شمارهٔ ۲۷۷
همچو چنگ افغان من بیزخم بیدادی نخاست
تا رگ جان از تو نخراشید فریادی نخاست
پیش من باد است آهی کاین حریفان میکشند
ناله جانسوز هرگز از دل شادی نخاست
مادر ایام چندانک آدمی میپرورد
از کنار آدمی هرگز پریزادی نخاست
از نیاز ما اسیران همچو سرو آزادهاند
چون تو در گلزار خوبی سرو آزادی نخاست
خود گرفتم در چمن شمشاد خیزد همچو تو
چون رخ خوب تو هرگز گل ز شمشادی نخاست
نام جان بخشت که برد؟ ای خسرو شیریندهن
کز پس هر سنگ در کوی تو فرهادی نخاست
بر درت اهلی نشست و خاست، از مردم برید
بیقدت یک لحظه گر بنشست بیبادی نخاست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همچو چنگ افغان من بیزخم بیدادی نخاست
تا رگ جان از تو نخراشید فریادی نخاست
هوش مصنوعی: من همچون چنگی در سرزمین افغانستان هستم که از درد و بیعدالتی بیخبرم و تا زمانی که از تو آسیبی نرسم، نیازی به فریاد زدن ندارم.
پیش من باد است آهی کاین حریفان میکشند
ناله جانسوز هرگز از دل شادی نخاست
هوش مصنوعی: در نزد من، عواطفی وجود دارد که این رقبای من به خاطر آن عذاب میکشند. نالهای پر از درد که هیچ وقت از دل من شادی نشأت نگرفته است.
مادر ایام چندانک آدمی میپرورد
از کنار آدمی هرگز پریزادی نخاست
هوش مصنوعی: مادر زمانه، انسان به قدری رشد و پرورش میدهد که هیچ فرشتهای از کنار او به وجود نخواهند آمد.
از نیاز ما اسیران همچو سرو آزادهاند
چون تو در گلزار خوبی سرو آزادی نخاست
هوش مصنوعی: از آنجا که ما نیازمندان همچون سروهای آزاد هستیم، تو در باغ زیبایی مانند سروی که به آزادی نمیاندیشد، قرار داری.
خود گرفتم در چمن شمشاد خیزد همچو تو
چون رخ خوب تو هرگز گل ز شمشادی نخاست
هوش مصنوعی: در چمن، خود را در آغوش گرفتم. مانند تو که با زیبایی خود میدرخشی، هیچ گلی از شمشاد نمیروید.
نام جان بخشت که برد؟ ای خسرو شیریندهن
کز پس هر سنگ در کوی تو فرهادی نخاست
هوش مصنوعی: نام دلنوازت کجا رفته است؟ ای خسرو با کلام شیرین که بعد از هر سنگ در کوی تو، فرهاد (عاشق) نالهای نمیکند.
بر درت اهلی نشست و خاست، از مردم برید
بیقدت یک لحظه گر بنشست بیبادی نخاست
هوش مصنوعی: کسی که به درگاه تو آمده و به خاطر تو قطع رابطه کرده، همانطور که درختی بیوزن و بیباد در جا مینشیند و نمیخیزد، اگر تو یک لحظه به او توجه کنی، دچار تغییر حالت نمیشود.

اهلی شیرازی