گنجور

شمارهٔ ۹۶۱

رفتیم برون زین چمن و هیچ نگفتیم
ناچیده گلی صد سخن سخت شنفتیم
ماییم درین گلشن عیش از ستم بخت
آن غنچه دلتنگ که هرگز نشکفتیم
سودیم بپای همه کس چهره اخلاص
با اینهمه گرد غمی از چهره نرفتیم
آن سوخته بیدل و یاریم که یکشب
با همنفسی دست در آغوش نخفتیم
اهلی مخور افسوس گر افتاد دل از دست
بگذار که تا در پی دل باز نیفتیم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتیم برون زین چمن و هیچ نگفتیم
ناچیده گلی صد سخن سخت شنفتیم
هوش مصنوعی: از این چمن بیرون رفتیم و هیچ چیزی نگفتیم، اما در دل خود بخاطر صدای جالبی که شنیدیم، سخن‌های زیادی وجود داشت.
ماییم درین گلشن عیش از ستم بخت
آن غنچه دلتنگ که هرگز نشکفتیم
هوش مصنوعی: ما در این باغ خوشی زندگی می‌کنیم، اما به خاطر بدبختی و ستم روزگار، مانند غنچه‌ای دلتنگ هستیم که هرگز نتوانسته شکوفا شود.
سودیم بپای همه کس چهره اخلاص
با اینهمه گرد غمی از چهره نرفتیم
هوش مصنوعی: همه‌جا برای دیگران مفید بودیم و چهره‌ای از صداقت و خلوص به نمایش گذاشتیم، اما با وجود این، هیچ‌گاه غم و اندوه از چهره‌مان محو نشد.
آن سوخته بیدل و یاریم که یکشب
با همنفسی دست در آغوش نخفتیم
هوش مصنوعی: من و یارم، که در آن شب سوزان و بی‌دل به هم نزدیک بودیم و در آغوش هم خواب نرفتیم.
اهلی مخور افسوس گر افتاد دل از دست
بگذار که تا در پی دل باز نیفتیم
هوش مصنوعی: ناراحت نباش اگر به دلخواهت نرسیدی، رها کن این اندوه را؛ چون ممکن است که دوباره به دنبال دل خوشی‌ها بیفتی.