گنجور

شمارهٔ ۶۳

دل اگر زغم خروشد چه غم از خروش اورا
که فغان دردمندان نرسد بگوش اورا
دل من زنوش آن لب نرسد بکام هرگز
مگر از کسی که داد این لب همچو نوش اورا
اگر ای عزیز یوسف به منش نمی فروشی
به زکات حسن باری ز نظر مپوش او را
دل من چو دجله خون نکند چگونه طوفان
که هوای دوست آرد همه دم به جوش اورا
زفغان این پریشان چه شو چو زلف درهم
که زخ تو کرد غارت دل و صبر و هوش اورا
دل زار من چو بلبل به فغان میار ای گل
که زبان اگر گشاید، که کند خموش اورا
چو غلام تست اهلی مفروش و گر فروشی
پی پاسبانی در به سگان فروش او را

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.