گنجور

شمارهٔ ۹۶۲

ساقی کریم و یار خطاپوش و شاه هم
می خور که کردگار ببخشد گناه هم
آب حیات اگر نه بپای تو جان دهد
جایی فرود رود که نروید گیاه هم
گل بارخ تو حسن فروشی چه میکند
رویی چو ماه باید و چشم سیاه هم
مردم به آه درد دل خویش کم کنند
آه از دلی که نیست در اوتاب آه هم
اهلی کجا و وصل تو خورشید از کجا
او را چه تاب وصل که تاب نگاه هم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی کریم و یار خطاپوش و شاه هم
می خور که کردگار ببخشد گناه هم
هوش مصنوعی: به میگساری با ساقی و یار مهربان بپرداز و از خوشی‌ها بهره‌مند شو، چرا که خداوند، گناهان را می‌آمرزد و فرصتی برای بخشش می‌دهد.
آب حیات اگر نه بپای تو جان دهد
جایی فرود رود که نروید گیاه هم
هوش مصنوعی: اگر آب حیات هم در پای تو ریخته شود و جان کسی را نجات ندهد، آنجا جایی خواهد بود که هیچ گیاهی نمی‌تواند رویش کند.
گل بارخ تو حسن فروشی چه میکند
رویی چو ماه باید و چشم سیاه هم
هوش مصنوعی: تو، با زیبایی و چهره‌ات مانند ماه، در گلزار عشق چه می‌کنی؟ چهره‌ای زیبا و چشمانی سیاه دارم که باید به آن توجه کرد.
مردم به آه درد دل خویش کم کنند
آه از دلی که نیست در اوتاب آه هم
هوش مصنوعی: مردم گاهی درد و دل‌های خود را با آهی از دل بیان می‌کنند، اما افسوس که دل‌هایشان از احساس بی‌بهره است و فقط صدای آ‌ه را تولید می‌کنند.
اهلی کجا و وصل تو خورشید از کجا
او را چه تاب وصل که تاب نگاه هم
هوش مصنوعی: اهلی کجا و عشق تو کجاست؟ او چگونه می‌تواند تاب عشق تو را داشته باشد، در حالی که حتی تاب نگاه تو را هم ندارد؟