کن از آینه مردود را
ره مده از روزنه مردود را
گر تهی آن آینه آید ز دود
زنگ غم از آینه شاید زدود
نفس تو چون خر همه سود چراست
آهوی جان در پی این خر چراست
با همه این دعوی شهبازیت
میدهد این روی سیه بازیت
جان شده از حرص تو پیچان در آز
بگسل ازین رشته دامان دراز
سر بسر از لقمه آزی دهان
فکر کن از لقمه بازی دهان
مرغ تو تا قوت بازیش هست
وسوسه هم فرصت بازیش هست
جای اگر اندر ته غارت بود
وسوسه اندر ره غارت بود
شد بد و نیک همه کس درگذر
از بد و نیک همه پس درگذر
بر تن بیگانه و بر جان خویش
ناحق و حق دان همه در شأن خویش
گرچه شد این ره روی آسان نما
نی تو درین ره روی آسان نه ما
میکند اینها همه توفیق راست
دولت عقبی همه توفیق راست
اهلی از آن غم که کم آید بدست
ناخوشی حال تو از خود بدست
مشتکی از نعمت جان بیحساب
زهر به اندر تن آن بیحس آب
شکوه حق زد چو سر از نافقیر
مشک وی آمد بدر از نافه قیر
کی شد ازین خوان دل فرو آتش جوی
شکر کن امروزش و فرداش جوی
شکر اگر آید ز تو فرد آشکار
کی بود آتش بتو فرداش کار
بخش ۸ - نعت ایمه اثنا عشر: چون علی اندر ره دین راهبربخش ۱۰ - سبب نظم کتاب: ساقی از آن مشربه یاقوت ده
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی از آن شیشه منصور دم
بر رگ و بر ریشه من صوردم
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن شیشه مخصوص که منصور در آن دمیده، بر رگ و ریشه من بدمی.
خواهی از این نادره گو گر مقال
زاتش می کن دم او گرم قال
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از این فرد نادر و خاص بگویی، بگذار تا او از ویژگیهایش بگوید؛ چرا که او در این زمینه بسیار توانا و پرحرف است.
آتشی از می فکن اندر روان
تا شود این نکته چون زر روان
هوش مصنوعی: شعلهای از شراب در دل بر افروز تا این حقیقت مانند طلا در جریان زندگی شود.
یکنفس ای مونس من کوش دار
گوهری از مجلس من گوش دار
هوش مصنوعی: به یکباره، ای همدم من، سعی کن جواهر با ارزشی از محفل من به گوش داری.
مرتبه دان همه شی دانش است
وین سخن اندر دل شیدا نشست
هوش مصنوعی: همه موجودات دارای مرتبهای از دانش هستند و این جمله در دل عاشقان جا گرفته است.
نامه من کامده یکسر بلاغ
حق شمر آن نامه و مشمر بلاغ
هوش مصنوعی: نامهای که من نوشتهام، بهطور کامل بیانگر حقیقت است. آن را به عنوان پیامی از سوی حق در نظر بگیر و آن را بیهیچ تردیدی پذیرا باش.
در صف آن طاعت اکثر صفا
پیشتر از عقد صف اندر صف آ
هوش مصنوعی: در میان آن تسبیح و عبادت، صفای بیشتری وجود دارد که از اتحاد و همبستگی پیشی میگیرد.
هر که شد از طاعت حق پیشتر
فیض وی از رحمت حق بیشتر
هوش مصنوعی: هر کسی که در بندگی خدا بیشتر تلاش کند، از رحمت و فیض او بهرهمندتر خواهد شد.
بنده بی قیمت و میر اجل
هر دو شد افتاده تیر اجل
هوش مصنوعی: این بید میگوید که فردی که ارزش زیادی ندارد و نیز مرگ حتمی، هر دو به یک نوع آسیب و افتادگی دچار شدهاند. به نوعی، انسان در برابر تقدیر و سرنوشتی که برایش تعیین شده، powerless است.
پیشتر از مرگ خود ایخواجه میر
تا شوی از ترک خود ایخواجه میر
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به مرگ خود فکر کنی، ای آقا، به خودت و کارهایت توجه کن تا از کارهای بیفایده و بیثمر خود دست برداری.
از پی گور آمده بهرام گور
پیش دل وحش تو به رام گور
هوش مصنوعی: بهرام گور، که به دنبال گور رفته، به سوی دل وحش و حیوانات آمده است تا آنها را رام و مطیع کند.
خواجه در ابریشم و ما در گلیم
عاقبت ایدل همه یکسر گلیم
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از تفاوتهای ظاهری و اجتماعی است. شخصی که در ابریشم زندگی میکند و از زندگی مرفه برخوردار است، در کنار کسانی که در شرایط سادهتری زندگی میکنند، در نهایت همه با یک واقعیت مشترک مواجه میشوند. این یعنی در آخر، همه انسانها در یک نقطه به یکدیگر نزدیک میشوند و تفاوتها از بین میرود.
دانه امید در آن خانه کار
کامده جاوید در آن خانه کار
هوش مصنوعی: در آن مکان، امید و آرزو وجود دارد و فعالیتها به طرز پایدار و همیشگی انجام میشود.
پر مکن این تخته جان خان گیر
مهره تن واکن و آن خانه گیر
هوش مصنوعی: در اینجا به ما گفته میشود که از پر کردن این تخته جان (که نمادی از زندگی است) خودداری کنیم. به عبارت دیگر، نباید فضای زندگی را با چیزهای بیمورد پر کنیم. بلکه باید به بهبود وضعیت خود و دیگران توجه کنیم و فرصتی را که در اختیار داریم به درستی بهرهبرداری کنیم. در واقع، بر اهمیت انتخابهای درست و استفاده از فرصتها تاکید شده است.
هر که شد اینجا دم او دیر پای
برکشد از دل غم او دیر پای
هوش مصنوعی: هر کسی که به این جا برسد، به سختی میتواند از دلش غم و اندوه را دور کند.
زودتر این وادی و صحرا نورد
زانکه نه خارش بود از مانه ورد
هوش مصنوعی: زودتر از اینجا و این بیابان برو، زیرا این مسیر پر از دشواریها و مشکلات است.
چرخ کی اندر سر غمخواریست
رحمت او بر سر غم خواری است
هوش مصنوعی: زندگی و سرنوشت هیچوقت به حال کسی دلسوزی نمیکند، بلکه تنها رحمت و لطف خداوند است که در مواقع سختی و غم، خود را نشان میدهد.
در ره حق گر شوی از رهروان
یوسف جان بر کشی از چه روان
هوش مصنوعی: اگر در مسیر حقیقت قدم برداری و به همراهان راه، مانند یوسف جان، اعتماد و عشق ورزی، از چه چیزی میترسی و چرا در نگرانی هستی؟
بر دل تو نیست تن این جامه ایست
بگسل ازین جامه و اینجامایست
هوش مصنوعی: این لباس تن تو نیست، از این لباس جدا شو که این فقط ظاهر است.
پیکرت آراسته حق چون پری
تا تو سوی صانع بیچون پری
هوش مصنوعی: بدن تو مانند پری زیباست، تا زمانی که به سوی خالق بینظیر خود بروی.
بگذر ازین پیکر و بیناییش
غلغل نی منگر و بین ناییش
هوش مصنوعی: از ظواهر فریبنده و عبوس گذر کن و توجهی به آن نکن؛ به جای آن به عمق و حقیقت وجود نگاه کن.
رهزن مردان شده شیطان بمال
گوش وی از کوشش احسان بمال
هوش مصنوعی: شیطان به راهزنی مردان پرداخته است، بنابراین باید با نیکی و کمک به دیگران، او را از مسیر خود منحرف کرد.
کی بود این مملکت جان بی خدیو
کز دل ما برکند آن بیخ دیو
هوش مصنوعی: این مملکت که بیخداییش مانند جان ماست، چه کسی بود که از دل ما ریشه دیو را برکند؟
مرد گر آخر کم از آن رهزن است
مرد نه کان ناکس گمره، زن است
هوش مصنوعی: اگر مرد در آخر کمتر از آن دزدی باشد که در راه است، مرد واقعی نیست، بلکه آن شخصی که گمراه است، زن نامیده میشود.
دور کن از آینه مردود را
ره مده از روزنه مردود را
هوش مصنوعی: از آینه افرادی که رد شدهاند فاصله بگیر و اجازه نده به روزنهها وارد شوند.
گر تهی آن آینه آید ز دود
زنگ غم از آینه شاید زدود
هوش مصنوعی: اگر آن آینه از غم و دودی که در آن نشسته خالی شود، ممکن است ما دودی که بر دل داریم را نیز از بین ببریم.
نفس تو چون خر همه سود چراست
آهوی جان در پی این خر چراست
هوش مصنوعی: نفس تو مانند خر، فقط به فکر منفعت خودش است، در حالیکه جان مانند آهو به دنبال این خر میگردد.
با همه این دعوی شهبازیت
میدهد این روی سیه بازیت
هوش مصنوعی: با وجود تمام ادعاهایی که در مورد بزرگمنشی و توانایی خود داری، چهرهی تیرهات حقیقتی دیگر را نشان میدهد.
جان شده از حرص تو پیچان در آز
بگسل ازین رشته دامان دراز
هوش مصنوعی: دل من از حرص و طمع تو پریشان است؛ پس از این بند و گسیختن، به خیال آز و آزمایش خود ادامه نده.
سر بسر از لقمه آزی دهان
فکر کن از لقمه بازی دهان
هوش مصنوعی: هرچه در دهان میگذاریم، نشاندهنده نوع و کیفیت تفکرات ماست، پس به آنچه میخوریم و اهمیت آن توجه کنیم.
مرغ تو تا قوت بازیش هست
وسوسه هم فرصت بازیش هست
هوش مصنوعی: وقتی توانایی یک شخص یا موجودی مانند مرغ در انجام کاری وجود دارد، باید به او فرصت داده شود تا از آن توانایی استفاده کند و در همین راستا وسوسهها یا چالشها نیز ممکن است به وجود بیایند.
جای اگر اندر ته غارت بود
وسوسه اندر ره غارت بود
هوش مصنوعی: اگر در جایی دزدی و فساد وجود داشته باشد، وسوسهها و تحریکات نیز در راه آن فساد به وجود میآید.
شد بد و نیک همه کس درگذر
از بد و نیک همه پس درگذر
هوش مصنوعی: همهی انسانها از خوبی و بدی گذر میکنند و در نهایت باید از این امور عبور کنند.
بر تن بیگانه و بر جان خویش
ناحق و حق دان همه در شأن خویش
هوش مصنوعی: بر تن بیگانه و بر جان خود، هر چیزی را ناحق و حق بدان که در واقع به تناسب شأن و منزلت خود است.
گرچه شد این ره روی آسان نما
نی تو درین ره روی آسان نه ما
هوش مصنوعی: هرچند که این مسیر به نظر آسان میآید، اما نافرمانی از این راه ساده نیست و برای ما دشوار خواهد بود.
میکند اینها همه توفیق راست
دولت عقبی همه توفیق راست
هوش مصنوعی: این نکات همه نشاندهنده موفقیت و سعادت واقعی در زندگی هستند و این موفقیتهای حقیقی به ما کمک میکند تا در زندگی بعدیمان نیز برخوردار شویم.
اهلی از آن غم که کم آید بدست
ناخوشی حال تو از خود بدست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بیان حالتی میپردازد که شخصی از غم و اندوهی که به قدر کافی تسلی نمییابد، به گونهای نگران و ناراحت است. او از وضعیت ناخوشایند خود آگاه است و این ناآرامی به دلایل درونی و عاطفی او بازمیگردد. به عبارت دیگر، شکایت از این است که غم و حزن نمیتواند به راحتی از بین برود و تأثیر عمیقی بر احساسات و حال او گذاشته است.
مشتکی از نعمت جان بیحساب
زهر به اندر تن آن بیحس آب
هوش مصنوعی: شخصی مثل یک گنجینهای از نعمت و جان بیپایان است، اما درون او مانند زهر، بیحس و سرد است.
شکوه حق زد چو سر از نافقیر
مشک وی آمد بدر از نافه قیر
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت خداوند مانند عطری دلانگیز و خوشبو است که از مشک خالص منتشر میشود و این عطر از زلف و موی مشکی به مشام میرسد.
کی شد ازین خوان دل فرو آتش جوی
شکر کن امروزش و فرداش جوی
هوش مصنوعی: هرگز دل خود را در آتش منفیات نسوزان، امروز و فردا را به خاطر خوبیها و نعمتها شکرگزار باش.
شکر اگر آید ز تو فرد آشکار
کی بود آتش بتو فرداش کار
هوش مصنوعی: اگر شکر از تو بیاید، فرد آشکار میشود. ولی اگر آتش به تو نزدیک شود، کار آن فرد نه چندان خوشایند خواهد بود.
حاشیه ها
1400/11/06 09:02
اسماعیل کرمی
سلام. به نظرم بیت ۴۰ این باشه
کی شد از این خوان دل آتش فرو
شکر کن امروزش و فرداش جو
( این طوری وزن و قافیه درست میشه )
در ضمن شعر ذوبحرین است و وزن دیگر آن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن می باشد.
تشکر از همراهی شما ♥️
1401/06/01 00:09
خلیل صارمی نائینی "ناصر"
در صف(آن) طاعت یکسر صفا
به نظر میرسد کلمه آن در مصراع جا افتاده است.
1401/12/27 16:02
ایرج خواجوی
بیت چهل باید چنین باشد
کی شد ازین خوان دل فرد آش جوی
ارتباط خوان وآش تایید گر آن است
1403/02/05 10:05
احمد خیراندیش شورکی
بیت یازده چنین باشد روانتر است
پیش دل وحش تو به از رام گور
1403/02/07 21:05
حاج مهدی
در بین شعرای معاصر جز مرحوم آغاسی کسی را ندیدم ذوبحرین سروده باشه :
گریه ی ما هق هق ما حق حق است.
ناله ز هجر ولی مطلق است.