گنجور

شمارهٔ ۲۹۶

هرکه برخاست ز سودای تو بر جا ننشست
تا نیفکند بپای تو سر از پا ننشست
عرصه کوی تو صحرای قیامت باشد
زانکه هرگز ز سر کوی تو غوغا ننشست
گرچه عمری بنشستم بسر راه امید
جز سگ کوی تو کس با من شیدا ننشست
دل مجنون نه بدیوانگی از خلق رمید
عقل او بود که با مردم دانا ننشست
داد طوفان سرشکم همه عالم بر باد
در تنور دل من آتش سودا ننشست
گرد راهت به سر سرو سهی باد نشاند
خاک پای تو کجا رفت که بالا ننشست
پهلوی خار کسی سرو سهی را ننشاند
اهلی از یار مشو رنجه که با ما ننشست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکه برخاست ز سودای تو بر جا ننشست
تا نیفکند بپای تو سر از پا ننشست
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر عشق تو از حال و هوای خود بیرون آمد، نتوانست آرام بگیرد و تا به پای تو نیفتاد، از جایی برنخاست.
عرصه کوی تو صحرای قیامت باشد
زانکه هرگز ز سر کوی تو غوغا ننشست
هوش مصنوعی: محل حضور تو مثل روز قیامت است، زیرا هیچ‌گاه از سر کوی تو شور و هیاهو و شلوغی کم نشده است.
گرچه عمری بنشستم بسر راه امید
جز سگ کوی تو کس با من شیدا ننشست
هوش مصنوعی: هر چند که سال‌های زیادی را در کنار امید گذرانده‌ام، اما تنها کسی که در این مسیر با من همراهی کرده، سگ کوی تو بوده و هیچ‌کس دیگری مجنون و عاشق به پای من ننشسته است.
دل مجنون نه بدیوانگی از خلق رمید
عقل او بود که با مردم دانا ننشست
هوش مصنوعی: دل مجنون به خاطر دیوانگی‌اش از مردم دور نشد، بلکه عقل او بود که باعث شد با افراد دانا و فرزانه نشست و برخاست نکند.
داد طوفان سرشکم همه عالم بر باد
در تنور دل من آتش سودا ننشست
هوش مصنوعی: طوفان غم و اندوه همه جا را ویران کرده، اما در دل من هنوز شعله‌های عشق خاموش نشده است.
گرد راهت به سر سرو سهی باد نشاند
خاک پای تو کجا رفت که بالا ننشست
هوش مصنوعی: گویی که در مسیر تو بادی وزید و غباری از خاک پاهایت بر روی زمین نشاند، اما مشخص نیست که این خاک کجا رفت که به سمت بالا نرفت و احساس نکرد.
پهلوی خار کسی سرو سهی را ننشاند
اهلی از یار مشو رنجه که با ما ننشست
هوش مصنوعی: هیچگاه در کنار خارها، سرو بلندی قرار نمی‌گیرد. بنابراین، از معشوق ناراحت نشو که او نیز در کنار ما نخواهد نشست.