گنجور

بخش ۱۸ - رفتن جم بشکار و عاشق شدن بر گل

ساقی ازان گلشن گل رنگ رنگ
کرده لب از خوردن گلرنگ رنگ
روبهی آموخت از آن رو بهار
می خور و رو جانب آن روبه آر
کشته گل تازه و جان کشته زار
می خور و دل خوش کن از آن کشته زار
آتش موسی کن از آن سیب یار
و آبی از آن آتش موسی بیار
ز آهوی او کن دل خود شیر گیر
مست یک آهو شو و صد شیر گیر
روزی از ایام در آن روزگار
کامده نوروز و شد آن روزگار
ابر هم از عشوه در افشان شده
صفحه گلزار پر افشان شده
فرش زر انداخته باران به کشت
خرمن در ساخته باران به کشت
نافه سرو آمده ریزان ز باد
گربه بیدش شده لرزان ز باد
شاخ گل از بلبل دستان سرای
کف زن و مست از همه دست آن سرای
مطرب آب از کف خود نغمه ساز
در کف او نعره زن از زخمه ساز
شاخ گل افتاده و استاده باز
ساغر مل داده و استاده باز
حنجر بید از نم شب زر نشان
داده گل از خنده لب زر نشان
از پی آن موسم و هم بر شکار
قرعه همت زده جم بر شکار
توسنش از خوی زده دم در گلاب
وز عرق آن گل شده گم در گلاب
دخترکی نیز در آن کار بود
وز خوی رخ دانه جان کار بود
برده دل از نکهت شم شیر را
بر سر شیران زده شمشیر را
باد برانداخته ز آن رو حجاب
گل پس رو ساخته زان رو حجاب
گرد گل آراسته سد ماه رخ
کز کف مه برده دل از شاه رخ
حسرت آنان ستد از جم عنان
گرسنه چون بگذرد از جمع نان
کرد بر آن حمله و از حمله سوخت
دید در آن جمله و از جمله سوخت
گل دل جم را چو زر از رو گداخت
و ان دل رویین بتر ازو گداخت
آهوی گل چون بجم آرد نگاه
چون دل ازو دلشده دارد نگاه
رفت دل از پهلوی آن شهسوار
برد گل از بازوی آن شه سوار
شیری از آن روبهی آغاز کرد
سیبش از آن روبهی آغاز کرد
رستمی افزون ز صد اسفندیار
گشت هم از سوز خود اسفندیار
با دل خوش گل کف جادو رزان
غرقه خون جم همه جا دور از آن
قصه او حمزه و مهر نگار
غمزده از غمزه و مهرنگار
ناله پر درد و غم آهنگ کرد
کشتن خود از ستم آهنگ کرد
از سر تخت آمد و صحرا گرفت
در غم دل نیست بر اینها گرفت
با دل وحشی شده همراز غم
یافته مجنون شده هم راز غم
گریه زارش همه خوناب شد
آخر کارش همه خون آب شد
دید تر از خون تن غمدیده را
گفت از آن گریه و نم دیده را
اشگ غم افزون تو جانم نهشت
گرد من از خون تو جانم نهشت
چون جمش آن سیل غم از سرگذشت
گفت دل ایما کنم از سرگذشت
فاش شد این قصه در آن گوشها
رو غم جان هم بر جان گوشها
چونشد از تجربه حاصل دوات
از مژه کلکی کن و از دل دوات
نامه کن از قصه بیمار دل
تا رهی از غصه تیمار دل

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی ازان گلشن گل رنگ رنگ
کرده لب از خوردن گلرنگ رنگ
هوش مصنوعی: ساقی از باغ گل، با گل‌های رنگارنگ لیوانش را پر کرده و لب‌هایش را از نوشیدنی خوش‌رنگ آغشته کرده است.
روبهی آموخت از آن رو بهار
می خور و رو جانب آن روبه آر
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از تغییر فصل‌ها بهره‌مند شده است و به تو می‌آموزد که از زیبایی‌های بهار لذت ببری و در مسیر آن پرنده به سوی آن‌ها بروی.
کشته گل تازه و جان کشته زار
می خور و دل خوش کن از آن کشته زار
هوش مصنوعی: بیا و از زیبایی‌های تازه‌ای که در زندگی وجود دارد لذت ببر و شادی کن، حتی اگر دلتنگی و غم در جانت باشد.
آتش موسی کن از آن سیب یار
و آبی از آن آتش موسی بیار
هوش مصنوعی: آتش معجزه‌آسا و روشنایی که موسی از آن به چشمه‌ای از زندگی و نجات دست یافت، در سیب محبوبم نهفته است. از آن آتش، آب حیات بیاور تا از زیبایی و عشق او بهره‌مند شوم.
ز آهوی او کن دل خود شیر گیر
مست یک آهو شو و صد شیر گیر
هوش مصنوعی: از جذابیت و زیبایی آن دختر (آهو) دل خود را قوی و شجاع کن. به قدری دلربایی او را در وجودت حس کن که بتوانی همه مشکلات و چالش‌ها (شیرها) را با قدرت و اراده‌ای قوی‌تر از قبل تحمل کنی.
روزی از ایام در آن روزگار
کامده نوروز و شد آن روزگار
هوش مصنوعی: روزی در زمان گذشته، نوروز فرارسید و آن روزها تغییراتی پیش آمد.
ابر هم از عشوه در افشان شده
صفحه گلزار پر افشان شده
هوش مصنوعی: ابر به خاطر زیبایی و جذابیت گل‌ها، بر روی آنها سایه افکنده و حالتی دلپذیر ایجاد کرده است. گلزار نیز به خاطر این زیبایی، پر از نشاط و شکوه شده است.
فرش زر انداخته باران به کشت
خرمن در ساخته باران به کشت
هوش مصنوعی: باران مانند فرشی از طلا بر روی زمین افتاده و زمین را به محصولی پر رونق و حاصلخیز تبدیل کرده است.
نافه سرو آمده ریزان ز باد
گربه بیدش شده لرزان ز باد
هوش مصنوعی: سرو زیبا و با طراوتی که در باد نوسان دارد، به دلیل وزش باد به لرزش افتاده و ظاهری لطیف و شکننده پیدا کرده است.
شاخ گل از بلبل دستان سرای
کف زن و مست از همه دست آن سرای
هوش مصنوعی: به خاطر هنرنمایی بلبل، شاخ گل به خاطر زیبایی و لطافتش می‌درخشد و در این فضا، مستی و شادی بی‌نهایتی بر دل‌ها حاکم شده است. زندگی و لذت‌های آن در این محیط موج می‌زند و همه‌چیز به خاطر زیبایی و خلاقیت در حال جریانه.
مطرب آب از کف خود نغمه ساز
در کف او نعره زن از زخمه ساز
هوش مصنوعی: خواننده با مهارت خود، نت‌های زیبا و دلنشینی را می‌سازد، اما در دست او، آواهای خشمگینی هم وجود دارد که می‌تواند به گوش برسد.
شاخ گل افتاده و استاده باز
ساغر مل داده و استاده باز
هوش مصنوعی: شاخه گل بر روی زمین افتاده و دوباره دست به کار شده است تا جامی پر از شراب را به دیگران بنوشاند.
حنجر بید از نم شب زر نشان
داده گل از خنده لب زر نشان
هوش مصنوعی: درخت بید به دلیل نم و رطوبت شب، حالتی زیبا و درخشان پیدا کرده است و گل‌ها نیز از خنده و شادی، جلوه‌ای زیبا و درخشان به خود گرفته‌اند.
از پی آن موسم و هم بر شکار
قرعه همت زده جم بر شکار
هوش مصنوعی: در پی آن زمان خوش و به دنبال شکار، جم همت خود را به کار بسته است.
توسنش از خوی زده دم در گلاب
وز عرق آن گل شده گم در گلاب
هوش مصنوعی: گل‌های توسن از عطر خاص خود پر شده و بوی دلپذیر آن‌ها در هوا پیچیده است. عرق آن گل‌ها نیز در میان این عطر گم شده و فضای اطراف را آکنده از لطافت کرده است.
دخترکی نیز در آن کار بود
وز خوی رخ دانه جان کار بود
هوش مصنوعی: دختری هم در آن کار حضور داشت و زیبایی چهره‌اش باعث جلب توجه و شگفتی می‌شد.
برده دل از نکهت شم شیر را
بر سر شیران زده شمشیر را
هوش مصنوعی: دل را از عطر شمشیر شیر گرفته‌ام و اکنون با قدرت و دقت آن را به سمت شیران می‌زنم.
باد برانداخته ز آن رو حجاب
گل پس رو ساخته زان رو حجاب
هوش مصنوعی: باد با قدرتی که دارد، پرده‌ای را از روی گل کنار زده و به همین خاطر، پرده‌ای دیگری بر روی گل قرار گرفته است.
گرد گل آراسته سد ماه رخ
کز کف مه برده دل از شاه رخ
هوش مصنوعی: گردی از گل بر چهره زیبا قرار گرفته، که از دست مهربانش دل شاهزاده را ربوده است.
حسرت آنان ستد از جم عنان
گرسنه چون بگذرد از جمع نان
هوش مصنوعی: حسرت آنهایی است که از جم، اسب گرسنه‌ای را می‌گیرند و وقتی از جمع غذا دور می‌شوند، آن گرسنگی را حس می‌کنند.
کرد بر آن حمله و از حمله سوخت
دید در آن جمله و از جمله سوخت
هوش مصنوعی: او به آن حمله کرد و در اثر آن سوخت، در آن جمعیت دید و از آن جمعیت نیز سوخت.
گل دل جم را چو زر از رو گداخت
و ان دل رویین بتر ازو گداخت
هوش مصنوعی: گل دل جم همان‌طور که طلا را ذوب می‌کند، دل او را هم می‌سوزاند و این دل آهنی حتی بیشتر از آن دل را می‌سوزاند.
آهوی گل چون بجم آرد نگاه
چون دل ازو دلشده دارد نگاه
هوش مصنوعی: زمانی که آهوی زیبا به جلوه‌گری می‌پردازد، نگاهی می‌اندازد که دل‌ها را می‌رباید و به آن دل‌باخته می‌شود.
رفت دل از پهلوی آن شهسوار
برد گل از بازوی آن شه سوار
هوش مصنوعی: دل از نزد آن مرد شجاع رفت و بوی گل از بازوی او جدا شد.
شیری از آن روبهی آغاز کرد
سیبش از آن روبهی آغاز کرد
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیانگر این است که هر چیزی ریشه و شروعی دارد؛ به عبارت دیگر، حتی بزرگترین و قوی‌ترین چیزها نیز از یک نقطه کوچک و ضعیف آغاز می‌شوند. این مفهوم می‌تواند به تلاش و کوشش برای رسیدن به موفقیت یا جایگاهی بالاتر اشاره کند.
رستمی افزون ز صد اسفندیار
گشت هم از سوز خود اسفندیار
هوش مصنوعی: رستم به اندازه‌ی بیش از صد اسفندیار قوی و نیرومند شد، و این قوت او ناشی از سوز و ناراحتی خود اسفندیار بود.
با دل خوش گل کف جادو رزان
غرقه خون جم همه جا دور از آن
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از شادی و زیبایی اشاره دارد که در عین حال، تردید و اندوهی را در خود دارد. دل خوشی و زیبایی گل‌ها در کنار ابهاماتی از تاریکی و غم در جاهایی که پر از خون و ناامیدی است، به تصویر کشیده شده است. به طور کلی، تضاد بین خوشی و اندوه در این تصویر ملموس است و نشان‌دهنده‌ی واقعیت‌های پیچیده زندگی است.
قصه او حمزه و مهر نگار
غمزده از غمزه و مهرنگار
هوش مصنوعی: داستان او همچون داستان حمزه و دلبر غمزده‌اش است، که غم و عشق آنها را بهم گره زده است.
ناله پر درد و غم آهنگ کرد
کشتن خود از ستم آهنگ کرد
هوش مصنوعی: ناله‌ای پر از درد و غم سر داد که جان خود را به خاطر ظلم‌ها از دست می‌دهد.
از سر تخت آمد و صحرا گرفت
در غم دل نیست بر اینها گرفت
هوش مصنوعی: او از تخت پادشاهی پایین آمد و به دشت رفت تا غم دلش را فراموش کند و از این مسائل فاصله بگیرد.
با دل وحشی شده همراز غم
یافته مجنون شده هم راز غم
هوش مصنوعی: دل بی‌تاب و سرشار از درد است و حالتی سرگشته و دیوانه‌وار پیدا کرده، به طوری که در این احساسات غمگین، با دوستان خود هم‌دل شده و رازهای غمش را با آن‌ها در میان می‌گذارد.
گریه زارش همه خوناب شد
آخر کارش همه خون آب شد
هوش مصنوعی: او در نهایت به شدت غمگین و دچار درد و رنج شد؛ به گونه‌ای که اشکش مانند خون و حالش مثل آبی گوارا به تیره‌ترین وضعیت رسید.
دید تر از خون تن غمدیده را
گفت از آن گریه و نم دیده را
هوش مصنوعی: او از حال دردناک و رنجیده‌اش سخن می‌گوید و با چشمانی پر از اشک و غم، به دیگری می‌گوید که این همه گریه و اندوه از دلش برمی‌خیزد.
اشگ غم افزون تو جانم نهشت
گرد من از خون تو جانم نهشت
هوش مصنوعی: اشک‌های غم‌انگیز تو در جانم جا گرفته و در دور و بر من، عشق و یاد تو در خون من جاری است.
چون جمش آن سیل غم از سرگذشت
گفت دل ایما کنم از سرگذشت
هوش مصنوعی: وقتی جمشید داستان غم‌انگیز گذشته‌اش را نقل کرد، دلم به یاد آن گذشته اندوهگین شد.
فاش شد این قصه در آن گوشها
رو غم جان هم بر جان گوشها
هوش مصنوعی: این داستان در گوش‌ها افشا شد و غم عمیق جان بر جان دیگران تاثیر گذاشت.
چونشد از تجربه حاصل دوات
از مژه کلکی کن و از دل دوات
هوش مصنوعی: وقتی که از تجربه‌های زندگی درس می‌گیری، می‌توانی با حکمت و زیرکی مشکل‌ها را حل کنی و به عمق احساساتت دست یابی.
نامه کن از قصه بیمار دل
تا رهی از غصه تیمار دل
هوش مصنوعی: دل پر از غم و درد خود را با نوشتن داستانی بیان کن تا راهی برای رهایی از اندوه و نگرانی‌هایش پیدا کنی.

حاشیه ها

1401/06/06 20:09
کیکواد

یکی از بهترین بازی ها با واژگان بود به نگاهم.