گنجور

شمارهٔ ۹۴۸

سجده بردم بدرش دوش چو تنها گشتم
آمد آنشمع برون ناگه و رسوا گشتم
عاقبت نقد مرا دل خود داد بدست
سالها گرچه بدر یوزه دلها گشتم
منم آن ذره که بی نام و نشان میباشم
بهوا داری خورشید تو پیدا گشتم
وقت آنست که در میکده افتاده شوم
جبر آن عمر که بیهوده بهر جا گشتم
اهلی از کعبه چو حاجی نزنم لاف که من
خادم میکده بودم چه بصحرا گشتم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سجده بردم بدرش دوش چو تنها گشتم
آمد آنشمع برون ناگه و رسوا گشتم
هوش مصنوعی: دیشب وقتی تنها شدم، به خاطر زیبایی‌اش سجده کردم. ناگهان، آن شمع نورانی ظاهر شد و من شرمسار شدم.
عاقبت نقد مرا دل خود داد بدست
سالها گرچه بدر یوزه دلها گشتم
هوش مصنوعی: در نهایت، قلب خود را به من سپرد، هرچند که سال‌ها در جستجوی دل‌ها بودم.
منم آن ذره که بی نام و نشان میباشم
بهوا داری خورشید تو پیدا گشتم
هوش مصنوعی: من همان ذره‌ای هستم که بدون نام و نشانی وجود دارم، اما با محبت و توجه تو، ای خورشید، به وجود آمدم و نمایان شدم.
وقت آنست که در میکده افتاده شوم
جبر آن عمر که بیهوده بهر جا گشتم
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که به میکده بروم، زیرا دیگر نمی‌خواهم به خاطر عمر بیهوده‌ای که داشتم، در هر جایی سرگردان باشم.
اهلی از کعبه چو حاجی نزنم لاف که من
خادم میکده بودم چه بصحرا گشتم
هوش مصنوعی: اگر از کعبه به عنوان یک حاجی یاد نکنم، نباید بگویم که من خدمتگذار میکده بوده‌ام، چرا که به بیابان رفته‌ام.