گنجور

بخش ۴ - دایره تدویر

وصال تا بشبش بر در تو کیست مگر
تنی که جز بسر سر تواند این رفتار
خسارت از چه خورم هرگز این سزاست ز عقل
چه خود هنر پی نشو و نماست در این کار
ولی نبود شکر در خور تو بازم ده
که هستم از طلبت زار و تو از آن بیزار
اگر ز شاخ شکر گفته ام بهست رواست
به خون جگر، حق آنم گهر رواست نثار
تابش ببر در تو رخساره خور- هرگز نه سزاست
نی گنج زبر سر تو این تاج هنر- بی نشو و نماست
نبود شکر خور تو بر شاخ شکر- گفتم بتو راست
هستم طلب زر توزان خون جگر- حقا که رواست

تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل

قافیه: مقید مجرد، مستزاد: مطلق بخروج

بحر: هزج اخرب مجبوب مقبوض، مستزاد: مفعول فعول

صنعت: مرکب مدور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.