گنجور

شمارهٔ ۶۵

اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را
نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری
چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را
تو را که طاقت آهی ز خوی نازک نیست
چرا به سنگ ستم دل شکسته یی ما را
زما به خشم مرو ای طبیب خسته دلان
بیا که مرهم دلهای خسته یی ما را
مگو که در دل اهلی خیال غیر گذشت
که لوح خاطر ازین حرف شسته یی ما را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را
نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو از دید من دور هستی و چشمانت را بسته‌ای، در دل من همچنان وجود داری و به شدت در عمق احساساتم جا گرفته‌ای.
ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری
چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را
هوش مصنوعی: زلف زیبا و مجعد تو به هر یک از موهای ما گویی زنجیری گرانبار گره خورده است، پس چرا ما را در میان این همه زنجیر زندانی کرده‌ای؟
تو را که طاقت آهی ز خوی نازک نیست
چرا به سنگ ستم دل شکسته یی ما را
هوش مصنوعی: اگر تو نمی‌توانی حتی یک آه از دل شکسته ما را تحمل کنی، پس چرا سنگ دل و ستمگر هستی؟
زما به خشم مرو ای طبیب خسته دلان
بیا که مرهم دلهای خسته یی ما را
هوش مصنوعی: ای طبیب دلسوز، از خشم من دوری کن و بیایید تا دل‌های زخمی و خسته‌مان را التیام ببخشید.
مگو که در دل اهلی خیال غیر گذشت
که لوح خاطر ازین حرف شسته یی ما را
هوش مصنوعی: نگو که در دل کسی فکر دیگران راه پیدا کرده است، زیرا که در ذهن ما از این حرف‌ها هیچ اثری باقی نمانده است.