شمارهٔ ۳ - ترکیب بند در مدح امامزاده واجب التعظیم احمد بن موسی الکاظم
دلا، جهان نه سرای بقاست تا دانی
مقام محنت و حسرت سر است تا دانی
اگر چه شاهد دنیاست لفریب بسی
نه مرد مهر و حریف وفاست تا دانی
به گنج حسن مبینش که خاک بر سر اوست
به طره اش منگر کاژدهاست تا دانی
به نیم جو مخرش ناز و آبرو مفروش
که جو فروشد و گندم نماست تا دانی
بقول اومرو از ره که قول شیطانست
حدیث او همه کذب و دغاست تا دانی
ره محبت و رسم وفا نمیداند
طریق او همه جور و جفاست تا دانی
درون صومعه اش صوفیان تیره دلند
بگویمت که ز اهل صفاست تا دانی
شه شهید بنی فاطمه امام بحق
امیر احمد موسی الرضاست تا دانی
چه گلشن است ندانم حریم روضه او
که مرده زنده شود از نسیم روضه او
طواف کعبه کند هر سری که در ره اوست
هزار کعبه هم اندر طواف درگه اوست
کسیکه دوست شد او را ز دشمنش چه غم است
به هر کجا که رود لطف دوست همره اوست
بخاک درگه او از صفا همی لافد
حیات خضر ندانیم تا چه در ته اوست
چه نبست است شهنشاه چرخ را با او
کمینه بنده این آستان شهنشه اوست
خیال خرگه قدرش سپهر گردون است
هلال خم شده از بهر چوب خرگه اوست
گدای درگه او راست آن رفهایت
که چرخ را حسد از خاطر مرفه اوست
چه جای آنکه کسی حاجتی کند عرضه
که واقف از همه حالی ضمیر آگه اوست
بر آستانه قدرش فلک کم از خاکست
چنانکه قدر زمین پیش قدر افلاکست
جهان عدم بود، او را وجود می بینم
که جان در آتش مهرش چو عود می بینم
فروغ نور حق از مرقد منور او
همیشه کوری چشم حسود می بینم
ز روضه اش همه بوی بهشت می شنوم
زمشهدش همه نور شهود می بینم
نمود صورت او جام جم بچشم و دلم
چنانکه آینه دل نمود می بینم
ظهور مهدی ازآن بارگاه خواهد بود
نه دیرگاه که بسیار زود می بینم
رخم بخاک درش سود و رو نمی تابم
کزین معامله بسیار سود می بینم
از آن نفس که دل آیینه جمال وی است
چراغ دیده جان روشن از خیال وی است
قدم به مرقد او نه ببین جهان کرم
نزول رحمت حق بین زآسمان کرم
نسیم مرحتمش مرده میکند زنده
که چون مسیح ازو تازه است خوان کرم
کرم نشانه اصل شریف او آمد
که اصل گوهر پاکش بود زکان کرم
کفش که وارث جود علیست در بخشش
گلی ز گلشن جودست و گلستان کرم
ز قرص مهرومه از بهر او صباح و مسا
قضا بمشرق و مغرب کشید خوان کرم
نمی رود سر من هرگز از در لطفش
کجا رود سر درویش از آستان کرم
امید من هم ازین خاندان شود حاصل
که ناامید نشد کس ز خاندان کرم
اگر ز حلقه کعبه است دست من کوتاه
همیشه حلقه چشم من است این درگاه
بکعبه دل نکشد یا امام از در تو
بس است کعبه ما مرقد منور تو
فرشته هر نفس آید برای عطر دماغ
شمیم خوان برد از مشهد معطر تو
شهان بجهد مسخر کنند ملکی را
تو آن شهی که دو عالم بود مسخر تو
ترا چو شمع چه حاجت بتاج زر باشد
که تاج نور الهی بس است بر سر تو
تو آن خجسته همای بلند پروازی
که عرش سایه نشین است زیر شهپر تو
سزد که رو بتوهم کعبه یا امام آرد
که کعبه دل و جان است در برابر تو
کسیکه حاجت او نیست از در تو روا
دگر بقبله حاجت چه حاجتست او را
سردو کون از آن در سجود حضرت تست
که گردن دو جهان زیر بار منت تست
پراست خانه گردون ز نعمتت چندان
که مرغ سدره نشین زیر خوان نعمت تست
رهین نعمت لطف تو من نه امروزم
که چشم نعمت فرداهمم ز نعمت تست
ز فرق تا بقدم گر زبان چو سبزه شوم
زبان ما همه در شکر ابر رحمت تست
سر ملک ز فلک بر گذشته است چه شد
خوشا کسیکه سرش بر زمین خدمت تست
اگر چه گوهر مه شبچراغ عالم گشت
چه قدر و قیمتش آنجا که قدر و قیمت تست
تویی که گوهرت از بحر شحنه نجف است
ز گوهر تو زمین را بر آسمان شرف است
تو آن خلاصه گنجی جهان ویران را
که شبچراغ تو افروخت این شبستان را
فرشتگان بطواف در توزان آیند
که در طواف تو بینند کعبه جان را
بر آفتاب رخت عاشق است صبح مگر
که هر صباح چو گل میدرد گریبان را
به خاکپای تو آنها که ره برند چو خضر
زخاک پای تو یابند آب حیوان را
چه میکند می کوثر دلم که مست تو شد
بس است مستی گل بلبل خوش الحان را
امیدواری اهلی است یا امام بتو
مگر تو جمع کنی این دل پریشان را
تو ابر رحمت حقی نظر بسویم کن
اگر چه نامه سیاهم سفیدرویم کن
شمارهٔ ۲ - ترکیب بند در مدح امام زاده واجب التعظیم: صاحبدلان که بندگی مقبلی کنندشمارهٔ ۴ - ترکیب بند در مرثیه افضل الدین میرک گوید: آنان که ره بمنزل مقصود برده اند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلا، جهان نه سرای بقاست تا دانی
مقام محنت و حسرت سر است تا دانی
هوش مصنوعی: عزیزم، این دنیا مکان دائمی نیست و جای ماندگاری نمیباشد. بنابراین، به اهمیت و کارایی وضعیت سختی و اندوهی که در آن قرار داری توجه کن.
اگر چه شاهد دنیاست لفریب بسی
نه مرد مهر و حریف وفاست تا دانی
هوش مصنوعی: اگرچه در این دنیا ناظر زیبا و فریبندهای وجود دارد، اما به راستی مردی با وفا و رفیقی واقعی نیست تا این حقیقت را درک کنی.
به گنج حسن مبینش که خاک بر سر اوست
به طره اش منگر کاژدهاست تا دانی
هوش مصنوعی: به زیبایی او توجه نکن که در دل خاک مدفون شده است؛ به موهایش نگاه نکن که در واقع زشتی او را میپوشاند تا درک کنی حقیقت چیست.
به نیم جو مخرش ناز و آبرو مفروش
که جو فروشد و گندم نماست تا دانی
هوش مصنوعی: به خاطر نیم جو خود به زیبایی و اعتبار خود لطمه نزن، زیرا جو به راحتی به فروش میرسد و گندم خود را نشان میدهد تا اینکه بفهمی.
بقول اومرو از ره که قول شیطانست
حدیث او همه کذب و دغاست تا دانی
هوش مصنوعی: به گفته بزرگان، از مسیری برو که بیانگر سخنان شیطانی است، چون سخنان او همگی دروغ و فریب است، تا اینکه به حقیقت پی ببری.
ره محبت و رسم وفا نمیداند
طریق او همه جور و جفاست تا دانی
هوش مصنوعی: راه محبت و اصول وفاداری را نمیداند؛ همه روشهای او پر از بیاعتنایی و تلخی است تا اینکه بفهمی.
درون صومعه اش صوفیان تیره دلند
بگویمت که ز اهل صفاست تا دانی
هوش مصنوعی: درون صومعه، صوفیانی با دلهای غمگین و تیره وجود دارند. به تو میگویم که آنها از اهل صفا هستند تا بدانی.
شه شهید بنی فاطمه امام بحق
امیر احمد موسی الرضاست تا دانی
هوش مصنوعی: امام علی بن موسی الرضا، که از نسل فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است، مقام والایی دارد و باید به او احترام گذاشت.
چه گلشن است ندانم حریم روضه او
که مرده زنده شود از نسیم روضه او
هوش مصنوعی: اینجا به زیبایی و طراوت یک باغ اشاره میشود که به قدری دلانگیز است که حتی مردگان هم با نسیم آن زنده میشوند. حریم و فضایی که در آن قرار دارد، بهقدری دلپذیر است که روح و زندگی را به ارمغان میآورد.
طواف کعبه کند هر سری که در ره اوست
هزار کعبه هم اندر طواف درگه اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر عشق و هجرت به سوی او قدم بردارد، همچون کسی است که دور کعبه میچرخد و حتی اگر هزار کعبه باشد، همه آنها در حضور او به دور او خواهند چرخید.
کسیکه دوست شد او را ز دشمنش چه غم است
به هر کجا که رود لطف دوست همره اوست
هوش مصنوعی: کسی که دوست واقعی داشته باشد، هیچ نگرانی از دشمنانش ندارد. زیرا هر جا که برود، محبت و لطف دوستش همراه او خواهد بود.
بخاک درگه او از صفا همی لافد
حیات خضر ندانیم تا چه در ته اوست
هوش مصنوعی: در حرم او، خاکش از پاکی و صفا سخن میگوید و نمیدانیم چه زندگی جاودانی در عمق آن نهفته است.
چه نبست است شهنشاه چرخ را با او
کمینه بنده این آستان شهنشه اوست
هوش مصنوعی: این اشعار به معنای آن است که چه ارتباطی وجود دارد بین شاه والامقام آسمان و من، که تنها یک بنده کوچک در درگاه او هستم. به نوعی بیانگر تحقیر و ناتوانی انسان در مقابل عظمت قدرتهای الهی یا جهانی است.
خیال خرگه قدرش سپهر گردون است
هلال خم شده از بهر چوب خرگه اوست
هوش مصنوعی: خیال زندگی او به اندازهای بزرگ و مهم است که فضای آسمان به شکل هلالی خمیده به خاطر وجود او شکل گرفته است.
گدای درگه او راست آن رفهایت
که چرخ را حسد از خاطر مرفه اوست
هوش مصنوعی: تنها کسی که درگاه او را میخروشد، شاید این باشد که حسد چرخ از آرامش و رفاه اوست.
چه جای آنکه کسی حاجتی کند عرضه
که واقف از همه حالی ضمیر آگه اوست
هوش مصنوعی: چرا باید کسی خواستهای را مطرح کند، وقتی که خداوند از تمامی رازها و نیازهای دل انسان آگاه است؟
بر آستانه قدرش فلک کم از خاکست
چنانکه قدر زمین پیش قدر افلاکست
هوش مصنوعی: در برابر ارزش او، آسمان هیچ به حساب نمیآید، همانطور که ارزش زمین در برابر ارزش آسمانها ناچیز است.
جهان عدم بود، او را وجود می بینم
که جان در آتش مهرش چو عود می بینم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در دنیای بیوجودی، وجود یک حقیقت را احساس میکنم و عشق او را بهقدری عمیق و قوی مییابم که همچون چوب عودی در آتش میسوزد.
فروغ نور حق از مرقد منور او
همیشه کوری چشم حسود می بینم
هوش مصنوعی: نور حقیقت از آرامگاه او همیشه باعث حسادت چشمهای بدخواه میشود.
ز روضه اش همه بوی بهشت می شنوم
زمشهدش همه نور شهود می بینم
هوش مصنوعی: از باغش بوی بهشت را حس میکنم و از مجالسش نور حقیقت را درک میکنم.
نمود صورت او جام جم بچشم و دلم
چنانکه آینه دل نمود می بینم
هوش مصنوعی: چهرهٔ او را مانند جام جمشید میبینم و دلم به شکلی احساس میکند که همانند آینهای از دل، او را مشاهده میکنم.
ظهور مهدی ازآن بارگاه خواهد بود
نه دیرگاه که بسیار زود می بینم
هوش مصنوعی: ظهور مهدی به زودی از آنجا خواهد بود و این انتظار نمیکشد که مدت زیادی بگذرد، که من خیلی زود این موضوع را مشاهده میکنم.
رخم بخاک درش سود و رو نمی تابم
کزین معامله بسیار سود می بینم
هوش مصنوعی: من چهرهام را در خاک درگاه کسی میسازم و از او رو برنمیتابم، زیرا از این کار سود بسیار میبرم.
از آن نفس که دل آیینه جمال وی است
چراغ دیده جان روشن از خیال وی است
هوش مصنوعی: از آن نفسی که دل مانند آینهای برای جلوههای زیبایی اوست، روشنی چشم و جان من از تصور اوست.
قدم به مرقد او نه ببین جهان کرم
نزول رحمت حق بین زآسمان کرم
هوش مصنوعی: به سراغ آرامگاه او برو و نگاهی به جهان ننداز، بلکه شاهد رحمت الهی باش که همچون باران از آسمان نازل میشود.
نسیم مرحتمش مرده میکند زنده
که چون مسیح ازو تازه است خوان کرم
هوش مصنوعی: نسیم رحمتش مردگان را زنده میکند، چرا که مانند مسیح، از این نسیم شفا و زندگی تازهای برمیخیزد. این نعمت و لطفش مانند سفرهای است که همیشه گسترده است.
کرم نشانه اصل شریف او آمد
که اصل گوهر پاکش بود زکان کرم
هوش مصنوعی: کرم نشاندهندهی نجابت و اصالت اوست، زیرا اصل و بنیاد وجودش از پاکی و خوبی تشکیل شده است.
کفش که وارث جود علیست در بخشش
گلی ز گلشن جودست و گلستان کرم
هوش مصنوعی: این بیت به ارزش و جایگاه بخشش و generosity اشاره دارد. در اینجا، کفشی که به ارث رسیده است نمایانگر صفات و ویژگیهای بزرگ علوی است. همچنین، گل به عنوان نمادی از زیبایی و کرامت، نشاندهندهٔ آثار و برکات بخششهای الهی و انسانی است. در کل، این شعر کیفیت و عظمت عمل نیکوکاری و سخاوت را تجلیل میکند.
ز قرص مهرومه از بهر او صباح و مسا
قضا بمشرق و مغرب کشید خوان کرم
هوش مصنوعی: از بخشندگی خورشید و ماه، صبح و شب به خاطر او در شرق و غرب سفرهای از نعمت گستراندند.
نمی رود سر من هرگز از در لطفش
کجا رود سر درویش از آستان کرم
هوش مصنوعی: سر من هرگز از لطف او جدا نمیشود. درویش هم از درگاه بخشش فاصله نخواهد گرفت.
امید من هم ازین خاندان شود حاصل
که ناامید نشد کس ز خاندان کرم
هوش مصنوعی: من نیز از این خاندان امید دارم که به نتیجه برسم، چرا که هیچکس از دل رحمت این خانواده ناامید نشده است.
اگر ز حلقه کعبه است دست من کوتاه
همیشه حلقه چشم من است این درگاه
هوش مصنوعی: اگرچه دست من به حلقه کعبه نمیرسد، همیشه نگاه من به درگاه آن است.
بکعبه دل نکشد یا امام از در تو
بس است کعبه ما مرقد منور تو
هوش مصنوعی: اگر دل نتواند به کعبه جذب شود، پس وجود تو کافی است، زیرا کعبه ما محل دفن زیبای تو است.
فرشته هر نفس آید برای عطر دماغ
شمیم خوان برد از مشهد معطر تو
هوش مصنوعی: هر بار که نفس میکشم، بوی خوشی از مشهد مقدس و عطر دلانگیز تو را احساس میکنم.
شهان بجهد مسخر کنند ملکی را
تو آن شهی که دو عالم بود مسخر تو
هوش مصنوعی: شاهان تلاش میکنند تا بر جهان حاکم شوند، اما تو آن شاهی هستی که دو جهان هم تحت سلطهی توست.
ترا چو شمع چه حاجت بتاج زر باشد
که تاج نور الهی بس است بر سر تو
هوش مصنوعی: تو را همچون شمع، نیازی به تاج طلا نیست، زیرا نور الهی خود برای تو کافی است و بیشتر از هر تزیینی بر سرت میدرخشد.
تو آن خجسته همای بلند پروازی
که عرش سایه نشین است زیر شهپر تو
هوش مصنوعی: تو پرندهای خوشبخت و بلندپرواز هستی که سایه عرش زیر بال و پر تو قرار دارد.
سزد که رو بتوهم کعبه یا امام آرد
که کعبه دل و جان است در برابر تو
هوش مصنوعی: شایسته است که به تو بگویم ای امام، که کعبه در مقابل تو همچون دل و جان است.
کسیکه حاجت او نیست از در تو روا
دگر بقبله حاجت چه حاجتست او را
هوش مصنوعی: کسی که نیازی به تو ندارد و از در تو چیزی نمیخواهد، دیگر چه نیازی به قبله و کعبه دارد؟
سردو کون از آن در سجود حضرت تست
که گردن دو جهان زیر بار منت تست
هوش مصنوعی: سر و گردن از شدت خضوع و بندگی در پیشگاه تو به خاک میافتند، زیرا گردنکشی و سرکشی دو جهان زیر بار نعمت و لطف تو است.
پراست خانه گردون ز نعمتت چندان
که مرغ سدره نشین زیر خوان نعمت تست
هوش مصنوعی: خانه آسمان از نعمت تو چنان پر است که حتی پرندههای خوش نشین نیز زیر سایه سفرهی روزی تو هستند.
رهین نعمت لطف تو من نه امروزم
که چشم نعمت فرداهمم ز نعمت تست
هوش مصنوعی: من به لطف و نعمت تو وابستهام و امروز تنها به خاطر لطف توست که به آینده امیدوارم. نعمتهایی که دارم، همه از تو سرچشمه میگیرد.
ز فرق تا بقدم گر زبان چو سبزه شوم
زبان ما همه در شکر ابر رحمت تست
هوش مصنوعی: اگر از سر تا پای من مانند سبزه با شوق سخن بگوید، زبان من فقط در شکرگزاریدن از ابر رحمت تو خواهد بود.
سر ملک ز فلک بر گذشته است چه شد
خوشا کسیکه سرش بر زمین خدمت تست
هوش مصنوعی: سرزمین و سلطنت از آسمان بالاتر رفته است. خوشا به حال کسی که سرش در زمین به خدمت تو فرود آمده است.
اگر چه گوهر مه شبچراغ عالم گشت
چه قدر و قیمتش آنجا که قدر و قیمت تست
هوش مصنوعی: اگرچه مروارید درخشان، چون نور شب در جهان مطرح شد، ولی در جایی که تو ارزش و بهای خود را میدانی، ارزش واقعیاش مشخص میشود.
تویی که گوهرت از بحر شحنه نجف است
ز گوهر تو زمین را بر آسمان شرف است
هوش مصنوعی: تو دارای گوهر و ارزشی هستی که از عمق دریاهای نجف به دست آمده است و به خاطر وجود تو، زمین به آسمان اعتبار و مقام مییابد.
تو آن خلاصه گنجی جهان ویران را
که شبچراغ تو افروخت این شبستان را
هوش مصنوعی: تو خود گنجینهای هستی که در این دنیای خراب وجود دارد و روشنی توست که این جایگاه را پرنور کرده است.
فرشتگان بطواف در توزان آیند
که در طواف تو بینند کعبه جان را
هوش مصنوعی: فرشتگان به دور تو میچرخند، زیرا در گردش تو، کعبه جان را میبینند.
بر آفتاب رخت عاشق است صبح مگر
که هر صباح چو گل میدرد گریبان را
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در صبح، عشق به مانند آفتابی درخشان است، و عطر و زیبایی گلها باعث میشود که روز نو آغاز شود، در حالی که همچنان در دل، غم جدایی وجود دارد.
به خاکپای تو آنها که ره برند چو خضر
زخاک پای تو یابند آب حیوان را
هوش مصنوعی: افرادی که در مسیر خود حرکت میکنند، اگر به پای تو برسند و از آنجا عبور کنند، به مانند خضر، از خاک پای تو زنده کننده آب حیات را خواهند یافت.
چه میکند می کوثر دلم که مست تو شد
بس است مستی گل بلبل خوش الحان را
هوش مصنوعی: دل من چه کار میکند که به عشق تو دچار شده است. همین که بلبل خوشخوان، از زیبایی گل مست شده، برای من کافی است.
امیدواری اهلی است یا امام بتو
مگر تو جمع کنی این دل پریشان را
هوش مصنوعی: آیا امیدواری ممکن است وجود داشته باشد مگر اینکه تو بتوانی این دل آشفته و پریشان را جمع و جور کنی؟
تو ابر رحمت حقی نظر بسویم کن
اگر چه نامه سیاهم سفیدرویم کن
هوش مصنوعی: ای خداوند مهربان، لطف و رحمتت را به سوی من بفرست، حتی اگر گذشتهام پر از گناه باشد، مرا ببخش و به جای_fail، مشاهده گناهانم را با رحمت و نور به من بنما.