گنجور

شمارهٔ ۶۰

زلف چو مار او کشد در دهن بلا مرا
چون نروم که مو کشان می کشد اژدها مرا
همچو مگس در انگبین کوشش هرزه میکنم
دست ز خویش مگسلم تا تو کنی رها مرا
زخم دل از تو تابکی؟ صبر نماند و طاقتم
وه چه کنم مگر دهد صبر و دلی خدا مرا
با همه آفتاب من از سر مهر طالع است
هیچ وفا نمی کند طالع بی وفا مرا
کوه بلا چو اهلیم گر نه ز غم بیفکند
دست اجل به زور خود کی فکند ز پا مرا

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف چو مار او کشد در دهن بلا مرا
چون نروم که مو کشان می کشد اژدها مرا
هوش مصنوعی: زلف او مانند ماری است که به دردسر می‌افتد و مرا در معرض خطر قرار می‌دهد. چگونه می‌توانم فرار کنم وقتی که او با موهایش مرا به سمت خود می‌کشد و مانند اژدهایی به دام می‌اندازد؟
همچو مگس در انگبین کوشش هرزه میکنم
دست ز خویش مگسلم تا تو کنی رها مرا
هوش مصنوعی: همچون مگسی که در عسل تلاش بیهوده می‌کند، من هم بی‌هدف و بی‌نتیجه در حال کوشش هستم. مانند مگسی که بر خود نمی‌تواند مسلط باشد، امیدوارم تو به من اجازه بدهی که از این وضعیت رهایی یابم.
زخم دل از تو تابکی؟ صبر نماند و طاقتم
وه چه کنم مگر دهد صبر و دلی خدا مرا
هوش مصنوعی: زخم دل من از تو عمیق شده است. دیگر صبر و تحملی برایم نمانده و نمی‌دانم چه کاری باید انجام دهم، جز این که از خدا بخواهم صبر و دلی به من بدهد.
با همه آفتاب من از سر مهر طالع است
هیچ وفا نمی کند طالع بی وفا مرا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آفتاب من به خاطر محبت همیشه درخشان است، اما سرنوشت من هیچ وفایی ندارد و بی‌وفا است.
کوه بلا چو اهلیم گر نه ز غم بیفکند
دست اجل به زور خود کی فکند ز پا مرا
هوش مصنوعی: بلای سنگین مانند کوهی است که اگر نه از غم و ناراحتی به من آسیب برساند، مرگ با قدرتش نمی‌تواند مرا از پا بیندازد.