گنجور

شمارهٔ ۲۷۵

گه نظاره دلم ایمن از رقیبان است
که هرکه هست چو من در رخ تو حیران است
چو رفت دامن وصلت ز دست من بیرون
همیشه دستم ازین غصه در گریبان است
محبت تو من از بیم خصم می پوشم
وگرنه اینکه تو بینی هزار چندان است
تو خود دلیل شو ای چشمه حیات مرا
که خضر گمشده ره هم ازین بیابان است
مدار درد سر خلق بیش ازین اهلی
دلی که خون شود از عشق بر که تاوان است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گه نظاره دلم ایمن از رقیبان است
که هرکه هست چو من در رخ تو حیران است
هوش مصنوعی: گاه به تماشای دل می‌نشینم و در امان از دشمنان و رقیبان هستم، زیرا هر کسی که در چهره تو نگاه می‌کند، مانند من دچار حیرت و شگفتی است.
چو رفت دامن وصلت ز دست من بیرون
همیشه دستم ازین غصه در گریبان است
هوش مصنوعی: وقتی که دامن عشق و وصال از دستم خارج شد، همیشه دستم به خاطر این غم در گریبانم است.
محبت تو من از بیم خصم می پوشم
وگرنه اینکه تو بینی هزار چندان است
هوش مصنوعی: من از ترس دشمنان محبت تو را پنهان می‌کنم، وگرنه عشق و علاقه‌ام به تو بسیار بیشتر از آن چیزی است که تو می‌بینی.
تو خود دلیل شو ای چشمه حیات مرا
که خضر گمشده ره هم ازین بیابان است
هوش مصنوعی: ای چشمه حیات من، خودت دلیل وجود من باش؛ چراکه حتی خضر، راه‌نمای گمشده‌ام، از این بیابان عبور کرده است.
مدار درد سر خلق بیش ازین اهلی
دلی که خون شود از عشق بر که تاوان است
هوش مصنوعی: بهتر است که زحمت و دردسرهای مردم را بیشتر نکنید، چرا که دل‌هایی که به خاطر عشق به درد آمده‌اند، نیاز به انصاف دارند و لازم است کسی پاسخگوی این عاطفه و رنج باشد.