گنجور

شمارهٔ ۳۱

ز عاشقان همه قصد جراحت است او را
ازین جراحت ما تا چه حاجت است او را
به خنده نمکین خون کند دل ریشم
شکر‌لبی که کمال ملاحت است او را
به صبح طلعت او دل کجا رسد به صفا
اگر چه کل همه حسن و صباحت است او را
به گرد عاشق بیهوده گرد او نرسد
خضر که این همه سیر و سیاحت است او را
شکرلبا، سوی عاشق چو بگذری خندان
نمک مریز که دل پر جراحت است او را
قباحت است که خندد بر تو غنچه ولی
دهن‌دریده چه فکر از قباحت است او را
اگر چه بلبل مست است اهلی از وصفت
خموش شد که نه جای فصاحت است او را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز عاشقان همه قصد جراحت است او را
ازین جراحت ما تا چه حاجت است او را
هوش مصنوعی: عاشقان همه به دنبال آسیب رساندن به او هستند، اما ما از این جراحت چه نیازی به او داریم؟
به خنده نمکین خون کند دل ریشم
شکر‌لبی که کمال ملاحت است او را
هوش مصنوعی: خنده‌اش باعث می‌شود که دل شکسته و داغدارم آرام شود، زیرا لب‌های او به قدری زیبا و دلربا هستند که انسان را به وجد می‌آورند.
به صبح طلعت او دل کجا رسد به صفا
اگر چه کل همه حسن و صباحت است او را
هوش مصنوعی: صبحی که چهره او تابان است، دل چگونه می‌تواند به پاکی و روشنی برسد، هرچند که او به طور کامل زیبایی و لطافت را در خود دارد.
به گرد عاشق بیهوده گرد او نرسد
خضر که این همه سیر و سیاحت است او را
هوش مصنوعی: ای عاشق، بیهوده دور خودت نگرد، چون به خضر نخواهی رسید، زیرا این همه سفرها و گردش‌ها فقط برای اوست.
شکرلبا، سوی عاشق چو بگذری خندان
نمک مریز که دل پر جراحت است او را
هوش مصنوعی: وقتی که با لب‌های شیرین و شادابت از کنار عاشق عبور می‌کنی، مراقب باش که نمک بر دل زخمی‌اش نپاشی؛ چون دل او پر از درد و جراحت است.
قباحت است که خندد بر تو غنچه ولی
دهن‌دریده چه فکر از قباحت است او را
هوش مصنوعی: خندیدن غنچه بر تو زشت و ناپسند است، اما خوب است که بدانی دهن گل چه تفکری در پس این زشتی دارد.
اگر چه بلبل مست است اهلی از وصفت
خموش شد که نه جای فصاحت است او را
هوش مصنوعی: بلبل، که در مستی غرق است، نسبت به تو یا حالت تو ساکت و خاموش شده است، زیرا در این موقعیت جایی برای بیان زیبایی‌ها و فصاحت ندارد.