گنجور

شمارهٔ ۵۹

به هم متاب دگر سنبل پریشان را
یکی مساز به قتلم دو نا مسلمان را
بلای پیر و جوان حسن یوسف است ار نه
چه وقت عشق و جوانی است پیر کنعان را
مجوی شربت وصل از بتان که این مردم
همیشه خون جگر داده اند مهمان را
چو لاله دامنت از خون ما نشان دارد
اگرچه بر زده‌ای چابکانه دامان را
نسیم گل خبر از یار می‌دهد اهلی
مرو به باغ که بر باد می‌دهی جان را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هم متاب دگر سنبل پریشان را
یکی مساز به قتلم دو نا مسلمان را
هوش مصنوعی: به هم نزنید این گل‌های پژمرده را، چون منجر به مرگ دو انسان بی‌گناه خواهد شد.
بلای پیر و جوان حسن یوسف است ار نه
چه وقت عشق و جوانی است پیر کنعان را
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که جذابیت و زیبایی حسن یوسف به قدری است که حتی در روزگار پیری و جوانی، همه تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند. به عبارت دیگر، عشق و زیبایی نه تنها مختص جوانی است، بلکه حتی در سنین بالا نیز می‌تواند تأثیرگذار باشد.
مجوی شربت وصل از بتان که این مردم
همیشه خون جگر داده اند مهمان را
هوش مصنوعی: به دنبال نوشیدنی وصال از معشوقان مباش، زیرا این مردم همیشه برای مهمانان خود خون جگر داده‌اند.
چو لاله دامنت از خون ما نشان دارد
اگرچه بر زده‌ای چابکانه دامان را
هوش مصنوعی: اگرچه تو با شتاب دامنت را تمیز کرده‌ای، اما نشانه‌های خون ما هنوز بر آن باقی است.
نسیم گل خبر از یار می‌دهد اهلی
مرو به باغ که بر باد می‌دهی جان را
هوش مصنوعی: نسیم گل از عشق و حضور یار خبر می‌آورد، ای اهلی! به باغ نرو، زیرا که جانت را به باد می‌دهی.