شمارهٔ ۴۷
جز وصل هوس نیست چو پروانه خسان را
کو شمع که آتش زند این بوالهوسان را
ای گل که دمد از نفست بوی بنفشه
زنهار مکن همدم خود هیچ کسان را
خونابه حسرت همه تاچند خورم من
یکبار هم این می بچشان همنفسان را
آن لب گرم از پافکند سر زنشم چند
در شهد گرفتاری خود بس مگسان را
شد قافله و خسته دلان تشنه بماندند
ای خضر به فریاد رس این باز پسان را
صد نرگس رعناست حسود چمن تو
ای سرو بپوش از گل رخ چشم خسان را
اهلی به سر کوی تواش ترس عسس نیست
مست است و سگ کوچه شمارد عسسان را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز وصل هوس نیست چو پروانه خسان را
کو شمع که آتش زند این بوالهوسان را
هوش مصنوعی: غیر از ارتباط با عشق، هیچ چیز دیگری نیست. مانند پروانههایی که به دور شمع میچرخند، این افراد بیهوده به دنبال چیزی هستند که بتواند شعلهورشان کند.
ای گل که دمد از نفست بوی بنفشه
زنهار مکن همدم خود هیچ کسان را
هوش مصنوعی: ای گل، وقتی که عطر خوشی چون بوی بنفشه از وجودت پخش میشود، خواهش میکنم به دیگران نزدیک نشو و با هیچکس همدم نگرد.
خونابه حسرت همه تاچند خورم من
یکبار هم این می بچشان همنفسان را
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید درد و حسرت را تحمل کنم؟ من فقط یک بار از این شراب به دوستانم مینوشانم.
آن لب گرم از پافکند سر زنشم چند
در شهد گرفتاری خود بس مگسان را
هوش مصنوعی: به دنبال زیبایی و دلربایی این لب، من چند بار در دنیای شیرینیهای آن غرق شدم، اما در عین حال، مگسان نیز بازیچهام هستند.
شد قافله و خسته دلان تشنه بماندند
ای خضر به فریاد رس این باز پسان را
هوش مصنوعی: کاروان راه افتاده و دلهای خسته و تشنه جا ماندهاند. ای خضر، به کمک این بازماندگان بیای!
صد نرگس رعناست حسود چمن تو
ای سرو بپوش از گل رخ چشم خسان را
هوش مصنوعی: صد نرگس زیبا در چمن به هم حسادت میکنند، ای سرو، تو از زیبایی گلها بپوشان چهره خستهی چشمهای آنها.
اهلی به سر کوی تواش ترس عسس نیست
مست است و سگ کوچه شمارد عسسان را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زندگی در کوچه و خیابان اشاره میکند. او میگوید که در این محیط، شخصی بیخیال و سرمست وجود دارد و ترسی از سربازان و مأموران ندارد. همچنین در این فضا، حتی سگهای خیابان هم به مأموران توجهی نمیکنند و آنها را جدی نمیگیرند. بهنوعی، شاعر به آزادی و بیپروایی از خطرات اشاره میکند.

اهلی شیرازی