گنجور

بخش ۲۳ - رسیدن نامه جم به گل و نامه نوشتن او و دایه را در میان داشتن

ساقی از آن شیشه پر خون کرم
کافتد اوز در دل و در خون کرم
اندک او شد شرر ار خوردیش
خورده آتش حذر از خوردیش
پیرم از آن یکدودم آور بمن
رطلی از آن آر و کم آور بمن
گر که و مه را سر مهرست باز
بنده پیر از که و مه رست باز
باز گل آن نامه جم برگشاد
یافت ره آن مهره غم برگشاد
گل چو هم اندر رخ جم دیده بود
مستش از او هم دل و هم دیده بود
گر بر گل نرگس وی خوار بود
او هم از آن میکده میخوار بود
دایه خدو را سوی خود خواند گل
یا غم از این واقعه صد خواند گل
دایه در آن گفتن گل زار شد
سوخته چون سوسن گلزار شد
گفت اگر این واقعه شد کام جم
بشکند این حادثه صد جام جم
چون اثر اندر دل و جان دایه راست
گل غم خود گفت بر آن دایه راست
کاتش مهرش زند این جمره ها
در دل و دل چون کند این جم رها
پند تو این شد که کن این رو نهان
چاره داغم کن و یکسو نه آن
گر کنی این چاره و غمخواریم
موی سر اندر بر جم خاریم
میکنم از زر سر و پا خرمنت
خرمنی از زر کنم آخر منت
ریخت زر آن نرگس طناز را
تا نهد از طامعه تن ناز را
دایه هم از بخشش بسیار گل
گشت در آن واقعه بس یارگل
شد سوی کی از ره افسونگری
کایهمه خندیده یی اکنون گری
پیش تو کوه ار شده کاه کمین
جم شده دشمن، زده راه کمین
گرچه شد او خویش تو با دشمنی است
آتش او نخوت و بادش منی است
در صف و در جنگ تو خواهد ستاد
ملک تو از چنگ تو خواهد ستاد
شهر تو او گیرد و لشکر دهش
چاره کارش کن و دختر دهش
کی هم ازین راز دل آرام یافت
ساعد جم باز دل آرام یافت
بر زر جم زد کی از اشهاد خویش
سکه دامادی داماد خویش
شهرکی از وصلت با نو و سور
غرقه در شد همه بارو و سور
تخت زد از حجله دلارای خفت
شکل دو طاق آمده یکجای جفت
از همه غم شد دل جم برکنار
میوه دل آمدش اندر کنار
اولش آن غم چه گر از دست برد
آخر کارش نگر از دستبرد
جم لبش از سودن لب گرچه سود
گفت گل از سودن گوهر چه سود
بنگرم از زینت و فر زیب ران
معرکه خالی شده فرزی بران
غنچه گل میدهد آتش نشان
ژاله بر آتش فکن آتش نشان
جم سوی رخش آمد و زد زود زین
بر سر زین آمد و آسود زین
تسمه سر، حلقه تنگش گشاد
شوشه زر حلقه تنگش گشاد
جا که شد اندر بر زین شیرکی
مدتی آسوده ازین شیرکی
گل چو شد اندر بر جم مهره باز
بسته شد از ششدر غم مهره باز
چون شد از او حاصل جم کام دل
تلخ شد از شوری غم کام دل

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی از آن شیشه پر خون کرم
کافتد اوز در دل و در خون کرم
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن شیشه‌ای که پر از خون است، باده‌ای به من بده که دل و جانم را پر از عشق کند.
اندک او شد شرر ار خوردیش
خورده آتش حذر از خوردیش
هوش مصنوعی: اگر کمی از او بخوری، مانند شراره آتش می‌شود، پس از آن بپرهیز که به تو آسیب نرساند.
پیرم از آن یکدودم آور بمن
رطلی از آن آر و کم آور بمن
هوش مصنوعی: پیرم به خاطر این که فقط یک بار از تو خواسته‌ام، برایم یک ظرف از آن بیاور و کم‌تر از آن نیاور.
گر که و مه را سر مهرست باز
بنده پیر از که و مه رست باز
هوش مصنوعی: اگر میان تو و محبوبت محبت و دوستی وجود داشته باشد، من از جدایی و دوری احساس افسردگی و غم می‌کنم.
باز گل آن نامه جم برگشاد
یافت ره آن مهره غم برگشاد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که نام زرتشت را به دوش دارد، گلی را از گنجینه‌های بهشت گشود و به مسیر آن دانه‌ای که باعث غم و اندوه است، رسید.
گل چو هم اندر رخ جم دیده بود
مستش از او هم دل و هم دیده بود
هوش مصنوعی: گل وقتی به چهرهٔ جم نگاه کرد، از زیبایی او بی‌نهایت خسته و دل‌باخته شد.
گر بر گل نرگس وی خوار بود
او هم از آن میکده میخوار بود
هوش مصنوعی: اگر بر گل نرگس، زیبایی او کم شود، او نیز از میخانه و می‌نوشی بی‌خبر نخواهد بود.
دایه خدو را سوی خود خواند گل
یا غم از این واقعه صد خواند گل
هوش مصنوعی: مادر دایه خدو یا گل را به سوی خود فراخواند و به خاطر این اتفاق، صدای گل یا غم را به گوش شنید.
دایه در آن گفتن گل زار شد
سوخته چون سوسن گلزار شد
هوش مصنوعی: در آنجا که دایه در مورد گل‌ها صحبت می‌کند، نشان از این دارد که منظره‌ی زیبای گل‌ها دچار سوختگی و آسیب شده و مانند سوسن که یکی از گل‌های خاص است، به سرنوشت نامطلوبی دچار شده است.
گفت اگر این واقعه شد کام جم
بشکند این حادثه صد جام جم
هوش مصنوعی: اگر این اتفاق بیفتد، شادی و خوشبختی به شدت به هم می‌ریزد و این حادثه می‌تواند تأثیرات زیادی بر جای بگذارد.
چون اثر اندر دل و جان دایه راست
گل غم خود گفت بر آن دایه راست
هوش مصنوعی: چون تأثیرات عمیقی بر دل و جان وجود دارد، گل، که نماد درد و غم است، راز خود را با دایه‌اش در میان می‌گذارد.
کاتش مهرش زند این جمره ها
در دل و دل چون کند این جم رها
هوش مصنوعی: عشق او مانند آتش در دل شعله‌ور است و دل که همچون سنگی در قفس است، چگونه می‌تواند از این حالت رهایی یابد؟
پند تو این شد که کن این رو نهان
چاره داغم کن و یکسو نه آن
هوش مصنوعی: به تو نصیحت می‌کنم که این راز را مخفی نگه‌دار و به آرامی در پی پیدا کردن راهی برای تسکین درد و رنج من باش.
گر کنی این چاره و غمخواریم
موی سر اندر بر جم خاریم
هوش مصنوعی: اگر به این درد من چاره‌ای بیابی و به فکر حال من باشی، ما هم در مقابل مشکلات و سختی‌ها مثل خار بر روی سر جمشید خواهیم ایستاد.
میکنم از زر سر و پا خرمنت
خرمنی از زر کنم آخر منت
هوش مصنوعی: من از طلا و زر خود را به بهترین شکل آرایش می‌کنم و با این وجود، در نهایت درخواستی از تو دارم که آن را برآورده کنی.
ریخت زر آن نرگس طناز را
تا نهد از طامعه تن ناز را
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت نرگس دلربا باعث می‌شود که از شور و شوق دلخواسته‌اش، زیبایی و ناز بدنش را به نمایش بگذارد.
دایه هم از بخشش بسیار گل
گشت در آن واقعه بس یارگل
هوش مصنوعی: در آن واقعه، دایه به خاطر بخشش‌های زیادش، به مانند یک گل زیبا و ارزشمند در آمد.
شد سوی کی از ره افسونگری
کایهمه خندیده یی اکنون گری
هوش مصنوعی: به سمت کسی رفتم که با جادوگری و فریبایی‌اش همه را به خنده آورده بود، اما اکنون او خودش در حال گریه است.
پیش تو کوه ار شده کاه کمین
جم شده دشمن، زده راه کمین
هوش مصنوعی: وقتی تو در برابر من قرار می‌گیری، حتی کوه‌ها هم به اندازه کاهی کوچک می‌شوند، و دشمنان که در کمین نشسته‌اند، باید راه پنهانی شان را باز کنند.
گرچه شد او خویش تو با دشمنی است
آتش او نخوت و بادش منی است
هوش مصنوعی: هرچند او به تو نزدیک است، ولی در دلش دشمنی وجود دارد. آتش وجود او ناشی از غرور است و نیروی او مانند وزش باد است که بی‌ثباتی ایجاد می‌کند.
در صف و در جنگ تو خواهد ستاد
ملک تو از چنگ تو خواهد ستاد
هوش مصنوعی: در صف نبرد، قدرت و حکومت تو بر دشمنان پیروز خواهد شد و هیچ چیز نخواهد توانست سلطه تو را از بین ببرد.
شهر تو او گیرد و لشکر دهش
چاره کارش کن و دختر دهش
هوش مصنوعی: شهر تو را به دست می‌آورد و برای مشکلش چاره‌ای بیندیش و دخترش را نیز مد نظر داشته باش.
کی هم ازین راز دل آرام یافت
ساعد جم باز دل آرام یافت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از این راز نتوانسته است به آرامش دل دست یابد، اما ساعدی که مانند جم است، توانسته به آرامش دل برسد.
بر زر جم زد کی از اشهاد خویش
سکه دامادی داماد خویش
هوش مصنوعی: یک شخص، هیچگاه به خوبی نمی‌تواند ویژگی‌ها و ارزش‌های خود را درک کند و در واقع نمی‌تواند خود را به دیگران نشان دهد، و این امر مانند سکه‌ای است که فقط در دست اوست و نمی‌تواند آن را به دیگران نشان دهد.
شهرکی از وصلت با نو و سور
غرقه در شد همه بارو و سور
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک شهر کوچک است که به خاطر شادی و تجلی عشق، به شدت پر از سرور و خوشحالی شده است. این شهر به نوعی از یک پیوند جدید و تازه بهره‌مند شده و تمام دیوارها و جشن‌ها در آن غرق در نشاط و شادی است.
تخت زد از حجله دلارای خفت
شکل دو طاق آمده یکجای جفت
هوش مصنوعی: دختر زیبایی از اتاق خواب خود بیرون آمد و به شکلی دلربا و جذاب، با صفاتی چون قوس‌های زیبا و هماهنگی در اندامش، جلوه‌گر شد.
از همه غم شد دل جم برکنار
میوه دل آمدش اندر کنار
هوش مصنوعی: دل جم از تمام غم‌ها رهایی یافته و میوه دل کنارش آمده است.
اولش آن غم چه گر از دست برد
آخر کارش نگر از دستبرد
هوش مصنوعی: اگرچه در ابتدا آن غم و اندوهی که به دل آدم می‌نشیند ممکن است سخت به نظر برسد، اما در نهایت باید به عواقب و نتایج آن توجه کرد.
جم لبش از سودن لب گرچه سود
گفت گل از سودن گوهر چه سود
هوش مصنوعی: لب‌های زیبای او با وجود اینکه به زبان آوردن سودی ندارد، مانند اینکه گوهر از گلیدن گل چه سودی دارد.
بنگرم از زینت و فر زیب ران
معرکه خالی شده فرزی بران
هوش مصنوعی: به نگاه می‌کنم و می‌بینم که زیبایی و جلوه‌های خاص به شدت کم شده و حالتی خاص بر فضا حاکم است.
غنچه گل میدهد آتش نشان
ژاله بر آتش فکن آتش نشان
هوش مصنوعی: غنچه گل در آتش می‌سوزد و این باعث می‌شود که آتش‌نشان، یعنی فردی که جلوی آتش را می‌گیرد، جراحت و درد را احساس کند. به طور کلی، هر چیزی که زیبا و بهاری باشد، می‌تواند با مشکلات و دردسرها دست و پنجه نرم کند.
جم سوی رخش آمد و زد زود زین
بر سر زین آمد و آسود زین
هوش مصنوعی: جم به سوی چهره‌اش آمد و زود بر زین سوار شد و آرامش پیدا کرد.
تسمه سر، حلقه تنگش گشاد
شوشه زر حلقه تنگش گشاد
هوش مصنوعی: تسمه‌ای که بر سر دارد، تنگ و محنت‌آور است، اما طلا و زیبایی‌اش باعث می‌شود که این تنگی قابل تحمل‌تر به نظر برسد.
جا که شد اندر بر زین شیرکی
مدتی آسوده ازین شیرکی
هوش مصنوعی: جایی که در برابر این شیر، مدتی آرامش حاصل شود، از این شیر نگران نباشید.
گل چو شد اندر بر جم مهره باز
بسته شد از ششدر غم مهره باز
هوش مصنوعی: وقتی گل در آغوش جم قرار گرفت، غم و غصه‌ها دوباره بازگشتند و در دل او مهره‌ای از درد گشودند.
چون شد از او حاصل جم کام دل
تلخ شد از شوری غم کام دل
هوش مصنوعی: وقتی که از او بهره‌مند شدم، احساس تلخی کردم و این تلخی ناشی از غم و اندوه است.