شمارهٔ ۴۸
زدرد میرم و گویی که بیش از این بادا
تو گر خوشی که چنین باشم این چنین بادا
جدا زشمع رخت گر بصحبتم هوس است
چراغ صحبت من آه آتشین بادا
نه جام دل که اگر خاتم سلیمان است
نشان عشق ندارد نگین نگین بادا
دل شکسته که پروردمش چو جان دربر
چو رفت از برمن با تو همنشین بادا
گر از صفای تو زد لاف چشمه خورشید
چو آب خضر فرو رفته در زمین بادا
هر آن رقیب بداختر که از تو دورم کرد
قران کوکب بخت بدش قرین بادا
بقدر جور چو گفتی وفا کنم اهلی
من و جفای تو یارب که بیش از ین بادا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.