گنجور

بخش ۲۱ - نوشتن گل جواب نامه جم را

ساقی از آن شیشه صاف گلاب
خون شده در نافه ناف گل آب
لای اگر از صافی جان لازمست
صافی او زان تو و ان لازمست
غنچه وش این نامه دلبرگشای
چشم جم از خانه دل برگشای
کز خط عذرا دل وامق به است
نامه گل هم سوی عاشق به است
کرد خطی آن پری آخر سواد
چشمه حیوانی و ظاهر سواد
خضر خطی در نظر آب حیات
گلشن جان وز همه باب حیات
نامه گل چون بر جانباز شد
بر تن بی جان در جان باز شد
کاینهمه شرح ستم از ما چراست
دعوی خون تو هم از ماجراست
هر که شد از این رخ و قد داد خواه
گو برو از خاطر خود دادخواه
نرگس من کاهوی چین و خطاست
جستن او آفت دین و خطاست
گر پی من عاشق رهبر گرفت
دامن جان برزد و ره برگرفت
سنبل من شانه شمشاد یافت
خاطر ازان نکهت و شم شاد یافت
شانه شمشاد شد از غصه خرد
کار دل از من نشد القصه خرد
از لب من گر سر کامت بود
تلخی غم در خور کامت بود
گنجم و خونخواری مارم زیان
وز همه خونریزی ما رمزی آن
کی سوی غیر آیم و گنجم تهی
گو دل ازین وسوسه کن جم تهی
یا گذر از افسر و این ترک سر
یا بکن از خنجر کین ترک سر

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی از آن شیشه صاف گلاب
خون شده در نافه ناف گل آب
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن شیشه صاف که گلابی از خون به دست آمده، به گل‌های خوشبو آب بده.
لای اگر از صافی جان لازمست
صافی او زان تو و ان لازمست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی جانت از زنگار و ناخالصی پاک باشد، باید خودت هم خالص و بدون آلودگی باشی.
غنچه وش این نامه دلبرگشای
چشم جم از خانه دل برگشای
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا، با نگاهی تازه و شگفت‌انگیز به من بنگر، چون گل شکفته‌ای که از دل برمی‌خیزد و دنیای جدیدی را می‌گشاید.
کز خط عذرا دل وامق به است
نامه گل هم سوی عاشق به است
هوش مصنوعی: دل وامق به خط عذرا (شخصی زیبا و معشوق) دل خود را به دست آورده است، چون نامه گل همواره به سوی عاشق می‌رود. در واقع، زیبایی و محبت به هم متصل هستند و عشق همواره جلب توجه و احساسات را به دنبال دارد.
کرد خطی آن پری آخر سواد
چشمه حیوانی و ظاهر سواد
هوش مصنوعی: آن پری زیبا با خطی که کشیده، نشان و اثر چشمه‌ای از صفات انسانی را به خوبی نمایان کرده است.
خضر خطی در نظر آب حیات
گلشن جان وز همه باب حیات
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبایی از خضر اشاره شده است که به عنوان نماد حیات و جاودانگی شناخته می‌شود. او در میان آب حیات و باغی پر از زندگی و سرسبزی دیده می‌شود که نشان‌دهنده‌ٔ روح و جان انسان است. این تصویر فضای دل‌انگیز و امیدوارکننده‌ای را به نمایش می‌گذارد که بر اهمیت زندگی و تجدید حیات تأکید می‌کند.
نامه گل چون بر جانباز شد
بر تن بی جان در جان باز شد
هوش مصنوعی: وقتی نامه‌ی گل به جانباز رسید، روح بی‌جان او زنده شد و جان تازه‌ای گرفت.
کاینهمه شرح ستم از ما چراست
دعوی خون تو هم از ماجراست
هوش مصنوعی: چرا این همه سخن از ظلمی که بر ما رفته، بر زبان ماست؟ دلیلش این است که دعوای خون تو نیز از ما سرچشمه می‌گیرد.
هر که شد از این رخ و قد داد خواه
گو برو از خاطر خود دادخواه
هوش مصنوعی: اگر کسی از زیبایی و قامت تو شادمان شود، به او بگو که از دل تو دور شود و به یاد تو نباشد.
نرگس من کاهوی چین و خطاست
جستن او آفت دین و خطاست
هوش مصنوعی: نرگس من مانند کاهو است و عیب جستن از او به‌نوعی موجب آسیب به دین می‌شود.
گر پی من عاشق رهبر گرفت
دامن جان برزد و ره برگرفت
هوش مصنوعی: اگر کسی به عشق من بیفتد، باید خود را از قید و بندها رها کند و راهی تازه را انتخاب کند.
سنبل من شانه شمشاد یافت
خاطر ازان نکهت و شم شاد یافت
هوش مصنوعی: سنبل من در کنار شمشاد قرار گرفت و به خاطر عطر و زیبایی او، دل شاد و خوشحال شد.
شانه شمشاد شد از غصه خرد
کار دل از من نشد القصه خرد
هوش مصنوعی: شانه‌ی درخت شمشاد به خاطر غم و اندوهی که دارم، تبدیل به شانه‌ای نازک و ضعیف شده است و در نتیجه، دل‌مشغولی‌ها و کارهای دلخواه من به پایان نرسید.
از لب من گر سر کامت بود
تلخی غم در خور کامت بود
هوش مصنوعی: اگر کام تو از زبان من باشد، تلخی غم نیز در کام تو خواهد بود.
گنجم و خونخواری مارم زیان
وز همه خونریزی ما رمزی آن
هوش مصنوعی: من در درون خود گنجینه‌ای دارم و مثل ماری خطرناک هستم. آسیب من از تمام خونریزی‌ها و صدمه‌هایی که به دیگران زده‌ام، پنهان است و از آنها درسی بزرگ را می‌آموزم.
کی سوی غیر آیم و گنجم تهی
گو دل ازین وسوسه کن جم تهی
هوش مصنوعی: هرگز به سوی دیگران نروم و دل خود را خالی از دغدغه‌ها و وسوسه‌ها کن.
یا گذر از افسر و این ترک سر
یا بکن از خنجر کین ترک سر
هوش مصنوعی: این تصویر از دو انتخاب سخت است؛ یا به سمت خوشبختی و زیبایی برویم و از قدرت و مقام بگذریم، یا اگر نمی‌توانیم از دشواری‌ها فرار کنیم، باید به نبرد با آنها بپردازیم و بر مشکلات غلبه کنیم.