گنجور

شمارهٔ ۲۸۹

کار از دهان او همه دم بر مراد نیست
بر هیچ اعتبار و بهیچ اعتماد نیست
بازآ که غنچه وار دل تنگ بسته است
غیر از نسیم وصل تو هیچش گشاد نیست
جان حزین من که کسی یاد او نکرد
در ورطه غمی است که کس را بیاد نیست
تو جان عالمی نه پری و نه آدمی
آدم فرشته خوی و پری حور زاد نیست
ای چرخ کج نهاد بما راست چون شوی
جز کجروی چو هیچ ترا در نهاد نیست
اهلی بجور یار چو خود دل نهاده یی
بیداد او گرت بکشد جای داد نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کار از دهان او همه دم بر مراد نیست
بر هیچ اعتبار و بهیچ اعتماد نیست
هوش مصنوعی: آنچه از دهان او بیرون می‌آید همیشه مطابق میل و خواسته نیست و نمی‌توان به هیچ چیز گفت که قابل اعتماد باشد.
بازآ که غنچه وار دل تنگ بسته است
غیر از نسیم وصل تو هیچش گشاد نیست
هوش مصنوعی: برگرد و به من سر بزن، زیرا که دل من مانند غنچه‌ای بسته و ناراحت است. هیچ چیزی جز نسیم وصال تو نمی‌تواند آن را بگشاید و آرام کند.
جان حزین من که کسی یاد او نکرد
در ورطه غمی است که کس را بیاد نیست
هوش مصنوعی: روح حسرت‌زده من در اندوهی به سر می‌برد که هیچ‌کس به یادش نیست و کسی از او یاد نمی‌کند.
تو جان عالمی نه پری و نه آدمی
آدم فرشته خوی و پری حور زاد نیست
هوش مصنوعی: تو روح و جان کل هستی هستی، نه تنها یک موجودی مانند پری یا آدم. تو فراتر از همه این ها هستی و از فرشتگان و حورهای بهشتی نیز بالاتر هستی.
ای چرخ کج نهاد بما راست چون شوی
جز کجروی چو هیچ ترا در نهاد نیست
هوش مصنوعی: ای گردش روزگار، وقتی که به ما راست می‌گویی؟ تو جز کج‌روی چیزی در نهاد خود نداری.
اهلی بجور یار چو خود دل نهاده یی
بیداد او گرت بکشد جای داد نیست
هوش مصنوعی: اگر یاری چون تو قلبش را به کسی سپرده باشد، اگر او به تو ظلم کند و تو را بکشد، جایی برای داد و فریاد باقی نمی‌ماند.