گنجور

شمارهٔ ۹۸۷

دی در رهش چو دیدم بس شرمناک گشتم
او سرخ شد ز غیرت من خود هلاک گشتم
از عشق من گر آن مه افسانه شد چو یوسف
او جامه چاک آمد من سینه چاک گشتم
پیرانه سر نکردم شرم از سفید مویی
وز بهر نوجوانی در خون و خاک گشتم
از بیم سر بکویش آسان نبود گشتن
چون ترک سر گرفتم بی ترس و باک گشتم
گر بود پیش ازینم آلیشی ز هستی
عشقم بسوخت اهلی چندانکه پاک گشتم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی در رهش چو دیدم بس شرمناک گشتم
او سرخ شد ز غیرت من خود هلاک گشتم
هوش مصنوعی: وقتی که دیروز او را در راه دیدم، خیلی شرمنده شدم. او به خاطر غیرتم، سرش را پایین انداخت و من از این احساس خودم آسیب دیدم.
از عشق من گر آن مه افسانه شد چو یوسف
او جامه چاک آمد من سینه چاک گشتم
هوش مصنوعی: اگر آن معشوقه‌ی زیبای داستانی، به عشق من دل ببندد و مانند یوسف، پیراهنش پاره شود، من هم دلم را شکافتم و به عشق او آسیب دیدم.
پیرانه سر نکردم شرم از سفید مویی
وز بهر نوجوانی در خون و خاک گشتم
هوش مصنوعی: من با داشتن موهای سفید هنوز شرمنده نیستم و برای جوانی خود، زیر بار سختی‌ها و مشکلات فراوان رفته‌ام.
از بیم سر بکویش آسان نبود گشتن
چون ترک سر گرفتم بی ترس و باک گشتم
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از او، نمی‌توانستم به راحتی به سویش بروم. اما مانند ترک که سرش را برمی‌دارد، بی‌هراس و بی‌نگرانی شدم و به سمتش رفتم.
گر بود پیش ازینم آلیشی ز هستی
عشقم بسوخت اهلی چندانکه پاک گشتم
هوش مصنوعی: اگر پیش از این دلیلی بر عشق و وجودم داشتم، حالا به قدری در آتش عشق سوخته‌ام که به مرحله‌ای از پاکی رسیده‌ام.