گنجور

شمارهٔ ۶۱

کس نبودش خبر از زشتی و زیبایی ما
آتش دل علم افروخت به رسوایی ما
ما ز صد نکته حسن تو یکی می بینیم
بیش ازین نیست در آیینه بینایی ما
یوسفا، با همه حشمت نظری کن که هنوز
سر سودای تو دارد دل سودایی ما
آن چنان زد ره ما لعل تو ای آب حیات
که بشست از دل ما نقش شکیبایی ما
اهلی استاد تو عشق است سخن گو که برد
زنگ از آیینه دل طوطی گویایی ما

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.