گنجور

شمارهٔ ۳۶

بسکه خطش سوخت ازغم صددل نومید را
دود دلها تیره کرد آیینه خورشید را
عالم فانی نیر زد پیش آن ساقی جویی
بلکه بی او کس نخواهد جنت جاوید را
گر سفالین ساغرش پر درد باشد رند مست
در نظر هرگز نیارد ساغر جمشید را
من بناخن سینه را هز گه خراشم همچو چنگ
در سماع و مستی آرم بر فلک ناهید را
گوهر امید دل آسان نمی آید بدست
چاره صبر و تحمل اهلی نومید را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسکه خطش سوخت ازغم صددل نومید را
دود دلها تیره کرد آیینه خورشید را
هوش مصنوعی: آنقدر غم و ناراحتی در دل دارد که نامه‌هایش خراب و سوخته شده‌اند و این اندوه باعث شده که دل‌ها را تیره و تار کند و حتی نور خورشید را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
عالم فانی نیر زد پیش آن ساقی جویی
بلکه بی او کس نخواهد جنت جاوید را
هوش مصنوعی: در این دنیا، همه چیز زودگذر و فانی است و هیچ‌کس نمی‌تواند به بهشت جاودانی برسد مگر اینکه به آن ساقی، یعنی منبع اصلی بقاء و خوشبختی، نزدیک شود. در واقع، بدون او هیچ‌چیز ارزشمندی وجود ندارد.
گر سفالین ساغرش پر درد باشد رند مست
در نظر هرگز نیارد ساغر جمشید را
هوش مصنوعی: اگرچه جامی که از گل درست شده و پر از درد و رنج باشد، اما شخص خوشگذران هرگز نمی‌تواند جام جمشید را از یاد ببرد و به آن فکر نکند.
من بناخن سینه را هز گه خراشم همچو چنگ
در سماع و مستی آرم بر فلک ناهید را
هوش مصنوعی: من با ناخن خود سینه‌ام را می‌خراشم و مانند چنگ در حال سماع و مستی، صدای ناهید را به آسمان می‌برم.
گوهر امید دل آسان نمی آید بدست
چاره صبر و تحمل اهلی نومید را
هوش مصنوعی: به دست آوردن امید و آرزو برای دل کار آسانی نیست، و باید صبر و تحمل کرد تا ناامیدان را رام کرد.