شمارهٔ ۲۸
منه بخاک ره ای یوسف آن کف پا را
قدم بدیده ما نه عزیز کن ما را
تو شمع مجلسی از باده گر شوی سر گرم
جگر کباب کنی عاشقان شیدا را
چون مدعی ببرد کف ز دیدن یوسف
نگاه کن که چه بر دل رسد زلیخا را
به گشت باغ بر افشان چو شاخ گل دستی
به رقص آر سهی قامتان رعنا را
تو را که این شکرستان بود روا نبود
که زهر چشم دهی طوطی شکرخا را
هلک آن لب لعلم که چون سخن گوید
ز آسمان بزمین آورد مسیحا را
کسیکه دید بخوابت چو دیده اهلی
دگر بخواب نه بیند دل شکیبا را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منه بخاک ره ای یوسف آن کف پا را
قدم بدیده ما نه عزیز کن ما را
هوش مصنوعی: ای یوسف، پاهای خود را به خاک نزن و آنها را بر زمین نینداز، بلکه قدم خود را به دیده ما قرار ده و ما را عزیز و ارجمند شمار.
تو شمع مجلسی از باده گر شوی سر گرم
جگر کباب کنی عاشقان شیدا را
هوش مصنوعی: تو همچون شمعی در مجلس هستی، اگر در اثر پیالهای شراب گرم شوی، میتوانی عاشقان سرگشته را به شدت شگفتزده و تحت تأثیر قرار دهی.
چون مدعی ببرد کف ز دیدن یوسف
نگاه کن که چه بر دل رسد زلیخا را
هوش مصنوعی: زمانی که مدعی (زلیخا) به شوق دیدن یوسف دست خود را به نشانه ی مشاهده او بلند میکند، باید توجه کرد که این کار چه حسی به دل زلیخا میدهد.
به گشت باغ بر افشان چو شاخ گل دستی
به رقص آر سهی قامتان رعنا را
هوش مصنوعی: در باغ گردش کن و مانند شاخههای گل، دستی به رقص بیاور و قد بلند و زیبا را به حرکت درآور.
تو را که این شکرستان بود روا نبود
که زهر چشم دهی طوطی شکرخا را
هوش مصنوعی: تو که در این دنیای شیرین زندگی میکنی، شایستهات نیست که با نگاه تلخ و زهرآگین خود، طوطی خوشصورت را آزار دهی.
هلک آن لب لعلم که چون سخن گوید
ز آسمان بزمین آورد مسیحا را
هوش مصنوعی: آن لب که علم دارد، وقتی سخن بگوید، میتواند پیامآور عظمت آسمان به زمین باشد و مانند مسیحا، بر زندگی تأثیر بگذارد.
کسیکه دید بخوابت چو دیده اهلی
دگر بخواب نه بیند دل شکیبا را
هوش مصنوعی: کسی که در خواب خود حالتهای آرام و دلنشینی را میبیند، دیگر در خواب، دل صبور و آرامی را نخواهد دید.