شمارهٔ ۳۱
ز عاشقان همه قصد جراحت است او را
ازین جراحت ما تاچه حاجت است او را
بخنده نمیکن خون کند دل ریشم
شکر لبی که کمال ملاحت است او را
بصبح طلعت او دل کجا رسد بصفا
اگرچه کل همه حسن و صباحت است اورا
بگرد عاشق بیهوده گرد او نرسد
خضر که اینهمه سیرو سیاحت است او را
شکر لبا، سوی عاشق چو بگذری خندان
نمک مریز که دل پر جراحت است او را
قباحت است که خندد بر تو غنچه ولی
دهن دیده چه فکر از قباحت است او را
اگرچه بلبل مست است اهلی از وصفت
خموش شد که نه جای فصاحت است او را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز عاشقان همه قصد جراحت است او را
ازین جراحت ما تاچه حاجت است او را
هوش مصنوعی: عاشقان همه به دنبال آسیب رساندن به او هستند، اما ما از این جراحت چه نیازی به او داریم؟
بخنده نمیکن خون کند دل ریشم
شکر لبی که کمال ملاحت است او را
هوش مصنوعی: خندهاش باعث میشود که دل شکسته و داغدارم آرام شود، زیرا لبهای او به قدری زیبا و دلربا هستند که انسان را به وجد میآورند.
بصبح طلعت او دل کجا رسد بصفا
اگرچه کل همه حسن و صباحت است اورا
هوش مصنوعی: صبحی که چهره او تابان است، دل چگونه میتواند به پاکی و روشنی برسد، هرچند که او به طور کامل زیبایی و لطافت را در خود دارد.
بگرد عاشق بیهوده گرد او نرسد
خضر که اینهمه سیرو سیاحت است او را
هوش مصنوعی: ای عاشق، بیهوده دور خودت نگرد، چون به خضر نخواهی رسید، زیرا این همه سفرها و گردشها فقط برای اوست.
شکر لبا، سوی عاشق چو بگذری خندان
نمک مریز که دل پر جراحت است او را
هوش مصنوعی: وقتی که با لبهای شیرین و شادابت از کنار عاشق عبور میکنی، مراقب باش که نمک بر دل زخمیاش نپاشی؛ چون دل او پر از درد و جراحت است.
قباحت است که خندد بر تو غنچه ولی
دهن دیده چه فکر از قباحت است او را
هوش مصنوعی: خندیدن غنچه بر تو زشت و ناپسند است، اما خوب است که بدانی دهن گل چه تفکری در پس این زشتی دارد.
اگرچه بلبل مست است اهلی از وصفت
خموش شد که نه جای فصاحت است او را
هوش مصنوعی: بلبل، که در مستی غرق است، نسبت به تو یا حالت تو ساکت و خاموش شده است، زیرا در این موقعیت جایی برای بیان زیباییها و فصاحت ندارد.