شمارهٔ ۹۸۴
ز بسکه رخنه ز تیر تو در درون دارم
دلی چو خانه زنبور پر ز خون دارم
چو لاله ظاهر و باطن در آتش است مرا
که داغ هم ز درون و هم از برون دارم
مرا حلال چو فرهاد لعل شیرین است
که دست در کمر کوه بیستون دارم
ز عقل نیست بزنجیر زلف یار طمع
مرا چکار بزلفت مگر جنون دارم
به سر همیشه دوانم چو چرخ از مهرت
کجا قرار و تحمل کجا سکون دارم
مگو که از نفس گرم اهلی ام در تاب
تو خود بگوی که آنش نهفته چون دارم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بسکه رخنه ز تیر تو در درون دارم
دلی چو خانه زنبور پر ز خون دارم
هوش مصنوعی: به خاطر شدت تاثیر تیر عشق تو، دلی دارم که مانند خانه زنبور، پر از خون و رنج است.
چو لاله ظاهر و باطن در آتش است مرا
که داغ هم ز درون و هم از برون دارم
هوش مصنوعی: من مثل لالهای هستم که در پوشش زیبا از بیرون به نظر میرسد، اما در درون و بیرونم در آتش سوختن و درد را تجربه میکنم.
مرا حلال چو فرهاد لعل شیرین است
که دست در کمر کوه بیستون دارم
هوش مصنوعی: من به اندازه فرهاد که برای به دست آوردن لعل شیرین تلاش میکند، با تمام وجودم بر روی کوه بیستون تمرکز دارم و از سوی شما معذرت میخواهم.
ز عقل نیست بزنجیر زلف یار طمع
مرا چکار بزلفت مگر جنون دارم
هوش مصنوعی: عقل من در مقابل زلفهای یار از کار افتاده است، چه کار میتوانم بکنم؟ مگر اینکه من دچار جنون عشق شدهام که به این زلفها فکر میکنم.
به سر همیشه دوانم چو چرخ از مهرت
کجا قرار و تحمل کجا سکون دارم
هوش مصنوعی: مدام در حرکت و نوسان هستم، مانند چرخ که به خاطر عشق تو در حال چرخش است. هیچ آرامش و پایداری ندارم و نمیتوانم تحمل کنم.
مگو که از نفس گرم اهلی ام در تاب
تو خود بگوی که آنش نهفته چون دارم
هوش مصنوعی: نگو که من به خاطر محبت و عشق تو دلم گرم است، خودت بگو که آتش عشق در درونم چه مقدار شعلهور است.

اهلی شیرازی