شمارهٔ ۹۶۹
من خسته ای فلک کی دمی از تو شاد گشتم
چه مراد جستم از تو که نامراد گشتم
من زار را به مجنون مکن ای حکیم نسبت
که به درد و داغ حسرت من از او زیاد گشتم
به غبار خاک راهش نرسیدم ارچه عمری
همهسو چو آب رفتم همهجا چو باد گشتم
دل من ز ششدر غم نشدش گشاد هرگز
که چو کعبتین هر سو ز پی مراد گشتم
ز در بتان چو اهلی که مرا به سنگ رانَد
که به کوی نوغزالان سگ خانهزاد گشتم
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من خسته ای فلک کی دمی از تو شاد گشتم
چه مراد جستم از تو که نامراد گشتم
ای فلک! منِ خسته [هرگز] از تو شاد نشدهام. / ای فلک! پس چه هنگام من خسته شاد میشوم؟
من زار را به مجنون مکن ای حکیم نسبت
که به درد و داغ حسرت من از او زیاد گشتم
ای حکیم، به من بیچاره و درمانده نگو که همچون مجنون شدهام چرا که من بیش از مجنون غم و داغ حسرت چشیدهام
به غبار خاک راهش نرسیدم ارچه عمری
همهسو چو آب رفتم همهجا چو باد گشتم
من با اینکه مانند آب و باد به همهجا رفتم اما هنوز به غباری که از خاک رهش برمیخیزد هم نرسیدهام
دل من ز ششدر غم نشدش گشاد هرگز
که چو کعبتین هر سو ز پی مراد گشتم
با اینکه همچین تاس بازی دائم به دنبال مراد بودم اما غم هرگز از ششگوشهٔ قلبم خارج نشد
ز در بتان چو اهلی که مرا به سنگ رانَد
که به کوی نوغزالان سگ خانهزاد گشتم
چه کسی مانند اهلی از در خانهٔ زیبارویان مرا با سنگ دور میکند وقتی که من مانند سگ خانهزادی در کوچهٔ نوغزالان خانه کردهام.

اهلی شیرازی