شمارهٔ ۵۹
ایکه گویی که بحسن سخن من اهلی
اضطرابی ننمود و لب تحسین نگشود
بخدایی که مرا گنج معانی داده ست
که بسرمایه کس همت من نیست حسود
لیکنم دیده و دل جان سخن می طلبد
چکنم صورت بیجان دلم از کف نربود
گر تو نقشی بنمایی که دل از کف ببرد
کافرم گر نکنم پیش تو صد بار سجود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایکه گویی که بحسن سخن من اهلی
اضطرابی ننمود و لب تحسین نگشود
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که با زیبایی کلام من هیچکس دچار اضطراب نشده و هیچکس حتی برای ستایش لب به صحبت نیاورده است.
بخدایی که مرا گنج معانی داده ست
که بسرمایه کس همت من نیست حسود
هوش مصنوعی: به خدایی که به من گنجینهای از معانی عطا کرده است، به گونهای که هیچکس دیگری به اندازه من به آنها دسترسی ندارد و حسد نمیورزد.
لیکنم دیده و دل جان سخن می طلبد
چکنم صورت بیجان دلم از کف نربود
هوش مصنوعی: اما دیده و دل من خواهان سخن هستند، چه کار کنم که روح بیجان دلم را نتوانستم از دست بدهم؟
گر تو نقشی بنمایی که دل از کف ببرد
کافرم گر نکنم پیش تو صد بار سجود
هوش مصنوعی: اگر تو جلوهای از خود نشان بدهی که دل از دست بروم، من اگر بیدینی باشم، باز هم چندین بار در برابر تو تعظیم میکنم.